رفتن به محتوای اصلی

ردیه ای بر شاهنامه !

ردیه ای بر شاهنامه !

1این پست را به کتاب شاهنامه اختصاص خواهیم داد و اثبات حواهیم کرد که سرودن شاهنامه پيشه‌ی فردوسی بوده است و نه انديشه‌ی او.
«از آن نامور نام داران شهر
علی ديلمی بودلف راست بهر
که همواره کارم به خوبی روان
همی داشت آن مرد روشن روان
حسين قتيب است از آزادگان
که از من نخواهد سخن رايگان
از اويم خور و پوشش و سيم و زر
از او يافتم جنبش و پای و پر»
صراحت فردوسی در معرفی حاميان مالی، يعنی همان سفارش دهندگان کتاب شاهنامه اش، محل هيچ گفت و گويی را در رد اين نظر باقی نمی‌گذارد و معلوم می‌کند که فردوسی سرودن شاهنامه را به عنوان يک شغل و ممر گذران عمر پذيرفته است، نه به عنوان يک ادای دين قومی و ملی و ميهنی. فردوسی در ابتدای شاهنامه و در بخش «گفتار در برآمدن کتاب»، حتی صراحت بيش‌تری دارد و آن محفل شاهنامه ساز و شاهنامه خواه را بدين صورت معرفی می‌کند :
يکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلير و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده‌ی روزگار نخست
گذشته سخن ها همه باز جست
ز هر کشوری موبدی سال خورد
بياورد کين نامه را گرد کرد
بگفتند پيش‌اش يکايک مهان
سخن‌های شاهان و گشت جهان
چو بشنيد از ايشان سخن پهلوان
يکی نامور نامه افکند بن.
بدين ترتيب روشن است که بنيان شاهنامه را، به قول فردوسی، پهلوانی دهقان نژاد با گرد آوردن دانسته‌ها و داستان هايی از موبدان سال خورد ريخته است، و نه فردوسی. شاعر در ادامه می‌گويد که پس از گرد آمدن آن سخن‌های شاهان، و پس از ناکامی ديگران در انجام درست و به دل خواه شاهنامه خواهان، دوستی او را به پذيرفتن آن سفارش بر زمين مانده وبازگويی آن داستان‌ها به صورت شعرحماسی تشويق کرده است.
به شهرم يکی مهربان دوست بود
تو گفتی که با من يکی پوست بود
مرا گفت خوب آمد اين رای تو
به نيکی گرايد همه پای تو
نبشته من اين نامه‌ی پهلوی
به پيش تو آرم، مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانيت هست
سخن گفتن پهلوانيت هست
تو اين نامه‌ی خسروان بازگوی
بدين جوی نزد مهمان آبروی
اين ابيات از زبان فردوسی، تصويری شفاف از مراحل کار شاهنامه سرايی را ظاهر می‌کند. دوست در يک پوستی فردوسی را تشويق می‌کند که آن نامه‌ی خسروانی را، که آن پهلوان دهقان نژاد با جمع‌آوری يادهای موبدان پير گرد آورده بود، به نظم آورد و چنين پيداست که آن دوست مهربان فردوسی از قدرت حماسه سرايی نزد او خبر داشته است. آن چه را که فردوسی به دنبال اين ابيات می‌آورد، نه تنها از موافقت شاعر با پذيرش انجام اين سفارش حکايت می کند، بل شادمانی و حتی حيرت شاعر را از به خدمت گرفته شدن باز می‌گويد، زيرا که صاحبان سفارش را بسيار بخشنده و کريم می يابد!
بدين نامه چون دست کردم دراز
يکی مهتری بود گردن فراز
جوان بود و از گوهر پهلوان
خردمند و بيدار و روشن روان
مرا گفت کز من چه بايد همی
که جان ات سخن برگرايد همی؟
به چيزی که باشد مرا دست رس
بکوشم، نيازت نيارم به کس
همی داشتم چون يکی تازه سيب
که از بد نيايد به من بر، نهيب
به کيوان رسيدم ز خاک نژند
از آن نيک دل نام‌دار ارجمند
به چشم‌اش همان خاک و هم سيم و زر
بزرگی بدو يافته زيب و فز
اين صورت کامل و سالم يک معامله و داد و ستد و قرارداد فرهنگی است، که فردوسی از آن سخت ابراز شادمانی می‌کند و دست و دل‌بازی سفارش دهندگان را با شيرين بيانی می‌ستايد. همين ابيات به روشنی می‌گويد که ملاک فردوسی در قبول کار، کلان دستی سفارش دهندگان بوده است، نه چنان که به غلط مشهور است، زنده کردن عجم. چندان که شاعر، به سبب اين که مشتری پول و خاک را يکی می گرفته، خود را از خاک نژند به کيوان رسيده می‌گويد. در اين جا شاعر هيچ اشاره‌ای به سخت‌گيری فرهنگی و بازرسی محتوايی متن شاهنامه ندارد و هيچ گفتاری در اين ميان نيست که ما را به عواطف ملی شاعر راهنمايی کند. بدين ترتيب معلوم می‌شود که گروهی، در قرن چهارم هجری، به خراسان، مشغول تاريخ سازی برای ايرانيان و بازسازی حماسه‌وار و درخشان گذشته‌ی پيش از اسلام ايران بوده اند و از آن که داده های شاهنامه به چند هزاره پيش از زمان سرودن آن برمی گردد، پس بايد به کفايت حيرت کرد که چه گونه آن موبدان پير از چنان عمقی در تاريخ، آن هم با جزيياتی که در شاهنامه آمده، باخبر بوده اند؟! به همين دليل در سراسر شاهنامه ابياتی است که فردوسی گوشزد و يادآوری می کند که دانش او درباره‌ی مطالب کتاب اش، متکی به اسناد و اطلاعات و بياناتی است که ديگران بر او می‌آورده اند، می گفته اند و يا می‌خوانده‌اند.
پژوهنده‌ی نامه‌ی باستان
که از پهلوانان زند داستان
چنين گفت کايين تخت و کلاه
کيومرث آورد و او بود شاه
پس مراتب توليد و تولد شاهنامه، درست به زبان و بيان سراينده ی آن، چنين است : انجمنی مواد اوليه‌ی تدوين تاريخی حماسی برای ايران را گرد آورده و شاعری آن مواد را بدون دخالت دادن آگاهی خويش، شعر کرده است. نکته بديع و عميق و تعيين کننده اين که ما با شخصيت مجرد و منفرد شاعر، در خلال بيان داستان‌ها آشنا می شويم، چرا که فردوسی هر کجا که پا را از محدوده‌ی متن از پيش آماده شده بيرون می‌گذارد، نشان يک انسان خردمدار، آزادی ستا و درست کردار را با خود و از خود می‌آورد.
جهانا سراسر فسونی و باد
به تو نيست مرد خردمند شاد
يکايک همی پروری‌شان به ناز
چه کوتاه عمر و چه عمر دراز
اگر شهرياری و گر زير دست
چو از تو جهان آن نفس را گسست
همه درد و خوشّی تو ماند به آب
به جاويد ماندن دل‌ات را متاب
خنک آن کز او نيکويی يادگار
بماند، اگر بنده، ور شهريار
پس از اين خواهم گفت که فردوسی از سرودن شاهنامه دل خوش نبوده است و اگر اجبار نيازمندانه نبود تن به انجام اين سفارش نمی داد و از آن ناسازتر اين که فردوسی در موارد و مقاطع متعدد ناباوری خويش از متن آن قصه ها را باز گفته و سرناسپردگی اش به آن افسانه‌ها را، گاه به کنايه و گاه به صراحت، بيان کرده است :
بيا تا جهان را به بد نسپريم
به کوشش همه دست نيکی بريم
نباشد هی نيک و بد پايدار
همان به که نيکی بود يادگار
همان گنج و دينار و کاخ بلند
نخواهد بدن مر تو را سودمند
سخن ماند از تو همی يادگار
سخن را چنين خوار مايه مدار
فريدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيکويی
تو داد و دهش کن فريدون تويی
شاعر در اين ابيات، بی‌توجهی خويش را به اشخاص ساخته شده‌ای که در قالب داستان به او عرضه کرده‌اند نشان می‌دهد و می‌کوشد در ميان اين صحنه‌ها و صورت‌های ناممکن راهی به انسان شدن و خردمند بودن بگشايد و اصرار او در چکيده نويسی‌های درخشان بيرون از متن سخت ستودنی است
چنين است گيتی و زين ننگ نيست
ابا کردگار جهان جنگ نيست
چنان آفريند که آيدش رای
و مانديم و مانيم با های های
يکی در فراز و يکی در نشيب
يکی با فزونی يکی با نهيب
يکی از فزونی دل آراسته
ز کمّی دل ديگری کاسته
سرانجام هر دو به خاک اندر است
که هر گوهری کشته گوهر است
هر اندازه که شخصيت شاعر شاهنامه را از خلال گزيده گويی های بيرون از متن اش به خوبی به دست داريم، که در گريزها و گرم گويی های ميان داستان ها، به صورت خردمند نيک انديشی نشسته است که طبيعتی نرم خو، آسان گير و روی هم رفته و ناچار موافق و مصالحه گر باگردش ايام دارد، بيش تر به عبرت آموزی احاله می دهد و به عاقبت و عافيت انديشی و تحذير می پردازد، به همان ميزان از هويت و تعلق و نيات و خيالات سفارش دهندگان شاهنامه هيچ نمی دانيم! آنان که بوده اند که برای بازسازی افسانه وار تاريخ ايران چنين کريمانه و گشاده دست عمل کرده اند، اين سرمايه از کجا و به اميد چه سودی می رسيده و چه نيازی به برآوردن چنين کتابی در تعيين کننده ترين مرحله ی تاريخ ايران داشته اند؟ (ادامه دارد)
اطلاعات بیشتر: http://www.mypersianforum.com/showthread.php?t=67235&s=dd3b51642379c3bb…
منبع این مطلب انجمن گفتگوی پرشین فروم می باشد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منبع:
http://www.mypersianforum.com/showthread.php?t=67235#axzz2JC34xXEd

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید