رفتن به محتوای اصلی

خطر جوکهای نژادی را به مردم گوشزد کنید!

خطر جوکهای نژادی را به مردم گوشزد کنید!

هرمس

جنبش های اجتماعی در ایران : از ایده تا عمل

مقاله بسیار خواندنی و جالبی نوشته اید دکتر رزاقی. نگاه سیاست جامعه مدار برخلاف نگاه سیاست دولت مدار. رمزگان سیاست قدرت و توزیع قدرت است. اما نیروهای سیاسی ایرانی که در حقیقت چهار خانواده هستند و همه هم بیش و کم جنبه آرشیوی شان بر جنبه فعلیت شان می چربد، در سیاست ورزی و کار سیاسی شان همیشه بر مبنای ارتباط شان با تسخیر قدرت سیاسی دست به کار و نظر سیاسی می زدند. اما نگاه سیاست جامعه مدار با این که برای رسیدن به قدرت سیاسی تلاش می کند اما می داند و دریافته است گام های این سیاست بر سنگفرش جامعه مدنی شکل می بندد. دراین نگاه سیاست فقط به بحث دولت و تصرف یا تسخیر دستگاه دولت یا ماشین دولت خلاصه و ختم نمی شود و به همین جهت هم هر حرکت اجتماعی را نشانه فروپاشی و زوال و احتضار و مرگ این یا آن دولت نمی بیند.

کیخسرو آرش گرگین

احمد کسروی، از پر رمز وراز ترین روشنفکران معاصر ایران

آقایون بس کنید. یه سرزمین چندین هزارساله در حال غرق شدنه اونوقت شماها بهتون برخورده که چرا بهتون میگیم دو تا و نصفی حزب تبعیدی به انتها رسیدن؟ اصلا هیچ میفهمید چقدر دارید خارج از محدوده حرص و جوش می خورید؟ آقایون، چه چپتون و چه راست و چه میانه تون، اگه ارزه داشتید تا حالا پای یک برگه ی خشک و خالی ِ حقوق بشر رو با هم امضا کرده بودید. فقط و فقط یک برگه ی خشک و خالی، اونهم بدون التزام عملی. آخر بر چه اساسی باید چنین احزابی، که کاربردی جز نهادی کردن ِ نفاق نداشته و ندارند، وجود داشته باشند و همه ی فضای سیاسی رو به خودشون مشغول کنند؟ رو چه حسابی باید ملاک حق و باطل این مملکت داوری انسان هایی باشه که تا کنون جز در فکر دراز کردن هم دیگر نبوده اند؟ (اینکه اکنون ما را هم، که هیچ "اختلاف بیوگرافیکی" با شمایان نداریم و نه زندانتون کردیم و نه علیه تون کودتا کردیم و نه از پست وزراتتون انداختیمتون، می خواهید دراز کنید برای ما تعجب انگیز نیست). شما مدام بحث را به حزب تکنفره ی مشروطه برمی گردانید. آقایان ما نقدمان را کرده ایم، به چندین سبک زبانی گوناگون. بگذارید مردم خودشان داوری کنند. می گویید نقدهای ما سست بوده است. خب چه بهتر برای شما. مردم هم خودشان عاقلند و متوجه می شوند که ما اشتباه کرده ایم، ناراحتی شما در کجاست؟ یک مقدار دیگر به ما فحش بدهید می گویند گرگین به این طرف حق حساب داده بهش فحش بده معروف بشه! اقا جان دست بردارید، به عقل مردم احترام بگذارید و ما را هم بیش از این معروف نکنید.

می بینید هم که فحاشی تان نتیجه ندارد و ما به سخن خود ادامه می دهیم. (می گویید فحاشی نمی کنید محبت های توصیفی می کنید؟ بسیار خوب، توصیف های مهرآمیزتان ما را در پراکندن نظر خود متزلزل نمی کند) شما مگر حزبی به آن خوبی ندارید؟ بروید کار حزبی تان را کنید و ما هم راه خودمان را می رویم.

ولی اگر اندکی به جای خیر حزبی به خیر همگانی بیندیشید و از میزان عصبیت ها هم بکاهید، سخت نیست رسیدن به این نتیجه، که اپوزیسیون نیاز به دو تغییر پارادایم دارد:

اولی در بازبینی کردن نقش احزاب تبعیدی، که تا به امروز محور اصلی فعالیت سیاسی بوده اند

دومی، در تطبیق دادن خود با تغییرات دمگرافیک جامعه.

آقایان، ذهن هاتان خسته شده است نمی توانید درست فکر کنید، وگرنه سخت نیست تشخیص اینکه خطی که تا به امروز دنبال می شده است، به انتها رسیده است. اگر لزوم تغییر دو پارادایم بالا را بپذیریم، دیگر علت وجود احزاب کنونی در تبعید، از بین می رود. چرا که هم کار حزبی ِ حزب های واقعا موجود به ته خط رسیده است. و هم تغییر دمگرافیک جامعه تشکیلات ویژه ی خود اش را می طلبد. که آن احزاب انقلابی که بیشتر به اتاق پذیرایی چند فرد مشخص می مانند تا یک نهاد مدرن، به هیچ روی توانایی دگردیسی و جذب نسل نوین را ندارند.

همزمان، یک کارت سیاسی بسیار مهم در این میان وجود دارد که نام اش رضا پهلوی ست، یا به قول ما، سیروس رضا پهلوی. این برگ را، که برگ برنده ی ماست برای بیرون آوردن ایرانزمین از تبعید تمدنی اش، احزاب سیاسی، که به عینه ثابت کرده اند نه برای رقیبانشان تره ای خورد می کنند و نه توان این را دارند که به کمینه ای از همگرایی برسند (حتا خطر حمله نیز کسان را، بطور موقتی نیز که شده همسنگر نکرد) دارند می سوزانندش. نسلی که این حزب ها را اداره می کنند، در بند بیوگرافی های خاص خودشان هستند. رضا پهلوی را هم، پسر محمد رضا شاه می بینند و نه رضا پهلوی. به عبارت دیگر، رفقای سوپر مدرن ما توان درک این را که این مرد یک فرد مستقل است، ندارند، و البته مقداریش نیز کالکول و محاسبه ی غرض آمیز سیاسی ست.

در میان راست ها نیز که برخی شخصیت ها برای خودشان یک پا شاهند و "پسره" را اصلا قبول ندارند. خب آقایان، نسل جوان دارای چنین سد های فکری و حسی ای نیست و رضا پهلوی هم در شرایط سنی ای ست که به خوبی می تواند روحیات این نسل را بفهمد و در نهایت، نمایندگی کند. از طرف دیگر، در ِ حزب هاتان نیز که به روی جوانان بسته است. به عبارت دیگر، راهی برای تغییر نسل ها در درون حزب ها وجود ندارد (بگذریم از اینکه برنامه های حزبی طوری نیستند که جوانان را جذب کنند. اون چند تا اصل لیبرال دمکراتیک و سوسیال دمکراتیک هم که بهش افتخار می کنید، جوانان اینجا در دوران دبیرستان می آموزند، چه رسد اگر تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشند) بنابراین، احزاب شما، در عمل ثابت کرده اند که امکانات عملی برای استفاده کردن از برگ رضا پهلوی را ندارند و از لحاظ نظری نیز که عالم و آدم، از میان خودتان، معترف هستید که ضعف های اساسی داشته و دارید. نسل ما اما، سوادمان از شمایان بیشتر است. بهتان بر نخورد. خوشحال باشید از این موضوع. آنچه که اما نداریم، میدان برای عمل سیاسی ست که اگر خیلی ادعایتان می شود، کمک کنید برای به وجود آمدنش. به هر حال بازنشستگی هم می تواند در برخی از پیچ های تاریخی فضیلتی شمرده شود، اگر چه در دهه ی هشتاد سن بیست سالی هم دیر شده است. اون دسته از کسان هم که فکر می کنند هنوز نفسی دارند، همانطور که گفتیم، تجارب و تورهای ارتباطی شان را، بدون چشمداشت، در راه سود همگانی (مگر ما چه سودی می بریم در این میان؟ البته اگر فحش خوردن سیستماتیک را سود به حساب نیاوریم) در سبد اخلاص گذارند و کمبودهای تجربی ما را، که بدانان معترفیم، جبران کنند. باور کنید می توانیم این رژیم را به زیر بکشیم. انقدرها هم سخت نیست. ملت های دیگر توانسته اند، ما هم می توانیم.

این رژیم را گروه سنی بیست تا چهل ساله به زیر می کشد، همین گروه سنی هم هست که باید نقش اساسی را در صحنه ی سیاسی بازی کند. (می گوییم نقش اساسی و نه تنها نقش. که البته هم اکنون هیچ نقشی بازی نمی کند و ما آمده ایم تا این را تغییر دهیم و راهی باز کنیم برای نسل جوان)این نسل، نسل دیجیتال ایرانی ست. مغزهایی بسیار کارآزموده که باتلاق سیاسی ای که شمایان معماران اش بوده اید، آنان را به درون اقتصاد و هنر و علم تبعید کرده است. در حقیقت نسل تبعید در تعبید هستند این جوان ها. این ها، باید جذب سیاست شوند و فکر و نیرو و خلاقیتی را که در حوزه های دیگر به خوبی بروز داده اند، در این حوزه نیز نمایان کنند. این نسل می تواند ایران را به بهترین های جهان دوباره متصل کند. شمایان قطع اش کردید، اینها وصل خواهند کرد کوپه ی ایران را به قطار تاریخ. اما موفقیت شرط دارد و هزینه.

حزب های شمایان، از هر روزن دچار نابهنگامی (آناکرونیسم) هستند. باید هزینه ی لغو شدنشان را بپردازید. آخر به راستی تا کی باید سیاست ایران از سوی نگهدارها و همایون ها و خانبابا تهرانی ها و امیرخسروی ها و روستاها هدایت بشود؟ آقایان، پنجاه شصت سال دست شمایان بوده است، باور کنید بس است. بروید کنار بگذارید نسل دیجیتالی ایران "اشتباهات" خود اش را بکند. شما مملکت را کشتید، دست کم بگذارید ما دفن اش کنیم. (از این بالاتر؟ که البته چنین نخواهد شد و ما می توانیم)

ما به هیچ وجه نمی گوییم کلید سعادت را یافته ایم، اما مطمئن هستیم که راه های تا کنون پیموده شده صد در صد غلط اند، و همزمان، دلایل بسنده داریم که حدس مان در مورد اینکه چه باید بکنیم، سراسر بی راهه نباشد. به هر حال ما نمی خواهیم شما برای ما تصمیم بگیرید. و در شرایط کنونی، با تقسیم قدرتی که در حوزه ی سیاسی وجود دارد، عملا این شمایان هستید که تصمیم می گیرید. مشاور رضا پهلوی می کوشد ائتلاف بین احزاب به وجود بیاورد، چرا که عملا این ها تعزیه گردانند. حال آنکه همین احزاب هستند که خود، سد راه خود هستند. به قول حافظ:

تو خود حجاب خودی حافظا، از میان برخیز. لب کلام: ایران را بسپارید به صاحبان جدید اش. نوبت آنان است و فضیلت بازنشستگی را فراموش نکنید.

محسن کردی

احمد کسروی، از پر رمز وراز ترین روشنفکران معاصر ایران

شما مدام بحث را به حزب تکنفره ی مشروطه برمی گردانید. آقایان ما نقدمان را کرده ایم، به چندین سبک زبانی گوناگون. بگذارید مردم خودشان داوری کنند (آرش گرگین).

این خوانندگان شاهد که چه کسی بحث را به "حزب تکنفره ی مشروطه" برگردانده است و چه کسی مقاله پشت مقاله در مورد این حزب نوشت و به آن "تک" نفر در کامنتها، بارها و بارها پرداخت و حتا خواستار به زانوی عذرخواهی وی افتاد. اگرنه من که از آغاز با مقالاتی که در مورد حزب مشروطه نوشتی، بنا به تجربه ام، فهمیدم کسی زحمت خواندن آنرا به خود نمیدهد. پس آنگاه آمدی به همین زبانی که اکنون مینویسی، ادعا کردی که حزب را زده ای و ما پاسخی نداشتیم که به تو بدهیم و اینجا بود که بناچار و به اکراه به میدان تو آمدم چرا که بازهم بنا به تجربه ام، میدانستم که نتیجه اش چیزی بجز تف سربالا به صورت هردوی ما نیست اما امان از بی تجربگی و امان از عشق اسم در کردن.

و اما این که میگویی به زبانهای گوناگون نظرت را گفته ای، بازهم تکرار می کنم، باید بصورت یک مقاله، با همین زبانی که در این کامنتها می آوری، نقدهایت را بکنی و پاسخ بگیری. نقد یک حزب چیزی نیست که در کامنت بخواهی به آن بپردازی چرا که نتیجه چیزی بجز جر و بحث نخواهد بود. چه بسا من و تو با هم نقطه نظرهای مشترکی هم داشته باشیم. در همین کامنتهایت نکته هایی را با تو موافق بودم!! چرا بجای برخورد نظری و منطقی شمشیر را از اول از رو می بندی؟ طبیعی است که هر پدیده ای در جهان (از جمله یک حزب تکنفره)، از موجودیت خود دفاع کند. امیدوارم اینها تجربه ای شده باشد که از این پس خود را کنترل کنی و از راه نقد و نظر صحیح وارد شوی تا نیازی به این همه وقت تلف کردن و حاشیه رفتن من و تو و اینکه توهین چیست و توصیف کدام است وارد نشویم.

آقایون بس کنید. یه سرزمین چندین هزارساله در حال غرق شدنه اونوقت شماها بهتون برخورده که چرا بهتون میگیم دو تا و نصفی حزب تبعیدی به انتها رسیدن؟ اصلا هیچ میفهمید چقدر دارید خارج از محدوده حرص و جوش می خورید؟ آقایون، چه چپتون و چه راست و چه میانه تون، اگه ارزه داشتید تا حالا پای یک برگه ی خشک و خالی ِ حقوق بشر رو با هم امضا کرده بودید. فقط و فقط یک برگه ی خشک و خالی، اونهم بدون التزام عملی. آخر بر چه اساسی باید چنین احزابی، که کاربردی جز نهادی کردن ِ نفاق نداشته و ندارند، وجود داشته باشند و همه ی فضای سیاسی رو به خودشون مشغول کنند؟ (آرش گرگین).

هیچ میدانی در این نوشته ات چقدر با تو همعقیده هستم؟ اما باید بحث را شکافت و درست مطرح کرد. اینها را من نیز سالهاست که در مطالبم یادآور میشوم. اما اشتباه تو در این است که بدون آنکه خود ابزاری بدست داشته باشی، پیامبروار درخواست انحلال این احزاب و سازمانها را میکنی. آیا منطقی است که آنها هم به صرف اینکه یکی از راه رسیده و حرفهایی کاملا منطقی میزند، آنها هم مثل بچه خوب بروند خودشان را منحل کنند و بگویند؛ بفرمایید استاد، فرمایش و فرمان بعدی شما چیست؟ عزیز من اگر کار دنیا به همین راحتی و منطق به همین آسانی قابل اجرا بود چه جایی برای اینهمه جنگ و کشتارهای جوامع بشری؟ بحث این مفصل تر است اگر خواستی، و اگر جدا میخواهی به سیاست بپردازی و به صحرای کربلا و متلک و توهین نزنی، بحث را باز کن، با همین زبان، هم من و هم مطمئن هستم بقیه نویسندگان حاضریم هرکدام نظرات مان را بدهیم چه بسا موافقان و مخالفان جدیدی بیابی.

kaveh

دفاع از زبان مادری فارسی! واقعا براي آيدين و كاوه (هم نام خودم) متاسفم كه فقط دنبال بهانه ميگردند كه تحت لواي "حق آزادي سرنوشت" تيشه به ريشه ايران و فارس و شاهنامه و .. بزنند.

وقتي ميگيم ايران منظور همه قوميت ها است .با هيچ قومي هم مشكلي ندارم.بگذاريد يك حكومت دمكرات بر سر كار بيايد انوقت اگر به شما ظلمي واقع شد حق داريداعتراض كنيد.ولي در اين موقعيت كه همه قوميت ها زير فشار هستند حتي پارسي زبانها (كه خودم نيز يكي از آنها هستم)و نميدانم شما چه مشكلي با اين زبان و فرهنگ داريد و آرزوي جدايي را در دل ميپرورانيد.

تو اينهمه نظرات يكجا نديدم كه كاوه عزيز و ايدين عزيز صراحتا مشكل خودشان و "حق تعيين سرنوشت" را بشكافند كه يعني چه؟

يعني فدراليسم؟

يعني جدايي؟

دقيقا مشخص كنيد چه ميخواهيد.

من خودم گيلكم.ولي اول از همه خودم رو ايراني كه زبان رسمي و ابديش فارسي است ميدانم.بعد گيلك.

يكي از مشكلاتي كه شما داريد(اونجوري كه من شنيدم) اينه كه چرا نميتونيد تو مدارس زبان خودتون رو تدريس كنيد(نميدونم) يا صحبت كنيد.

خوب البته من هم مشكلي نميبينم.ولي به شرط اينكه در كنار زبان خودتان هم زبان رسمي كشور به عنوان زبان رسمي تدريس شود.نميدونم چه اصراري به داريد يا همه ايران تركي صحبت كنند يا شما جدا بشيد تا بتونيد با خيال راحت هم تركي بنويسيد هم صحبت كنيد.همون سوئيس رو كه مثال ميزنيد.سه منطقه داره كه به زبان هاي گوناگون صحبت ميكنند.و يك زبان رسمي هم داره كه با هم ارتباط بر قرار ميكنند.

چرا اونجا كسي نميگه كه مثلا چون زبان ما فرانسويه پس بايد جدا شيم.

البته خوب ميگيد چون دموكراسي برقراره.درسته من هم همين رو ميگم.اخه هنوز كه يك حكومت دموكراتي سر كار نيومده.

اونوقت به جاي اينكه همدل شيد تا يه نظام دموكراتيك بر پا كنيد هي تو بوق جدايي فوت ميكونيد.

من هم به شدت با فارس زباناني كه متاسفانه به هر دليلي خود را برتر ميدانند و زبان شما را مسخره ميكنند مشكل دارم.ولي اين دليل نميشه دم از ... بزنيد

سامان باربد

در ستایش دروغ، شرارت و عبید زاکانی

آقای برادری گرامی

از مقاله لذت بردم. شما همیشه با نامهایی آشنا، حرف های تازه ی خودتان را مطرح می کنید که بسیار جالب است: در مورد عبید به مثابه ی راه حلی برای نیفتادن به دام شکست شخصیت، همچنین عبید، به مثابه ی یک موجود زمینی با دستگاه مفاهیم زمینی. بگذارید اینرا هم به نوشته ی شما اضافه کنم: در هرطنز یا جوک، یکی از خصوصیات، سوءتفاهم است. یکی دیگر از خصوصیات جوک، در افتادن با یک اصل پدیرفته ی اجتماعی ست. همینجا نقطه ی پرشی ست که بگوییم طنز و تراژدی هم در کار تولید و باز تولید یکدیگرند. (من همیشه به دوستانم می گویم نیک وبد را با خیر وشر قاطی نکنند). اینکه روی هم افتادن پاره ای از سایه های این مفاهیم یعنی:اخلاق، سوءتفاهم، پیشداوری که در آن سر دایره می چسبد به داوری و تازه شدن و اخلاق جدید، زمینه ی جالبی برای تحقیق در باره ی عبید و سوزنی و سعدی عیره هست. ضمنا، من فکر می کنم جوک در پالایش روح موثر است و گاهی به خودم می گویم: کسی که از خودش خیلی تعریف می کند هنوز جوک های آبادانی را نشنیده است!

سام قندچي

دوستان عزيز آرش گرگين و محسن کردي،

راستش را بخواهيد در چند روز اخير دعوائي بين کسانيکه من در نوشته قبلي ام نوشته بودم من را در سال 2003 تهديد کرده بودند بوجود آمده بود و خظاب به يکديگر با نام واقعي باعث شد من نام مشخص آنهاکه تهديدم کرده بودند يادم آيد و جالب است که همان آدرس ايميل را امروز در جنگ با هم استفاده کرده بودند که قبلاً داشتند. در نتيجه تهديدهاي با نام مستعار ولي ژست مظلوم گرفتنشان، وقتي به نام واقعي پاسخ گرفته بودند ديگر حالا قابل جواب بود. شما دوست عزيز آرش هم به من گفته بوديد اسم آنها را بگويم و حالا براحتي ميتوانستم آن کار را بکنم چون دقيق مشخص شده است. اما بعد از خواندن بحث هاي شما دو دوست در اين سايت به فکرم رسيد که همه اين دعواها، دعواهاي شخصي است همانطور که دعواي من با آنها در آن روز در تالار بحث جبهه ملي بوده است

يعني دو نفر در يک فوروم با هم در موردي اختلاف نظر دارند و واقعاً دعواي شخصي است. چه با نام واقعي و چه با نام مستعار. ايکاش بحث ها هميشه بشود بر روي موضوعات باشد چون ما هيچيک کانديد مقامي نيستيم ولي به هر دليلي گاهي دعوا ها در فوروم شخصي ميشود مثل بحث دو دوست در يک رستوران يا در يک جلسه بحث. کاش آنها که در رسانه ها هستند نيز چغلي هاي کودکانه هر کسي که از فوروم ها يکطرفه به قاضي رود وگزارش اينطرف و آنطرف را ببرد، به چنان گزارشاتي خارجاز متن توجهي نکنند چون اينجااينترنت اين امکان را بوجود آورده است که اينگونه بشود بحث کرد و ضمناً قانون حق محفوظ هم چاپ مظالبي که در يکفوروم مييايد را ممنوع ميکند. به هر حال آنها هم که اين کارها را ميکنند مثلتابلوئيد هستند و نه نشريه يا سايت معتبر که بايد آنها را اهميتي نداد.ولي به هرحال نقل و انتقال اينها همه بجه بازي است. من به شجاعت شما هر دو دوست تبريک ميگويم که بدون اسم مستعار اينجا روشن اختلافاتتان را بحث ميکنيد و نه مانند آنهائي که ترسو هستند و پشت نام مستعار قايمم ميشوند و از اين فوروم و آن فوروم چيز بر ميدارندو مغرضند و کارشان فتنه گري و دسيسه بازي است که از آب گل الود ماهي بگيرند. البته خاطر نشان کنم که کسي را که بخاطر مبارزه با رژيم در ايران از نام مستعار استفاده ميکند را با کسي که براي قايم کردن خود از ديگران در اپوزيسيون در پشت نام مستعار قايم شده، يکي نميدانم.

خشایار

پرسشهای بی پاسخ(آقاي پدرام)

آقای خاتمی و دولت او مسئول اصلی روی کار آمدن احمدی نژاد و قبض شدن یکدست حاکمیت بوسیله جناه راست ارتجائی او میباشند. زیرا نتنها وزارت کشور او که مسئول مستقیم نظارت بر امر درستی انتخابات بود، هیچگونه اعتراضی به جابجاشدن چهار میلیون رای تقلبی بنفع احمدی نژاد نکرد، بلکه آقای خاتمی هم بر این بیشرمی و تجاوز به رای مردم مهر تائید گذاشت. آن موقع وزارت کشور دولت اصلاحات قادر به حفظ رای مردم و جلوگیری از تقلب نبود. الآن در شرایطی که این وظیفه نظارت بر انتخابات در دست جناح ارتجائی وتمامیت خواه میباشد که با نیرنگ و تقلب به قدرت رسیده ا ست، چه ضمانتی برای جلوگیری تکرار تجاوز به رای مردم و باطل کردن رای آنها وجود دارد که آقای خاتمی با پررویی و وقاحت، مردم را برای شرکت در این شعبده بازی انتخاباتی تشویق میکند. در کشورهایی که انتخابات هنوز از معنی خود تهی نشده اند، سیاستمدارانی مانند آقای خاتمی برای فرار از پاسخگوئی به مردم میروند خود را از انظار عمومی مخفی میکنند. در ایران اینچنین افرادی انتظار گرفتن مدال قهرمانی از مردم را نیز داردند. رو که رو نیست سنگ پای ...

سام قندچي

چرا نوانديشی مذهبی ضرورتاً ضد سکولار است؟

آقاي نام مستعار،

شما بنظر من يکي از آن فتنه گراني هستيد که در پشت نام مستعار قايم ميشوند. من از قصد به شما پاسخ ميدهم که از مديريت ايران گلوبال بخواهم کامنت هاي امثال شما را نه تنها حذف کنند بلکه حتي آيي شما و امثال شما را مسدود کنند. آيآ اين ديکتاتوري است. خير. اگر فوروم جبهه ملي با فتنه گراني نظير شما اين کار را کرده بود آن سايت به سطح بدي که آخر سر افتاد سقوط نميکرد و امروز هنوز وجود داشت. فتنه گران نظير شما از آزادي براي کشتن آزادي سود ميبرند و بايد يک سايت با شما اينگونه رفتار کند.

آيآ اين حرف ها را بخاطر نظرتان مينويسم. خير. شما خيلي خوب ميدانيد که من در صفحه اظهار نظر و نه در زير مقاله ام لينک پورپيران را گذاشتم چرا که از کامنت زير مقاله معلوم است از روي نا آگاهي به فوروم نيست. پس چرا در زير مقاله اي که به بحث ربطي ندارد اين کامنت را گذاشتيد. چون کارتان اينجا بحث نيست و فتنه گري است.

من از سايت ايران گلوبا ميخواهم هم کامنت شما و هم کامنت من را حذف کند و کامنت خارج از موضوع زير هر مقاله اي را حذف کند. اگر ما جدي نباشيم فتنه گران و عوامل جمهوري اسلامي همانگونه که فوروم جبهه و خيلي فوروم هاي ديگر را با اين بازي نابود کردند نابود ميکنند. فرق است بين اختلاف نظر شديد مزدکو امثال شما که کارتان فتنه گري است.

اما لينک پورپيرار را من امروز در يکايميل ديدم و چون اينجا بحثش بود گذاشتم گفتم شايد براي آنها که بحث ميکنند جالب باشد وگرنه من نه علاقه اي به بحث هاي او دارم و نه وقت نوشتن درباره آنها. يکبار يکلينک دادم درباره نوشته اي که سالها پيش که اول مظرح شده بود نوشته بودم و ديگرهم علاقه اي به ادامه آن نداشته و ندارم.ولي اگربحث را در جايش مطرح کرده بوديد جواب ميدادم اما فتنه گري و بجان هم انداختن نيروهاي سياسي بس است و امثال شما را نبايد اجازه داد فقورومهاي اپوزيسيون را به هم بزنيد.

اين را همان موقع که کتاب "دوازده قرن سکوت" در جمهوري اسلامي درآمد نوشتم و بعد هم ديگر هيچ علاقه اي به صرف وقت درباره بحث اينگونه باصطلاح تحقيقات ندارم. متخصصين تاريج تواناي زيادي هم در ايران به اندازه کافي جواب داده اند و من هيچ علاقه اي به اينگونه بحث ها ندارم:

http://www.ghandchi.com/124-Davazdah.htm

آیدین تبریزی

دفاع از زبان مادری فارسی!

دوست عزیز آقای kaveh،

کم لطفی می فرمایید، مشکل ما ترکها فقط جوکهاست!؟ جوک یک پدیده اجتماعی است و همه جای دنیا کم و بیش وجود دارد ولی جوکهای نژادی همه جای دنیا مذموم است و جوکهای عمومی و بدون تاکید بر نژاد ترجیح داده می شوند. روشنفکران جامعه باید خطرات این نوع جوکهای نژادی را به مردم گوشزد کنند ولی به هر حال دهان مردم را نمی شود بست! و من شخصا بسیاری از جوکهای ترکی را توهین آمیز نمی دانم و آنها را بیشتر مزاح و شوخی می دانم و با لبخندی از کنار آنها می گذرم.

اما به نظر می رسد که شما از خوانندگان جدید سایت باشید و در جریان بحثهای قبلی نیستید. اگر علاقه مند باشید به دو مقاله زیر که در آن به مسائلی که مطرح کرده بودید، به صورت پرسش و پاسخ پرداخته شده مراجعه کنید:

http://iranglobal.info/node/22755

http://iranglobal.info/node/22758

همینطور در مورد بحث فدرالیسم نیز مقاله زیر را می توانید بخوانید:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=3837

م.سحر

شکستن دیوار تمامیّتِ ارضی، با پرپایی جبههء کنزرواتیو ایرانی [7]

مقاله جالبی ست از نظر اطلاعات مربوط به شکل گیری دولت ترکیه و قانون اساسی و ایدئولوژی نژادپرست حاکم بر آن و فکر می کنم مطالعهء جامعهء ترکیه و آشنا شدن با رفتاری که در این صد سال اخیر ، نژادپرستان پان تورک با شهروندان آسیای صغیر مثل ارامنه و کردها داشته اند، برای ما ایرانی ها و به ویژه آنها که در اثر گرفتاری به افکار قبیله گرایانه وایدئولوژی های شبه مدرن نژاد پرست و قوم ، تنوعات فرهنگی و زبانی کشور دوسه هزارسالهء ما را بهانه ای برای ایجاد تفرقهء قومی و متزلزل ساختن وحدت ملی ایرانیان می کنند ، شایسته است که به سرگذشت سدهء اخیر آسیای صغیر و اکپراتوری عثمانی نگاهی بیفکنند تا شاید روش اندیشیدن خود را تعدیل کنند و دست از تعصبات نابجای قومی بردارند و به ویژه کوشندگان قوم گرای کردستان ایران می باید همواره سرنوشت و داستان هم زبانان و هم نژادان ایرانی الاصل کرد خود را در ترکیه مد نظر قرار بدهند تا به شکلی که متأسفانه امروز رایج شده ، عنان اختیار فکری و نظری و ایدئولوژیک خود را به مشتی پان تورک دست پروردهایدئولوگ های فاشیزان ترکیهءاتاتورکی یا میراثداران فرقه چی های باقروفی و استالینی نسپارندو به یاد بیاورند که نژادپرستان پان تورک هرگز دوستدار و آرزومند سعادت کردان ایرانی نیستند ، آقایان جانشینان نابرحق دکتر شرفکندی و دکتر قاسملو ، به این هشدار توجه کنید . ما همهء ما ایرانیان از هر قوم که باشیم سرنوشتی یگانه داریم و چه بخواهیم و چه نخواهیم خوبی و بدی های ما به هم گره خورده و در هم آمیخته است.

از خواب خرگوشی بیرون بیاییم. گرگ ها در همین نزدیکی ها به کمین ما نشسته اند

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید