رفتن به محتوای اصلی

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دوم)

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دوم)

  بررسی تحلیلی تاریخ، جستجوی بی هدف در میان وقایع متفرقه گذشته نیست. ما در جستجویمان، بدنبال ارتباط دیالکتیکی این وقایع با یکدیگر هستیم. در این جستجو، نگاه های جانبدارانه، ما را به نتایج متفاوتی خواهند رساند. اما به جرعت می توان ادعا کرد، که در تحلیل تاریخ معاصر ایران، با وجود انبوهی ازنوشتارها وکوهی از مدارک معتبر، باز نگاه جانبدارنه، وجه غالب تحلیل هاست. با وجود این، اگر چه اعتراف می کنم، نگاه من نیز از این منظر، فقط نگاه دیگریست و مستثنی از این قائده نیست، اما اعتقاد دارم که جعل واقعیات، منجر به برداشتی یک سویه و ذهنی از رویداد های تاریخی خواهد شد، وبه هدف ما که آموختن از تاریخ است، کمکی نخواهد کرد. بنابراین تلاشم همواره بر این است که ضمن، پرهیز از یاد آوری، تمام جزئیات ملال آور، نامها و تاریخ های بی ثمر،  همواره به اصل ماجرا، وفادار بمانم.

 

گفتم، انقلاب مشروطه، به اهداف خود یعنی، تحکیم حکومتی  قانون مدار، ایجاد یک دموکراسی پایدار، و قطع دست اجنبی از سر این ملت بیدار، منتهی نشد. صرف وجود یک مجلس که قانون تعیین کند و به کسی رای اعتماد داده و دست او را آزاد گذارد که هر کاری که می خواهد انجام دهد، برای تحکیم مشروطه هرگز کافی نبود. مجلس در ایجاد مکانیسم های لازم برای پاسداری از اجرای قوانین مصوب ناکام ماند. مناسبات غالب ارباب رعیتی را لغو نکرد، و اگر چه هنوز به دلیل تسلط روابط تولیدی فئودالیته (ارباب رعیتی)  و سیستم مدیریتی غیر متمرکز در ایران از ستم ملی و لاجرم مطالبات ملی-قومی خبری نیست، ملاکان و اربابان در همه امور روستاها، از مسایل اقتصادی- اجتماعی گرفته، تا خلاصه کلام در تمامی معضلات ومشکلات روستائیان که در آن زمان تقریبا %75 از جمعیت کشور را تشکیل میدادند، دست بالا را داشتند.

 فقرو بیسوادی در میان عامه مردم بیداد میکرد، نیمی از جمعیت کشور، یعنی زنان بجز گروه اندکی، و آن هم، در خانواده های روشنفکر و مرفه، در عقب مانده ترین و ظالمانه ترین شرایط بسر میبردند. دخالت بیگانه در تمامی امور کشورهمچنان ادامه داشت....

با اینحال، تشکیل همین مجلس ضعیف هم در نیمی از اروپا، هنوزامکان پذیر نبود. بسیاری از امپراطورهای خونخوار و مستبد، به محدود شدن قدرتشان تن نمیدادند. وجود این مجلس در تمامی آسیا و آفریقا، بی نظیر بود. از این منظر مردم ما همچنان پیشتاز و الهام دهنده بسیاری از ملل دربند بودند. و اما بعد...

 

همانطور که قبلا گفته شد، در سال 1911 (1290-1289 شمسی) و در پی ماجرای مصادره اموال شعاع السلطنه، روسها به دولت ایران التیماتوم دادند و به دنبال آن بندرانزلی و رشت، را اشغال نمودند.  وزیرالوزرا و نایب السلطنه، به هدف " حفظ ایران" شوستر وهمکارانش را از ایران اخراج نموده و مجلس را هم  منحل نمودند. مشروطه سه سال تعطیل بود و همزمان با شروع جنگ اول جهانی و  در بارگاه احمد شاه قاجار و با حضور 68 نماینده مجلس سوم تشکیل گردید. صفوف طبقاتی در این مجلس روشنتر شده بود. در این مجلس دموکراتها که تقریبا مشابه احزاب سوسیال دموکرات کنونی عمل میکردند، 31 نماینده، حزب اعتدالیون (نماینده ملاکان و محافظه کاران)  29 نماینده و یک فراکسیون جدید بنام هیأت علمیه با 14 نماینده به رهبری سید حسن مدرس بوجود آوردند. با توجه به تعداد نمایندگان و اعضای فراکسیونها  طبیعی است که تصور کنیم، بخشی از این افراد در عین حال عضو دو فراکسیون بوده باشند. شروع جنگ جهانی اول و حمله متحدین و متفقین به ایران باعث تعطیلی مجلس پس از 8 ماه شد. گروهی از آزادی خواهان ایران، که طبیعتا دشمن روس و انگلیس بودند،  آرزوی شکست آنها را داشتند، و برخی حتی حاضر بودند، برای تحقق این آرزو، به کمک قوای عثمانی و آلمانی شتافته در کنار آنها علیه انگلیس و روس بجنگند. لذا روسها و انگلیسها، به بهانه اینکه گروهی در تهران در تدارک ،  کودتا بنفع آلمانها هستند، در 1915 (1294-1293 شمسی) به ایران حمله کردند. گروهی از مجلسیان و آزادی خواهان بواقع بعد از این تجاوز به مناطق تحت اشغال عثمانی رفته و علیه روسها و انگلیس ها جنگیدند.  در جنوب عشایر دلیر تنگستان و بوشهرو فارس، و در خوزستان هم عشایر عرب در مقابل این تجاوزات مقاوت و رشادت بسیاری از خود نشان دادند.      

پیامد این تجاوز آشکار برای ایران، از هم گسیختگی کامل کشور و در هم ریختگی اقتصاد ضعیف و کشاورزی سنتی ایران بود. ارتش انگلیس با خرید باقیمانده غلات به قیمت بالا از یک سو، و جلوگیری از ورود، غلات، از هند و امریکا، به ایران از سوی دیگر، به بحران و قحطی دامن زد. قحطی و بیماری های پیامد جنگ اروپاییان باعث مرگ  تعداد کثیری از مردم ایران شد. گروهی از تاریخ نویسان از مرگ حداقل یک سوم، از جمعیت  20 میلیونی آنزمان ایران می نویسند. گر چه با توجه به عدم وجود سیستم های آماری در آن زمان، مدارک مستندی برای اثبات تعداد قربانیان موجود نیست، اما حتی مرگ گروه اندکی از مردم ایران از مسئولیت و تقصیر این کشورها، در حمله استعمار گرایانه و ظلمی که در حق این مردم، توسط آنها به وقوع پیوسته ، چیزی نخواهد کاست. ارتش بریتانیای کبیر، بدون ملاحظه و یا احساس مسؤلیتی در قبال این فجایع انسانی تا مدتها پس از جنگ نیز در ایران باقی ماند.

 

 

جنگ جهانی اول و انقلاب در روسیه

 

اروپا در آتش جنگ امپریالیستی میسوخت، هیچکس تصور نمی کرد این جنگ چنین طولانی شود. رشد تکنولوژیکی، ابزار جنگ را بشدت، متحول نموده بود. آلمانی ها برای اولین بار به جنگ افزارهای شیمیایی دست یافته بودند و فرانسوی ها بدنبال آنان. زیردریایی های آلمانی عرصه را بر انگلیس ها تنگ کرده بودند. برای اولین بار بعد از قرنها، انگلیس طعم تلخ شکست را در دریا مزه مزه میکرد. مردم مستعمرات، میبایست، هم عواقب جنگ را متحمل می شدند، و هم به نفع اربابان استعمارگر خود، می جنگیدند و کشته می شدند، و هم با منابع ملی خود هزینه های جنگ را تامین می کردند. در کنار جنگ که خود مصیبتی  جبران ناپذیر بود، اولین نشانه های آنفلانزای مرغی که شاید، نتیجه تحقیقات آزمایشگاه جنگی، متخاصمین بوده باشد، پدیدار شد. اپیدمی مرگبارآنفلانزای مرغی،  باعث مرگ میلیون ها انسان بیگناه  دیگر شد.

در حلقه اتحاد کشورهای متخاصم، امپراتوری های عثمانی و روسیه از همه ضعیفتر بودند، و در نتیجه استمرار جنگ هر دو از هم پاشیدند. روسیه قبل از جنگ نیز، در مشکلات اقتصادی واجتماعی، دست و پا میزد. روسیه بشدت مقروض فرانسه بود. شروع جنگ، و شرکت اجباری چندین میلیون کشاورز، تولیدات کشاورزی روسیه را که اقتصادش هنوز تا حدود زیادی بر پایه آن استوار بود، را دچار اختلال نمود. شکست های ارتش روس، در مقابل نیروهای آلمانی، اقتصاد از هم گسیخته و مردم گرسنه، بحران را به نقطه اوج رساند.

انقلاب فوریه 1917 (1296-1295 شمسی) منجر به سرنگونی وایجاد حکومت مشروطه شد. حکومت کرنسکی، با شرکت اقلیتی از سوسیال دموکراتها(منشویک ها) و لیبرالها تشکیل شد، ولی نتوانست مطالبات مردم، اعم از غذا، آزادی، و صلح را تامین نماید. بنابراین در اکتبر 1917 قیام دیگری، صورت گرفت، کرنسکی سرنگون، و بلشویکها به رهبری لنین به قدرت رسیدند. آنها با آلمانها صلح کردند، اما جنگ در جبهه داخلی با ارتش های وفادار به تزار و در جنوب با عثمانی، که به خاک روسیه وارد شده بود ادامه یافت. جنگی که با پیروزی ارتش سرخ و شکست ارتش سفید تزاری و عثمانی باعث ایجاد حاکمیت با ثبات کمونیستها درروسیه شد. روسیه دیگر اتحاد جماهیر شوروی نامیده میشد. سرنگونی تزار در روسیه اما اوضاع را در ایران تغییر میداد، حالا انگلیس در ایران تنها قدرت با نفوذ شده بود و باید از شرایط استفاده میبرد. ایران اشغال شده، گرفتار قحطی و بیماری، بشدت بی ثبات شده بود. بجز تهران وچند شهر بزرگ ایران، در هیج جای دیگری اثری از حکومت نبود. دزدی، غارت و راهزنی در همه جا بچشم میخورد. در چنین شرایطی آنها بفکر افتادند ایران را بطور کامل به تحت الحمایه گی خود در آورند و به اوضاع سرو سامانی دهند. قبل از جنگ و انقلاب در روسیه، وجود دو امپریالیست رقیب، در شمال و جنوب و ویژگی تاریخی سیستم غیر متمرکز مدیریت دولتی ایران، که قرنها در کشورحاکم بود، دست نخورده نگه داشته شده بود. اما وضع خطرناک موجود ، مبنی بر عدم توان مدیریتی حکومت مرکزی ایران، منافع انگلیس را دیگر تامین نمیکرد. هر گوشه از ایران در اختیار خانی بود. جنبشهای اجتماعی ایران، کشور را بسوی یک انقلاب فراگیر دیگر میبرند. دولت فخیمه بریتانیا، که اکنون صحنه را بی رقیب میدید، به فکر چاره افتاد. در سال 1918 (1297-1296شمسی) جلسات محرمانه ایی با شرکت وزیرمختار انگلیس، در ایران، و وثوق الدوله وزیرالوزرا، و دو وزیر دیگر کابینه  و در حضور همیشگی روزنامه نگاری بنام سید ضیا الدین طباطبایی، قراردادی بسته میشود که به قرارداد ننگین 1919 معروف است. انگلیس پس از امضای قرارداد به طرف ایرانی 400،000 تومان پاداش(رشوه) میدهد، که 200،000 هزار آن سهم وزیرالوزرا برای فروش مملکت بود. قرارداد شانس اجرایی شدن را نیافت، نه تنها مجلس چهارم با آن بدلیل مغایرت با قانون اساسی مخالفت کرد، بلکه بسیاری از دول خارجی از جمله فرانسه، آمریکا و شوروی هم بدان اعتراض نمودند. کارگزاران انگلیس در ایران با یک طرح شکست خورده روبرو شده و بفکر راه کارهای دیگر افتادند. آنها خواستارتغییر سیستم مدیریت سیاسی در ایران از حکومت غیر متمرکز ایالات و ولایات، به یک دولت مرکزی " قوی و دوست " بودند. دولتی استوار که جنبش ها را سرکوب کرده وخطر انقلاب را از بین ببرد، سد مقاومی در مقابل نفوذ کمونیسم نوپای شوروی باشد، و البته منافع آنها را حفظ نماید. برای برپایی چنین دولتی حاضر بودند تمامی دوستان سابق خود از جمله شیخ خزعل، خانهای بختیاری و قشقایی و....را مثل گوسفند نذری یک جا قربانی کنند. چاره این مشکل قیامی یا کودتایی می بایست باشد. اما چه کسی، نیروی مسلح  کافی ، مقبولیت عمومی و جسارت لازم برای چنین مهمی را داشت یا می توانست داشته باشد؟

 

جنبشهای انقلابی ایران هم زمان با جنگ جهانی اول

 

با شروع جنگ جهانی اول و درتجاوز نظامی به هدف اشغال ایران ، بوسیله روسیه تزاری و انگلیس و ضعف دولت مرکزی در مقابله با این تجاوزات، مقاومت مردمی در بسیاری از نقاط ایران شکل گرفت. در جنوب دلاوران دشتستانی، اهرمی، دلواری،... دست از جان شسته، به مقاومت مسلحانه دست میزنند. مبارزه دلاوران جنوبی با حضور واسموس آلمانی و وعده کمک تسلیحاتی و مالی که هرگز انجام نشد، در سخت ترین شرایط ادامه یافت. درگیری نیروهای جنوب تا سالها پس از پایان جنگ امپریالیستی هم ادامه پیدا کرد. در آنسوی ایران نیز جنبشهایی شکل گرفت. یکی از مهمترین این جنبشها، جنبش جنگل است، که  منجر به تشکیل جمهوری شورایی جنگل شد. هسته اصلی این جنبش را،  گروهی از مبارزان مشروطه تشکیل داده بودند .این جنبش نیز از سوی کشورهای متحد ( آلمان اتریش- مجارستان و عثمانی) حمایت میشد. این حمایت شامل کمک مختصر تسلیحاتی و حضور یک مستشار آلمانی (گائوک معروف به هوشنگ) بعنوان مشاور میرزا کوچک خان جنگلی بود.

میرزا کوچک خان، مشوق و طراح مقاومت مردمی در جنگل بود. میرزا در مبارزات مشروطه شرکت داشت.  نام میرزا زمانی زبان زد شد که وی مانع عبور نیروهای متحد قزاق و ارتش انگلیس، از رشت به انزلی شد.  به هر حال نباید فراموش کرد که میرزا و متحدانش در این مرحله از انقلاب فقط شامل طیف های بورژوازی ملی و رشنفکران طرفدار مشروطه بودند ( دکتر حشمت وحاج احمد کسمایی). میرزا در مرحله بعد با انقلابیون چپی مثل احسان الله خان و خالو قربان متحد شد. آنها با تشویق نیروهای انقلابی ارتش سرخ شوروی، جمهوری شورایی جنگل را تشکیل دادند. اصرار احسان الله خان به اعمال تندروانه ایی مانند تقسیم زمین اربابان بین رعایا و کشاورزان، ایجاد ارتش سرخ ومختصر اقدامات سوسیالیستی ، منجر به دلخوری میرزا از متحدانش شد. میرزا معتقد بود این اقدامات  وچنین گام هایی برای ایران زود است وبا این اعمال  متحدانشان را از دست خواهند داد. تند روی های احسان الله خان، با تشویق بعضی از اعضاء حزب عدالت باعث درگیری بین دوجناح ونهایتا منجر به شکست و عقب نشینی میرزا از رشت به جنگل  شد. احسان الله خان در ادامه تندروی هایش به تهران حمله کرد، گر چه ابتدا، پیروزی هایی بدست آورد، ولی در قزوین مغلوب نیروهای مشترک قزاق و انگلیس شده و به رشت بازگشت. با پا در میانی حیدرخان عمواغلو دبیر کل حزب کمونیست ایران، میرزا و احسان الله خان مجددا متحد میشوند.  جمهوری جنگل با شرکت سه جناح فوق مجددا شکل میگیرد. اما این اتحاد شکننده، درسال 1921 (1300-1299 شمسی) در پی شک میرزا به کودتای مجدد جناح رقیب، به طرح عملیاتی برای محاصره و دستگیری رهبران چپ جمهوری جنگل، در محل جلسه آنها، منجر میشود. حیدرخان عمواغلو زخمی، بعدا دستگیر وتوسط نیروهای  وابسته به میرزا(اسماعیل خان خواهرزاده میرزا) کشته میشود. احسان الله خان که بدلیل حمله به تهران بدون برنامه ریزی جمعی و تدارکات لازم و شکست های متعاقب آن، از کمیته انقلاب کنار گذاشته شده بود و در آن جلسه شرکت نداشت. خالو قربان موفق به فرار شده و بعدها در خدمت رژیم قرار میگیرد. بعد از این ماجرا، جنبش از درون متلاشی میشود.  ارتش به رهبری رضا خان سردارسپه، موفق به فتح رشت میشود. گروهی از انقلابیون دستگیر شده و اعدام میشوند.  میرزا نیز در راه خلخال  با مشاور آلمانیش در برف و بوران مانده و کشته میشوند.  با این حال جمهوری شورایی جنگل، در مدت کوتاه عمر خود به سازماندهی مردمی، ایجاد پست و تلگراف و تلفن، مدرسه  و روزنامه وایجاد ساختارهای حکومتی انقلابی، نائل آمد. بی شک سرعت و حدت اصلاحات انجام شده برای جامعه آنروز ایران، تندروانه بوده است. کشته شدن تمامی دست اندرکاران  درجه اول  جنبش جنگل پایان تراژیک یکی از مترقی ترین تلاش های آزادی خواهانه در آن برهه بود. احسان الله خان به شوروی گریخت و سالها بعد درتسویه حساب های استالینی کشته شد.   

 اغلب بدلیل عدم شناخت کافی، یا تبلیغات جانبدارانه این گونه ادعا میشود، که "خیانت" کمونیستها به میرزا، باعث شکست میرزا شده است. این نظر مغرضانه، یک طرفه و بدور از حقیقت است.طبق مصوبات اولین کنگره حزب کمونیست ایران(عدالت)درسال1920 (1299-1298 شمسی)، در ارزیابی وضعیت طبقاتی جامعه ایران و تعیین استراتژی، تاکتیک و وظایف حزب در انقلاب به جمع بندی زیر بر میخوریم.

 

تزهای مصوب کنگره حزب کمونیست ایران بشرح زیر است

 

1-جامعه ایران در حال گذار از نظامهای قبل از سرمایه داری به نظام سرمایه داری است.

2-وضع زندگی ایلات بسیارعقب مانده و ابتدایی است

3-صنایع بزرگ در ایران رشد نکرده وصنایع معدنی بوجود نیامده است. در نتیجه طبقه کارگر ایران نیز رشد نکرده و پراکنده است.

4- سرمایه تجاری هم وضع بسیار بدی دارد و در سرحد ورشکستگی کامل است.

5-روحانیون، که قشر وسیعی را تشکیل می دهند، خود به دو بخش تقسیم شده اند: بخش کم عده وبالائی آن خود ثروتمندند و طرفدارحکومت شاهند، و بخش پر عده و پائینی که نزدیک به مردم و طرفدار اصلاحات دموکراتیک هستند و در انقلاب مشروطیت هم شرکت کردند.

6- فئودالها و صاحبان املاک بزرگ، که حدود 3 هزار نفرند، طبقه حاکمه ارتجاعی را تشکیل میدهند.

در مقابل این "یگانه طبقه ضد انقلابی" گروه ها و اقشار اجتماعی زیر قرار دارند:

الف- کارگران کارخانه ها، صنعتگران و پیشه وران ورشکسته

ب- روستائیان، که بیرحمانه از طرف مالکین بزرگ و خانها استثمار میشوند

ج- کسبه کوچک و متوسط، که در سرحد فقر و فاقه بسر میبرند

 

 تمام اقشار و طبقات نامبرده «اینک پانزده سال است در حال هیجان انقلابی در چنین شرایطی که در ایران پرولتاریای صنعتی کاملاً غیرمتشکل است و دهقانان در تاریکی جهل و خرافات قراردارند... و مادام که نفرت نسبت به بیگانگان در نظر خلق ایران منشاء همه بدبختیها و بلاهاست... تصور اینکه انقلاب در ایران میتواند ازهمان آغاز زیر پرچم کمونیستی برود، قطعا نادرست است. انقلاب ایران فقط در شکل نهضت رهائی بخش ملی، که هدفش رهاندن خلق از اسارت خارجی و تثبیت استقلال کامل سیاسی و اقتصادی ایران باشد، میتواند بوجود آید و پیروزمندانه گسترش یابد

و پس از ذکر وظایف به تفصیل، چنین می آید.

«برای حل وظایف ذکر شده در بالا، حزب کمونیست ایران (عدالت) از اقدامات فوری درباره اجرای تدابیر خالص کمونیستی در ایران امتناع میورزد و تاکتیک کوتاه مدت خود را، تا سرنگونی حکومت شاه و طرد امپریالیسم انگلیس، برپایه اتحاد همه طبقات، از پرولتاریا گرفته تا بورژوازی متوسط، برای مبارزه علیه قاجار و امپریالیستهای بیگانه، همچنین برپایه مناسبات نزدیک با حزب دموکراتهای چپ (گروه شیخ محمد خیابانی)که بیانگرمنافع خرده بورژوازی و روشنفکرآنست، مبتنی میسازد... همچنین حزب کمونیست ایران (عدالت) خواهان همکاری با رهبران سرشناس آزادی بخش ملی، مانند میرزا کوچک خان و امثال او است.

 

سند بالا به وضوح نشان میدهد حزب کمونیست ایران(عدالت)،  حداقل از سال 1920(1299-1298 شمسی)از اقدامات افراطی ، که باعث تصادم با متحدین بالقوه آن شود، بشدت پرهیز داشته است.  حزب  بر اتحاد با جنبش های انقلابی و رادیکال ایران از جمله جنبش جنگل در شمال و شیخ محمد خیابانی  در آذربایجان تاکید دارد.  این یک واقعیت است که احسان الله خان، خالو قربان و کسان دیگری، قصد حذف میرزا را به اتهام، محافظه کاری و تعلل در پیشبرد انقلاب داشتند، اما این ربطی به حزب کمونیست  ایران نداشت.  زیرا در آن زمان حیدر خان و حزب کمونیست ایران، در این اتحاد و در جنبش نقشی نداشتند. دومّا، احسان الله خان و خالوقربان نه تنها از اعضای حزب کمونیست نبودند، که کمونیست هم نبودند. سابقه مبارزاتی احسان الله خان بازمیگردد به شرکت در انقلاب مشروطه وعضویت در انجمن مجازات تهران، که آن هم یک جریان افراطی بوده، که در تهران چند نفر را، به اتهام خیانت و جاسوسی ترور کرده بودند. بعد از لو رفتن انجمن و دستگیری اعضای آن احسان الله خان به شمال رفته وبه مبارزان جنگل، می پیوندد. سومّا، تسلیم شدن دیگر فرماندهان نهضت، مانند حاج احمد کسمایی و دکتر حشمت هم از دلایل  دیگر ناکامی جنبش است، که هر دو از یاران و هم رزمان خود میرزا بودند. در باره میرزا میتوان گفت که او با تمایلاتش مبنی بر عدم پیشبرد انقلاب، تا سرنگونی رژیم، و در جا زدنش در رشت،  خود را محکوم به شکست کرده بود. سکون مرگ موج است و موج انقلاب بدون حرکت به سوی تغییر، و تداوم این تغییرعمیق اجتماعی بدون تهاجم به ارتجاع حاکم، که میرزا بشدت از آن پرهیز داشت، چاره ایی، جز شکست باقی نمی گذاشت. این را مبارزان انقلاب کمون پاریس هم  در سال 1871(1250-1249 شمسی) تقریبا 50 سال پیش از شکل گیری جنبش جنگل،  بدلیل ماندن در سنگر هایشان در پاریس و عدم تحرک و تهاجم به ارتش سرمایه  و در نتیجه با شکست انقلاب به تلخی تجربه کرده بودند. میرزا هم، تمایلی به تغییر رژیم  و فتح تهران از خود نشان نداد.  از برخی سطور یکی از نامه های اواخر کارجنبش، به لنین، رهبر انقلاب شوروی مشخص است، که مانند بسیاری از مبارزان مشروطه وهمچنین خود لنین، میرزا نیز، نظر مثبتی نسبت به رضا خان سردار سپه دارد. با این همه، او از قماش ملایانی چون شیخ فضل ا لله نوری نیست. میرزا طبق اساسنامه سازمان اتحاد اسلام ( ماده 18 ) بر جدایی روحانیت از امور سیاسی و حاکمیت تاکید دارد، وی عضو این سازمان  و از رهبران آن و مانند شیخ محمد خیابانی، مشروطه خواه و دموکرات بود. شیخ محمد خیابانی، از مشروطه طلبان تبریز، عضو انجمن های غیبی ایجاد شده توسط حزب اجتماعیون عامیون(سوسیال دموکرات) در زمان محاصره تبریز، عضو فراکسیون حزب دموکرات در مجلس دوم، مسئول جناح تجدد در حزب و مدیر روزنامه ای به همین نام بود که در مبارزه و مخالفت با قرارداد 1919 وثوق الدوله در تبریز قیام کرد، و مدتی برابر با 6 ماه و 5 روز مقاومت نمود. او آذربایجان را آزادستان نامید، و خواهان تحولات عمیق دموکراتیک در سراسر ایران بود. سرانجام در تاریخ 22 شهریور 1299 (1920) با حمله قزاق ها به تبریز قیام شکست خورده و شیخ در منزل یکی از دوستانش کشته میشود. برای شناخت بهتر شیخ مطلبی را از یکی از آخرین  سخنرانی هایش باز خوانی میکنیم:

 

تبریز میخواهد حاکمیت بدست ملت باشد. تمام ایران، فعلاً با زبان حال خود این تقاضا را مینماید. هرگاه تهران از قبول این نظریه سرپیچی کند، ما با اصول رادیکالیسم، ایران را تجدید بنا خواهیم نمود، ما میگوئیم حاکمیت دموکراسی باید در سراسر ایران جاری باشد. اهالی ایالات و ولایات باید رأی خود را آزادانه اظهار دارند.  برای مدافعه این حق، آخرین مرحله مردن است و مردن در این راه را ما، بر زندگی بیشرمانه ترجیح میدهیم ( شیخ محمد خیابانی)

 

از شیخ بیش از صد سخنرانی و دهها مقاله بجا مانده است که نشان از تعلق خاطرش نسبت به سرنوشت کشور و دموکراسی  برای همه ایران است. چنین مردانی حاضر به هرگونه فداکاری در راه آزادی و دموکراسی بوده و هستند. شیخ از جدایی یا ناسیونالیسم آذری نمیگوید. او آزادی را برای همه ملت و همه ایرانیان میخواهد. وطن پرستی وی در کنار تعلق خاطرش به عدالت اجتماعی از ویژگی های او بود. او از تبار مردانی بود چون کلنل محمد تقی خان پسیان از فرماندهان ژاندارمری ایران که در زمان جنگ واشغال ایران با نیروهایش، با تجاوز ارتش روسیه جنگید و آنها را در همدان، محل خدمتش شکست داد. پس ازضعف مقاومت، بدلیل کمبود اسلحه و مهمات به عثمانی مهاجرت نمود وسپس به ارتش آلمان پیوست و در نیروی هوایی ارتش آلمان به عنوان خلبان و افسر پیاده آموزش دید. پس از جنگ به ایران باز گشت. در دولت مشیرالدوله به خدمت دعوت و با درجه سرهنگی فرمانده ژاندارمری خراسان شد. پس از کودتای سید ضیاء و رضا خان، بدستور حکومت قوام السلطنه را باز داشت کرده و راهی تهران کرد. او با حکم سید ضیاء، والی خراسان میشود. در آنزمان به دلیل ضعف دولت مرکزی ، اشراف و ملاکان در کنار غارت و چپاول کشاورزان، از پرداخت مالیات به دولت هم سرباز میزدند. کلنل بدلیل عدم پرداخت مالیات از سوی قوام در خراسان، بخشی از اموال او را مصادره و به پرداخت جیره و مواجب سربازان و مبارزه با قحطی میپردازد. حکومت سید ضیاء 3 ماه دوام می آورد و پس از او قوام نخست وزیر می شود. از این لحظه کشمکش کلنل با دولت مرکزی بالا گرفته و اقدام به تاسیس حزب ملی می کند. عدم اطاعت او از دولت مرکزی 7 ماه ادامه داشت. دولت  او را یاغی خوانده و از قبایل و ایلات محلی میخواهد تا بر او بشورند. کلنل محمد تقی خان پسیان در تاریخ 9 مهر 1300 (1921) در قوچان در نبرد با سردار معزز و کردهای قوچان  کشته میشود. قیام کلنل محمد تقی خان پسیان پس از7 ماه مقاومت  با مرگ وی به پایان می رسد. گروهی از افسران وفادار به او بعد از شکست جنبش به شوروی پناهنده میشوند.  

 

 مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد کرد و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.        

    از سخنان  کلنل محمد تقی خان پسیان

              

       ادامه دارد... 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید