رفتن به محتوای اصلی

چپ ایران مرده است

چپ ایران مرده است

 

 یک نیروی سیاسی حتا اگر صالح نباشد، تا زمانی زنده است که مردمان و هوادارانی در میان مردمانش داشته باشد. حتا ناصالح ترین نیروهای سیاسی نیز میتوانند با عوامفریبی یا هر وسیله دیگری مردم رای دهنده را بسوی خود جذب کند و در میدان قدرت حرفی برای گفتن داشته باشد. حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان از این نظر یک نمونه بارز است که بنیانگذاران آن در زیر زمین آبجوی فروشی فابرهاوس در یکی از شهرهای آلمان شروع کردند. آنها برای جامعه درمانده و خاکستر نشین آلمان پس از جنگ جهانی اول حرفهای مردم پسندی داشتند. مردم به جان آمده و فقر زده و فلک زده آلمان هرآنچه این حزب میگفت را براحتی می پذیرفتند. گفتمان بنیانگذاران حزب نازی چیزی بجز امید دادن به مردمان آلمان نبود و راز موفقیت آنها در همین بود. این که کار به کجا کشید بحث دیگریست در اینجا نفس گفتمان پیروز و مورد قبول جامعه است که ماکیاول در این مورد راه را از قبل نشان داده بود. بدون آنکه قصد مقایسه در میان باشد «حزب کمونیست کارگری ایران» را که به همت منصور حکمت پای گرفت را میتوان براحتی با انگشت شمار کسانی که در زیر زمین آن آبجو فروشی ایدئولوژی شان را سامان میدادند مقایسه کرد. این حزب زمانی تشکیل شد که همه نیروهای چپ ایرانی شکست خورده و تار و مار شده با گذشته ای شرم آور حرفی برای انبوه مردم هوادار سرخورده شان در ایران (رای دهندگان آینده) نداشتند و یکدیگر را بعنوان گناهکار زیر ضرب گرفته بودند. منصور حکمت با تیزبینی و فرصت طلبی قابل تحسینی این تهیگاه را دریافت و با شعار: ما چپ جدیدی هستیم و هرآنچه از استالین تا گورباچف در اتحاد شوروی شد و نیز کل چپ ایران را رد و محکوم میکنیم به میدان آمد. این که گروندگان به این حزب جدید خود چه گذشته ای داشتند و در آن کارنامه ای که حزب از چپ گذشته محکوم میکرد سهم داشتند یا نه، نه موضوعیتی برای خودشان داشت و نه از جانب «چپ محکوم و گناهکار» سابق مورد تدقیق و بازرسی قرار گرفت. چپ قدیم در مقابل این چپ جدید و از همه طلبکار بشدت ترسیده و در مقابل تیغ های تیز انتقاد منصور حکمت و سایرصاحبنظران حزب کمونیست کارگری سکوت شرمیگنانه ای را اختیار کردند. به نظر نگارنده، چنانچه در همان سال آغازین تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران از رژیم آخوندی آزاد شده بود و شرایط دمکراسی در کشور برقرار میشد این حزب تازه وارد این قدرت ایدئولوژیک را داشت که همه هوادران سرخورده از «چپ گنهکار پیشین» را به خود جذب کند. اما حزب کمونیست کارگری شانس حزب نازی آلمان را نداشت. نه در کشور حضور داشت و نه در دمکراسی قادر به فعالیت در داخل کشور بود. گذشت زمان کم کم نگاه عوامفریب و ساده انگارانه حزب کمونیست کارگری به جهان، به جامعه و به  سوسیالیسم را آشکار کرد و کم کم از فعالیت افتاد و از انظار و رسانه ها محو شد. بجرات میتوان گفت که اگر آن آبجو فروشی نه در آلمان که در انگلستان قرار داشت، حزب نازی نیز به سرنوشت حزب کمونیست کارگری ایران دچار میشد و محو میشد. اما چپ قدیم که دستکم خالی از تبلیغات عوامفریبی و خالیبندی تاریخی و ایدئولوژیک حزب کمونیست کارگری بود توانست بدن ضعیف و شکسته خود را نگه دارد. 

 امروز اما چپ ایران دیگر قادر به حفظ این بدن ضعیف نیست و علیرغم اصرار بی بی سی و رسانه دادن به آنها چیزی بجز آخرین ناله های قبل از مرگش ندارد که به جامعه عرضه کند. این چپ حتا به اندازه انگشتان پای اصلاح طلبان سابق نیز توسط مردم تحویل گرفته نمیشود. و این در شرایطی که خود این اصلاح طلبان به اندازه انگشتان پای نسل زد نیز در میان مردم محبوبیت ندارد. و روی دوش نسل زد و نیز نسلی که شعار میدهد: چه اشتباهی کردیم که انقلاب کردیم» چه کسی قرار دارد؟  رضاپهلوی! 

اگر بخواهیم یک رقیب برای رضاپهلوی در نظر بگیریم - کسی که بسیاری به او امید داشتند و از مطرح شدنش یکی دو ماهی به هیجان آمدند - کسی نبود جز «نرگس محمدی».  اکنون او کجاست؟ آن امیدها و هیجانات چه شد؟ نرگس محمدی همچنان در زندان و حتا به هیجان آمدگان نیز دیگر یادی از او نمی کنند. کسی در خیابان های ایران نام او را صدا نزد.  و چه کسانی هستند این به هیجان آمدگان سابق؟ و چرا کار جلو انداختن نرگس محمدی را به انجام نرساندند و از او رقیبی برای رضاپهلوی نساختند؟ به همان دلیل که کار شکایت از «جناب» پرویز ثابتی را به جایی نرساندند. به همان دلیل که بیانیه 14 نفر در داخل کشور و اصلاح طلبان و خاتمی را نتوانستند به جایی برسانند. در کارنامه شان پر است از این گونه به جایی نرساندن ها. آنوقت همین ها به رضاپهلوی می گویند که در این 45 ساله چکار کرده! پاسخ این است که  رضا پهلوی در این 45 سال باید برای زهرهای شما که به جامعه تزریق کردید پادزهر می آورد. شما را که ذهن نسل جوان ایرانیان داخل کشور را مسموم کردید و به ستادهای انتخاباتی خاتمی و کروبی و موسوی روانه داشتید و گمراه شان کردید. چطور رضاپهلوی میتوانست با چنین زهرهایی که شماها به داخل تزریق میکردید در این 45 سال بتواند کاری بکند؟ صف اول دشمنان آزادی شماها بودید با تقویت اصلاح طلبان در این سالها. و حالا وقتی که مردم ایران شعار اصلاح طلب اصول گرا دیگه تموم ماجرا را سالها به صورت پتک بر مغز منجمد شده تان کوبیدند تازه حیران برجا مانده اید. براستی شماها کجا هستید و از شماها چه مانده؟ بجز این که یک اتفاقی بیافتد، و شماها تا قبل از مرگ جسمانی تان بتوانید هشدار دیکتاتوری چکمه و چلبی سازی تان را بدهید و باز سم و زهر روانه روح و تن این مردم بکنید؟  خوشبختانه دیگر گوش شنوایی برای شنیدن حرفهای شما نمانده است. نشست اخیر بی بی سی با حضور تقی زاده مشروطه خواه و دست چین های ضد سلطنت که فرناز قاضی زاده فراهم کرده بود واکنش های قابل تاملی را بر فضای مجازی برانگیخت که اگر چشمانی حقیقت یاب داشته باشید متوجه میشوید که موضوع از چه قرار است. فقط نگاهی به آن نظرات و واکنش ها میتواند بیانگر مرگ چپ و اصلاح طلب باشد. ( مجاهد که در عراق مرده بود). 

علیرغم آنچه گفته شد، و علیرغم تاکید بر مرگ چپ و جبهه ملی در ایران، نمیتوان این مرگ را دلیل بر این گرفت که عنقریب  رضاپهلوی رژیم اسلامی را یک تنه سرنگون خواهد کرد. رضاپهلوی و ایده  و گفتمان «پهلویسم» که او واضع ان نبوده و مبلغ آن هم نبوده امروز در میان مردم ایران حرف اول را میزند و جایگاهی دارد که چپ ایران، چه قدیم و چه جدید محو شده اش ( انشعاب های حزب کمونیست کارگری) از آن بی بهره اند. دلیل قاطع میخواهید؟ به نظر شما بیست سال دیگر آیا کسی هست که نشریه ها و سایت های نیروهای چپ را بگرداند؟ هوادران چپ را در ایران همانقدر مردم می شناسند که فرقه اجتماعیون عامیون زمان مشروطه را میشناسند! زنگ بزنید از فامیل بپرسید اجتماعیون عامیون چی هست؟ همانقدر هم همان مردم از چپ ایران و گفتمانش آگاهی دارند. 

از این پس

تا به امروز نیاز به همه نیروهای سیاسی ایران برای گذار از جمهوری اسلامی امری مبرم بود. هنوز در بخشی از افکار عمومی مردم ایران جایی داشتند. از امروز به بعد رضاپهلوی هیچ نیازی به مردگان سیاسی و ناله های شان ندارد چرا که گوش شنوایی در ایران برای شنیدن این ناله ها و نجواها وجود ندارد. پس چرا رضاپهلوی خود را به اینها و گذشته پر از اشتباه غمبارشان بچسباند؟ در چنین ااتحادی این چپ هست که با چسباندن خود به رضاپهلوی برد خواهد کرد. حضور چپ در کنار رضاپهلوی دم خروسی زیر بازویش خواهد بود که بهتر است از آن حذر کند.

گذشته رضاپهلوی؟ هیچ دادگاهی نمیتواند او را به جرم پدر محکوم کند. آنهم «جرمی» که اگر بوده مردم سالهاست بخشیده اند. از همان اوایل انقلاب که گفتند «نور به قبرش بباره» او را بخشیدند. تازه .. حتا ساواک را به خاطر به بند کشیدن تروریست ها تقدیر می کنند!  اما همین مردم شماها را نبخشیدند. 

من؟ محسن کردی؟  نه.. من «گناهم» از تقریبا همه شماها سنگین تر است. شماها زور که زدید انگشت شماری مستشارو باسبان کشتید یا رفیق تان را کشتید. کسی چیزی یادش نیست. شماها یادتون نمیاد.. زندان بودید احتمالا. اگر من و 50- 60 نفر جوان هیجان زده در نیروی هوایی مسلحانه شورش نکرده بودیم این انقلاب نکبت صورت نمیگرفت. به همین دلیل نه در میان پادشاهیخواهان جایی دارم و نه در میان نسل های سوخته که در هیچ بحثی قادر نشدم آنها را به درک موقعیت مردم ایران در بهمن 57 و چرایی انقلاب قانع کنم که دستکم درک کنند. گوش شان شنوا نیست و به کمتر از اظهار پشیمانی و عذرخواهی راضی نمیشوند. از نوع نگاه شان میخوانم که بدشان نمی آید که من و امثال من.. و .. بله.. چرا که نه، شماها را نیز همراه من در کنار آخوندها از درختان خیابان پهلوی آویزان کنند. اگر شما به این حقیقت نرسیده اید و باور ندارید ... باید به حال تان تاسف خورد. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید