چنین می نماید که با انتخاب حسن روحانی به ظاهر «معتدل» به ریاست جمهوری جدید ایران، آنچه باراک اوباما و به تبع او اروپاییها به آن دل خوش کرده بودند، تحقق می یابد. بعد از دوران یخبندان احمدینژاد، میتوان با ایران و با رهبری معقولتر و سازندهتر وارد گفتگو شد؛ آنهم نه تنها در باره برنامه هستهای ایران که جمهوری اسلامی دراین فاصله به قصد تولید بمب اتمی مصممانه آن را ادامه میدهد بلکه همچنین درباره پایان دادن به جنگ داخلی سوریه. سپاه پاسداران و حزبالله در سوریه هرچه بیشتر رهبری قتل عام مردم قیامکننده علیه اسد را برعهده میگیرند. اما اگر سیاستمداران غربی امید دارند که با همکاری رییسجمهور جدید ایران، میتوان صلح را در منطقه برقرار کرد، هم اینان و هم افکار عمومی کشورهای غربی بار دیگر برآنند که خود را فریب دهند. اگر روحانی نماینده صد در صد نظام ولایت فقیه نبود، شورای نگهبان صلاحیت او را تایید نمیکرد. همان اتفاقی که برای «اصلاح طلبهای واقعی» که نامزدی خود را اعلام کرده بودند، رخ داد. روحانی زمانی وفاداری خود را به حکومت نشان داد که در سال گذشته اسراییل را «شیطان بزرگ صهیونیستی» خواند. داشتن تصورات خام درباره روحانی برای خود جامعه ایران نیز خطرناک است که اکنون به باز شدن فضای عمومی امید بسته است. این در حالی است که انتخاب روحانی به معنای جرات یافتن جامعه مدنی ایران است که بعد از سرکوب خونین اعتراضهای مردمی به تقلب در انتخابات سال ۲۰۰۹ با رای خود به گونهای چشمگیر دوباره اعلام وجود کرده است. جشن و شادی درخیایانهای ایران بعد از این پیروزی نشانگر احساس آسودگی مردم آزادیخواه ایران بود که میتوانند با پایان گرفتن دوران احمدینژاد با آن بیمنطقی متعصب و افراطیش، نفسی به راحتی بکشند.
پوششی برای استبداد
اگر مردم ایران به روحانی به عنوان رییسجمهور اصلاحطلب بیش ازحد اعتماد کنند خطر دردناک تکرار تاریخ وجود دارد. یکبار دیگر و در بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵ در جمهوری اسلامی یک «رییسجمهور اصلاحطلب» دیگر حاکم بود که خیلیها به او دل بسته بودند تا فضای بسته جامعه یزدانسالار ایران را باز کند. اما در مجموع محمد خاتمی فقط پوششی برای دستگاه قدرت استبدادی بود. حاکمیت مستبد در پشت پرده، پیوسته بر فشارها افزود و نقش رییسجمهور هم این بود که توان اعتراضی جامعه ایران را آرام کند. حسن روحانی در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ یعنی در زمان خاتمی، مذاکرهکننده ارشد ایران در مناقشه اتمی بود. وی توانست با به اصطلاح امتیاز دادن به غرب جلوی دخالت شورای امنیت را در مناقشه اتمی بگیرد. روحانی شانزده سال نیز نماینده علی خامنهای در شورای عالی امنیت ملی بود که از قدرتمندترین نهادهای سرکوبگر در جمهوری اسلامی است. هرچه هم روحانی در مبارزات انتخاباتی درباره تقویت حقوق مردم و بهبود وضعیت اقتصادی و پیش گرفتن مشی اعتدال در سیاست خارجی وعده داد که نمیتوان تردیدی در اینباره داشت که سیاستش درخدمت تضمین بقای حکومت ولایت فقیه است؛ البته با ظرافت بیشتری نسبت به آنچه در زمان احمدینژاد بود. اگر غرب دل به حرفهای به اصطلاح آشتیجویانه روحانی ببندد، میتواند زود دریابد که رکبخورده است. البته قابل تصور است که روحانی با جدیت بیشتری درباره برنامه اتمی مذاکره کند و حتی آماده باشد تا امتیازهایی به ویژه در خصوص غنیسازی اورانیوم بدهد. اما تهران در دوران او کاملا دست از هدفش برای دسترسی به سلاح اتمی و این که حاکم واقعی ایران خامنهای است، بر نخواهد داشت.
نقش روحانی: دست به سر کردن غرب
لحن آشتیجویانه حکومت ایران خطاب به غرب بیشتر به این منظور است که غرب را به لغو مجازاتهای اقتصادی که بر اقتصاد ایران فشار سنگینی میآورد، ترغیب کند. اصولا از آنجا که حکومت ایران میخواهد فشار تحریمها را کم کند، اجازه پیروزی روحانی «اعتدالگرا» را صادر کرده است. هرچه باشد - همین که به نظر میرسد حکومت ایران مجبور به تغییر لحن خود است نشان از نگرانی حکومت نسبت به معضلات حاد اجتماعی و اقتصادی در کشور دارد. اما به همین دلیل مهم است که به آسانی از شدت تحریمها علیه ایران کاسته نشود، بلکه درصورت لزوم فزونی هم بگیرد - تا این که حکومت آماده باشد به گونهای باورپذیر از جاهطلبیهای اتمی خود دست بردارد. به همان میزان که امکان تغییر سیاست اتمی ایران در زمان روحانی کم است، این احتمال نیز ناچیز است که حکومت ایران در سیاست خود در سوریه تغییر جدی دهد. تهران در پی دستور خامنهای مبنی بر حفظ سوریه به هرقیمت، آن بخش از سوریه را که هنوز در اختیار اسد قرار دارد به تدریج به سر پل ایران تبدیل کرده است، البته اگر تاکنون مستعمره ایران نشده باشد. حکومت ایران - به ویژه سپاه که حکومتی در دل حکومت است - تا زمانی که مجبور نباشد این موضع قدرت را از دست نخواهد داد. نقش روحانی نیز این خواهد بود که با ابراز آمادگی ظاهری برای همکاری، به چشمان غرب خاک بپاشد. در این فاصله این خطر افزایش مییابد که اسد با حمایت تهران و مسکو قیام مردمی سوریه را از بین ببرد. تصوری باطل است اگر فکر کنیم که انزوای نسبی بینالمللی ایران، موضع این کشور را دررمنطقه تضعیف کرده است. تحولات خونین در جهان عرب، بیشتر باعث شده آن نظم قدیمی که از پایان جنگ جهانی اول در منطقه شکل گرفته، دچار تزلزل شود. ایران از این آشفتگی استفاده میکند تا گام به گام سلطه خود را در منطقه تثبیت کند و از سوی دیگر به این نکته که غرب دریابد سیاست احتمالا زیرکانهتر حسن روحانی در خدمت این هدف است، مهم شمرده میشود.
از: ریشارد هرتسینگر / در: ولت آنلاین / ترجمه: ایران در جهان
پایان خبر./.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید