رفتن به محتوای اصلی

او از خانواده بزرگ فرهنگ ورزان ایرانی و عضوی از عربهای خوزستان است

او از خانواده بزرگ فرهنگ ورزان ایرانی و عضوی از عربهای خوزستان است

کیومرث نویدی

هفتاد تن از اهالی قلم خواستار تبرئه یوسف عزیزی بنی طرف شدند

یوسف عزیزی بنی طرف یکی از نویندگان و مترجمان برجسته روزگار ماست. او یک پدیده بارز است در سبکی که به رئالیسم جادوئی شناخته شده است: اما نه از نوع تقلبی و تقلیدی آن. او این افتخار را به ما ایرانیان می دهد که خود را ایرانی بداند و بخواند.

او از خانواده بزرگ فرهنگ ورزان ایرانی و عضوی از عربهای خوزستان است که دوست دارند خوزستان را به عربی «الاحواز» بنامند.

احواز جمع عربی حوز است که دگرش یافته «خوز» (قلعه) است و نام دیگری بوده است برای ایلامیان که تا قرن سوم هجری هم به حوزی یا خوزی (یعنی همان زبان التصاقی ایلامی) سخن می گفته اند.

آنها همچون تات زبانهای آذربایجان که ترکی را جایگزین تاتی کرده اند، زبان قوی تر عربی را طی نسلها جایگزین زبان ایلامی یا خوزی یا حوزی ساخته اند.

این عربها (عربی زبانها - و این را صرفا به خاطر تاکید بر جدائی ترم اتنیکی از فرهنگی می گویم.) اگر حق آب و گل را به عنوان امتیاز بپذیریم، دیرمان ترین ملت اتنیکی و فرهنگی حی و حاضر جهان هستند (یا یکی از دیرمان ترین ها) و در میهن خود ستم دیده ترین.

آنها با چنگ و دندان، هنگامی که قشون ظفرنمون از برابر افواج صدامی در می رود، خیابان به خیابان و خانه به خانه و کو به کو از میهن خود در برابر متجاوز دفاع می کنند. اما مرکزگرایان آریاستا آنها را خوار می دارند و حتی با وقاحتی بی نظیر غریبه شان می خوانند.

آنها در سرزمین زرخیزشان، فقیرترین مردمان ایرانی نیز هستند. دهه هاست سرکوفت شیخ خزعلی که کمک مالی به سردار اسعد بختیاری (سردار مشروطیت) می داد و هشدارش به مجلس، به خطر افتادن دست آوردهای مشروطه میبود، شده است چماقی بر سر آنها: «عامل انگلیس بوده است شیختان!» و چگونه این عامل انگلیس را انگلستان حاکم بر عراق و، دست کم اگر نه بر همه که بر جنوب ایران، چنان خوار و زبون به سردار سپه ضد امپریالیست ضد انگلیس آریامهرپرور واداد؟ کس نمی داند!» اشاره کسروی (با همه آریا گرا و ضدحزعل بودنش ) در زندگانی من، در این مورد بسیار گویاست.

یوسف عزیزی بنی طرف فرزند افتخار آفرین یک مجوعه چند فرهنگی و چند صدائی ست که ایران حی و حاضر باشد. و دیگر باید گفت و می گویم: مرگ بر آنانی که ایران حی و حاضر را قربانی میهن پرستی رمانتیک و نوستالژی تهوع آفرین آریاگرای خویش می کنند که ترجمه ایست از خویشتن پرستی شان.

و می گویم هم: مفتخرم که هم میهن یوسف عزیزی بنی طرفم و امیدوارم بتوانم هم میهن او بمانم.

پروین کرد

نامه منتشر نشده به محمد رضا پهلوی

اعلیحضرت سابق آقای محمدرضا پهلوی!!؟؟؟؟

آیا کسی درجائی ازین جهان پهناور ودرفرهنگهای ریز ودرشتش /سراغ دارد که در(مکالمات یامکاتبات )شخصی را با شغل یا سمت (سابق) ((مخاطب)) قرار دهند؟ منکه ندیده ونشنیده ام! واقعآ در کجای دنیا و ولایت خودمان دربرخوردهای عادی یا مکاتبه ای طرف مربوطه را مثلآ آقای مدیر کل سابق / جناب سرهنگ سابق / جناب وزیر سابق /یا جناب دلاک حمام سابق رامورد خطاب قرار میدهند /که ملا مهندس بازرگان محمدرضا شاه( اجبارآمخلوع ) را (اعلیحضرت سابق )مخاطب قرار داده تا اوراهزار بار نه ساده لوحانه که هدفمندانه وانتقامجویانه /درجاو از راه دور اعدام کند؟. بسیار ساده لوحانه خواهد بود اگر امروز پس از 29سال وهر ازگاه تکخال روکنی چند منظورهءی حاج ابرام خان سلاخ

حبیب تبریزیان

نامه منتشر نشده به محمد رضا پهلوی

حسن نیت ساده لوحانه و یا تله گذاری با صلاحدید خمینی؟

1 ـ آقای بازرگان در یکی از سخنرانیهای آخر عمرش: ای مردم من این حرفهائی که الان میزنم درست است اگر مرا بگیرند ببرند بعد پشت تلویزین چیز های دیگری بگویم درست نیست.

2 ـ به فرض اینکه شاه خود را به رژیم تسلیم میکرد تنها منجر به بزرگترین شو و لجن مالی تاریخی میشد و بعد اعدام!

3 ـ خیلی عالی که میزانیان و آقای ابراهیم یزدی این سند تاریخی انتشار میدهند ولی چه دلیل در دست است که خود این نامه آقای بازرگان بخشی از این تله نبوده است تا شاه را به ایران بکشانند و برای همیشه مقام شاهی را در ذهنیت مردم چنان به لجن کشند که برای همیشه رژیم اسلامی در برابر این یک باکتری سیاسی بیمه شود.

3ـ به عنوان مؤاخره: بهتر است آقای ابراهیم یزدی، اسناد و خاطرات خود را از دادگاه های انقلاب مدرسه علوی که خود عضو آن بودند را نیز انتشار دهند و بگویند زیر چند حکم اعدام را امضاء نموده اند و الان نظرشان نسبت به آن اعدامها چیست؟

شهاب

چرا کیهان شریعتمداری گردن افتاده است؟

آقای مستشار مایل بودم راجع به عنوان مقاله ی شما اشاره ایی داشته باشم از آنجا که میدانم شما مازنی هستید و آن را خود شما عنوان کردید میدانم کلمه ی مرکب " گردن افتاده" از واژه ی " گردن داکت" مازندرانی گرفته شده است چنین کاری را قبلا دیگران هم انجام دادند این نه تنها خوب است که در غنی شدن زبان پارسی کمک می کند به شرط آنکه خواننده از معنی کلمه ی ترکیبی آگاه باشد. من معنی واژه ی ترکیبی " گردن افتاده" را ازچند نفر که نه گیلک و نه مازنی بودند پرسیدم آنان درک دیگری داشتند مثلا شاید شرمگین بتوان معنی کرد. آن معنا را در مقاله ی شما گذاشتم دیدم خواننده می تواند آن درک را داشته از مقاله ی شما داشته باشد از این رو پیش نهاد می کنم واژه ی مرکب "گردن افتاده" را با توجه به ریشه ی مازنی آن برای خواننده گانتان توضیح دهید. ته فدا

کیانوش توکلی

چرا کیهان شریعتمداری گردن افتاده است؟

شهاب جان! چند روز پیش با احمد افرادی در باره اصطلاح " گردن افتاده" صحبتیم می کردیم با خند ه گفتیم این بار ناصر 3کرده است؛ فکرده بودیم که مستشار سهوا از این کمله استفاده کرده است. " گردن افتاده" تا انجا بخاطر دارم بار منفی دارد و چیزی معادل "سلیته" و"سلیت" است . مرسی که مارا از این اشتباه خودمان در آوردی ....

فرهاد کوهی

نامه منتشر نشده به محمد رضا پهلوی

یکی از عاملان ویرانی ایران همین اسب تروای آخوند ها جناب مهندس مهدی بازرگان بود در اینجا هم برای شاه دام گذاشته است تا محبوب خمینی واقع شود. شجاعت گهگاهی او در اعتراض به جریان ویرانگر خمینیستی او را به واسطهء نقش بسیار منفی که از دوران مصدق تا سال 1358 بر عهده گرفته بود، تبرئهنخواهد کرد . او یک مهندس سوراخ دعا گم کرده بود که می کوشید تا اسلامیسم سیاسی را اعتبار علمی و امروزی بدهد . میوهء این تحجر و عقب ماندگی این تکتوکرات اروپادیده را آخوند ها و اوباش چیدند و کشور ما رازیر پای جهل و رذالت و پستی ویران کردند.

یک آذربایجانی

«گوشه هایی از اعتراض وسیع پناهجویان "کمپ کوم کاپی " به صورت زنده از کانال "آ ت" ترکیه پخش شده است ...»

حرفی در این نیست که ترکیه با مهاجران غیرقانونی و پناهجویان به آن کشور بدرفتاری می کند و شرایط لازم برای زندگی آنها را از جمله غذا، دارو و غیره در حد استاندارد جهانی تامین نمی کند. اما باید انصاف داشت که رسانه های ترکیه آنقدر آزاد هستند که اعتراض پناهجویان خارجی نه تنها سانسور نمی شود بلکه به "صورت زنده" از تلویزیون سرتاسری ترکیه منتشر می شود. حال این رفتار ترکیه با پناهجویان خارجی را مقایسه کنید با رفتار حکومت ایران با شهروندان خودش...

در اعتراضات خردادماه 1385، میلیونها نفر در سرتاسر آذربایجان به مدت یک هفته به صورت مداوم تظاهرات و راهپیمایی کردند، دهها نفر در اثر شلیک مستقیم گلوله کشته شده و صدها نفر مجروح و هزاران نفر بازداشت شدند، اما نه تنها هیچ گزارش تصویری چه از نوع زنده و چه از نوع مرده اش! در رسانه های ایران منتشر نشد بلکه حتی یک خط خبر در این مورد در روزنامه های رسمی ایران منتشر نشد و همین بایکوت خبری باعث شد تا اولین واکنش های جهانی به این حادثه با چند ماه تاخیر ظاهر شوند. اما بار دیگر فراموش نکنیم که ترکیه آن رفتار را با مهاجران غیر قانونی به آن کشور انجام می دهد و دولت ایران این رفتار را با شهروندان قانونی کشور خودش!

یک انسان با منطق

یک آذربایجانی گفت: "در اعتراضات خردادماه 1385، میلیونها نفر در سرتاسر آذربایجان به مدت یک هفته به صورت مداوم تظاهرات و راهپیمایی کردند، " جمعیت کل آذربایجان در سال 1385: اردبیل (1.2 ملیون) آذربایجان شرقی (3.6 ملیون) آذربایجان غربی(2.8 ملیون حدود 70% کرد) زنجان( 900 هزار) کل جمعیت حدود 6 ملیون. http://www.statoids.com/uir.html

یک آذربایجانی گفت:

"در اعتراضات خردادماه 1385، میلیونها نفر در سرتاسر آذربایجان به مدت یک هفته به صورت مداوم تظاهرات و راهپیمایی کردند، "

جمعیت کل آذربایجان در سال 1385:

اردبیل (1.2 ملیون)

آذربایجان شرقی (3.6 ملیون)

آذربایجان غربی(2.8 ملیون حدود 70% کرد)

زنجان( 900 هزار)

کل جمعیت حدود 6 ملیون.

http://www.statoids.com/uir.html

خوانندگان خود قضاوت کنند که قومگرایان چگونه می اندیشند.

منوچهر جمالی

mail@jamali.info

راه دموکراسی در ایران

راه دموکراسی درایران از طریق بسیج ساختن فرهنگ سیمرغی- ارتائی ایران ممکنست که مانند فرهنگ یونان درغرب که مسیحیت را عقب راند ، میتوانددرایران ، اسلام را مهارکند و خرد انسانی و سعادت انسانی در گیتی را معیار نهائی حکومت و جامعه سازد. به کتاب « بنیاد فلسفه نوین ایران ، زال زر . پرسیمرغ » که در چهارصد و بیست صفحه چاپ و منتشرشده است مراجعه کنید.

چگونه فرهنگ اصیل ایران میتواند ریشه اسلام را از بُن درایران بکند . فرهنگ سیمرغی- ارتائی ، فرهنگیست که هنوز در دل هرایرانی زنده است. فرهنگ اصیل ایرانی، ربطی به دین و یزدانشناسی زرتشتی ندارد. فرهنگیست مردمی و نیرومند و سرچشمه نشاط و شادی و اعتقاد به آن دارد که انسان با خرد خودش میتواند بهشت را درگینی بسازد به گفتارهای کوتاه فلسفی منوچهرجمالی عر روز گوش بدهیذ

http://www.jamali.info/falsafe/

بی نام

"گروه بادر ماینهوف"، تروریست‌های چپ سرگردان در تندباد خشونت

Stefan Aust سردبیر سابق اشپیگل کتابی در مورد دلایل پیدایش RAF نوشته که این فیلم هم بر ان اساس ساخته شده. به ادعای او تشکیل این گروها تابع همان روابطی است که منجر به تشکیل سکت ها میشود. سکت ها در سراسر دنیا شکل گرفته اند. چه کشورهای دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک.

Stefan Aust سردبیر سابق اشپیگل کتابی در مورد دلایل پیدایش RAF نوشته که این فیلم هم بر ان اساس ساخته شده. به ادعای او تشکیل این گروها تابع همان روابطی است که منجر به تشکیل سکت ها میشود. سکت ها در سراسر دنیا شکل گرفته اند. چه کشورهای دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک. نمونه این سکت در امریکای دموکراتیک سکت داویدیان بود که و در ژاپن دموکراتیک سکت آاوم و ساینتولوگی که بین المللی است. سکت بلقوه میتواند در مدت کوتاهی خطرناک شود. بسته به اینکه چه کسی یا کسانی در راس این سکت جای میگیرند. رهبر یا رهبران افراد کاریزماتیک و باهوشی هستند و و و. اگر تز آوست را بپذیریم باید گفت که سازمان چریکها یا مجاهدین نیز سکت هایی هستند که چه شاه بود چه ماه بود چه خورشید بود شکل میگرفتند. بخصوص در جوامعی که پاتریارشی و امام حسین پرور هستند. مهدی فتاپور در مقاله هایی راجع به روحیات خودش در آن زمان مینوسد که آنها میخواستند ماهی سیاه کوچولو باشند و مثل خیلی جوان ها در آن سن و سال بر خلاف جریان آب شنا کنند. چون مد روز آن موقع چه گوارا و هوشی مین و ماؤ و مبارزه و انقلاب بود اینها هم افتادند دنبال این راه. به نظر من این که هی بگوییم شاه حزب ها را بست دانشجو ها رفتن چریک شدند خیلی کلیشه است. شاید بابای مسعود احمد زاده میرفت توی حزب ایران نوین حرفش را میزد اما مسعود نه. اصلا این بابا میخواست دقیقا مثل همین جوانهای اروپایی و تمام دنیا بر خلاف پدرش عمل کنه و راه هیجان انگیز دیگری بره. اینها هر کاری که نسل پدرانشان میکردند را قبول نداشتند. از حق نگذریم تا چریک بازی در ایران راه نیفتاده بود جامعه هم آنقدر پلیسی نشده بود و شاه هم بدترین دیکتاتور دنیا نبود. با این تحلیل ساده انگارانه باید در صد ها کشور چریکهای فدایی ایجاد میشد دیگه؟ تازه چرا الان در ایران چریک بازی نداریم؟ الان دیکتاتوری بدتری نداریم؟ اصلا حزب داریم؟

به نظر من این مد زمان بود که ماجراجویی هاو شعارهای بزرگ طرفدار پیدا کرد. در ایران به خاطر فرهنگ اسلامی و امام حسین پرور و به خاطر داشتن روشنفکران عقب افتاده ای امثال شریعتی و جلال آل احمد جوانان روشنفکر به دام سکت بازی افتادن. لجبازی و عقده مبالغه آمیزو بچه گانه پدرانشان با شاه به خاطر بیست و هشت مرداد نیز آنها را از بجگی با نفرت به شاه عادت داده بود و کلیشه شان را تکمیل میکرد.

تازه مجاهدین خلق که همان جوری سکت مانده اند. پس وجود آنها را در کشورهای دموکراتیک غربی چه طور توجیه میکنید؟ اینجا که دیگه شاه نیست که.

کیانوش توکلی

"گروه بادر ماینهوف"، تروریست‌های چپ سرگردان در تندباد خشونت

منتظرم که این فیلم به دانمارک برسد حتما آن را خواهم دید؛ فکر میکنم یک رابطه ای معنوی و فکری بین هواداران گروه بادر ماینهوف و چریکهای فدایی بوده است یکی در فضای دمکراتیک المان غربی ...جنبش اعتراضی که با تظاهرات و فعالیت‌های مسالمت‌آمیز شروع شده بود، به مسیر افراط و تندروی افتاد و دیگری پس از اینکه شاه هر دو حزب" مردم" و "ایران نوین" تعطیل کرد و به نرم ترین منتقدین اجازه فعالیت علنی نداد ایجاد شد

این فیلم نشان داد این دو رویداد تارخی هنوز به حافظه مردم در آلمان سپرده نشده است

اما در مورد چریکهای فدایی هنوز کار جدی صورت نگرفته است و

تا کنون بجز خاطره نویسی ها و مصاحبه ها ؛ 2 اثر قابل توجه، یکی از طرف مازیار بهروز و دیگری از طرف نقی حمیدیان در باره تاریخچه سازمان چریکهای فدایی انتشار یافته است هر دو اثر به دلیل در اختیار نداشتن ارشیو ساواک و خاطرات چریکها نا کامل است

"دیدار محمد رضا شاه پهلوی از آلمان، نقطه عطف مهمی در تاریخ مبارزات دانشجویی آلمان به شمار می‌رود. با حمله چماقدارانی که گفته می‌شد "سفارت شاهنشاهی" در آلمان آنها را بسیج کرده است، تظاهرات به خشونت کشیده شد و جوانی به نام بنو اونه زورگ با تیراندازی پلیس به قتل رسید. فیلم این صحنه‌ها را با دقت فراوان بازسازی می‌کند"

از سوی دیگر ، گزارشات داخل کشور نشان از گرایش برخی جوانان کشور بسوی چپ دارد که از آن میان بخشی از انان به اثاری همچون بیژن جزنی و تاریخ چریکهای فدایی سمپاتی نشان می دهند .از اینرو، بخش سیاسی وزرات اطلاعات تحت نام مرکز مطالعات و پژوهشهای سیاسی اقدام به تالیف کتابی تحت عنوان" چریکهای فدایی خلق" نموده است که همانطور در نوشته قبلی بدان اشاره کردهام؛ این کتاب مجموعه ای از راست و دروغ را شامل می شود نا گفته پیداست برای جدایی راست از دروغ نیاز است کسانی که در بخشهای مختلف این تاریخ زندگی کرده اند ، مشاهدات ، شنیده ها و تجربه شخصی را خود را بیان نمایند .کاملا واضح است بایستی با این موضوع به مثابه یک موضوع تاریخی برخورد کرد امروز طبیعتا هر کدام از بازماندگان" نسل فدایی" در یک عصر و پارادایم دیگری زندگی می کند و نترسید که دیگران از بیان حقایق "آتاتو" خواهند گرفت

محسن کردی

هفتاد تن از اهالی قلم خواستار تبرئه یوسف عزیزی بنی طرف شدند

کشورها بنا به نوع منافع و روابط شان است که شهرهای شان را نام میدهند. آنها این اختیار را دارند و قضیه بزرگتر از آن است که به دوست داشتن این و آن بسته باشد. آن زمان که شهری را لنینگراد و استالین گران خواندند عجیب است که اعتراضی بر نیانگیخت و ایرانی جماعت عیبی در آن ندید! اگر آقای یوسف عزیزی بنی طرف دعوی استقلال خوزستان را دارند البته که باید غریبه خوانده شوند. و اگر قضیه این نیست و موضوع تنها بر سر نام است میشود روی آن بحث کرد. در خوزستان تنها خوز ها زندگی نمی کنند و همه به زبان عربی تکلم نمی کنند و بسیارند که علاقه ای به نام الاحواز ندارند و به "آریا پرستان مرکزی" هم محل سگ نمی گذارند.

کامران

این است آن حکومت علی که آیت الله خمینی پیاده کرد!!

جناب دکتر مرادی با سلام> خمینی از لحاظ فر هنگی مخالف سر سخت غرب و آمریکا بود چون آزادی های اولیه انسانی و آزادی زنان را کلا قبول نداشت. مخالفت خمینی و تعداد کمی از آخوندها با شاه هم بیشتر در این زمینه بود. خمینی و حامیانش مخا لفتی با جهان سر مایه داری نداشتند. در این 30 سال هم بهترین شریکان غول های سر مایه داری جهانی بوده اند. بکار بردن واژه ضد امپریا لیستی در مورد یک حکومت عقب مانده و ارتجاعی کاملا غلط می باشد. این شعار را رژیم برای خلع سلاح کردن مخا لفان و سرکوب مردم استفاده نموده و خواهد نمود.

در جریان کودتای فرهنگی و هجوم مغول وار به دانشگاهها دهها نفر کشته و زخمی شدند البته با هدایت خمینی و رئیس جمهورش بنی صدر. اخراج و اعدام هزاران دانشجو در سالهای بعد نشان داد که خمینی چقدر از دانشگاهیان کینه به دل داشت. آوردن خمینی بر سر قدرت یعنی جمع کردن کمو نیست ها و مجا هدین خلق از صحنه سیاسی ایران بود. بعد از نابودی دانشجویان مخالف و طرح گزینش برای جلو گیری از ورود دانش آموزان غیر خودی به دانشگاهها و ورود آخوندها برای کنترل این مراکز رضایت خمینی حاصل شد. کار اصلی بعضی از دانشگاههای آزاد که متعلق به ما فیای رفسنجانی است مدرک سازی برای آخوندها و پاسداران بوده است. کار خانه های مدر ک سازی در حکومت ولایت فقیه همیشه فعا ل بوده اند. کارنامه این نظام چیزی جز دروغ< حیله< غارتگری< جعل مدرک و حقایق< اعدام> شکنجه و سنگسار نیست.

ایرانی

هفتاد تن از اهالی قلم خواستار تبرئه یوسف عزیزی بنی طرف شدند

متاسفانه جناب نویدی چندان آگاهی از نوشتار بنی طرف ندارند.

دوستان من نمیگویم دستگیری این فرد درست بود یا نبود اما افراد ضدایرانی مانند توده-ای ها همیشه میخواهند که ایرانیان را ظالم نشان دهند و تاریخ را وارونه کنند. متاسفانه جناب نویدی چندان آگاهی از نوشتار بنی طرف ندارند وگرنه یوسف بنی طرف بارها گفته است که لقب "عربزبان" درست نیست بلکه لقب عرب درست است.

جناب نویدی سپس میگویند:

«آنها همچون تات زبانهای آذربایجان که ترکی را جایگزین تاتی کرده اند، زبان قوی تر عربی را طی نسلها جایگزین زبان ایلامی یا خوزی یا حوزی ساخته اند»

این جایگزینی بخاطر حکومت دراز مدت اعراب و اتراک و قتل عامها و جنگهای عثمانی و صفوی انجام شد. خود تبریز تا دوران صفوی شهری ترکزبان نبود. چرا زبان خوزی در دوران هخامنشیان و پارثیان و ساسانیان زنده بود ولی پس از دو سه صدسال از فروپاشی ایرانیان از بین میرود؟ یعنی دستکم توانست هزاد و دویست سال زیر حکومت های آریایی زنده بماند (در دوران هخامنشی که یکی از زبانهای مهم بود) ولی سپس سه قرن از فروپاشی ساسانیان و حمله اعراب از بین میرود! یا اصلا زبان مردم مصر که از بین رفت و عربی شد. آیا این زبان هم ضعیف بود؟ چگونه زبانی مانند ایلامی که یک زبان قوی بود (بنگرید به کاربرد آن در دوران هخامنشیان) از بین رفت؟ حتما بخاطر این نیست که زبان عربی قوی بود. علتش اینست که مناطقی که ایلامیان در آن سکونت میگزیدند کوه نشین نبود و بلکه کنار ساحل بود و چنین منطقه-ای برای زندگی اعراب مناسب تر بود تا برای نمونه کوه های زاگروس یا جنگلهای شمال و غیره.

برای نمونه همین قبیله بنی طرف در دروان قاجاریه از جنوب عراق به ایران مهاجرت کردند:

http://www.irantarikh.com/tarikh/arab_khuzestan.pdf

حالا جناب نویدی آنها را به ایلامیان مرده میرساند! که هیچ وابستگی زبانی به هیچکدام از اقوام ایرانی بجز شاید زبان براهویی ها(شاخه-ای از دراویدیان) در بلوچستان ندارند.

اینکه شیخ خزعل عامل انگلیس بوده است شکی نیست. حتی سفیر انگلستان هم این موضوع را قبول دارند:

Sir Dennis Wright, an honorary fellow of St. Edmund Hall and St. Antony’s college and the British ambassador to Iran from 1963-1971 describes the British meddling in Iranian affairs through the support of Shaykh khazal(Sir Denis Wright, The English Amongst the Persians: Imperial Lives in Nineteenth-Century Iran, I.B.Tauris, 2001):

“The Persian Government were less impressed. They had long been distrustful of the Shaikh"s close relations with the British, whose ships, as they steamed up the Shatt al-Arab past his palace, had for years fired a salute in memory of some helpful action by his father. Shaikh Khazal, who had no love for the Persian authorities, had deliberately neglected seeking the permission of the Shah, whose subject he was, before accepting his British decoration. Not surprisingly the Tehran press were critical of his behavior while the Persian Government correctly suspected that, in addition to the K.C.I.E., he had reached some understanding with the British for the protection of his semi-independent position. When in December 1910, three months after the investiture, the Persian Minister for Foreign Affairs asked the British Minister in Tehran whether it was true that the Shaikh enjoyed the British Government"s protection, he was told that the Shaikh was not a British Protected Person but that the British had special relations with him and in the event of any encroachment on his rights they would give him their support. The Persian Government were at the time far too weak to react strongly to this admission of British support for one of their more independent and powerful tribal chiefs. For their part the British had given their assurances reluctantly to an importunate Shaikh in the knowledge that without his goodwill Britain "s political and commercial interests in southern Persia were at risk, since the authority of the Tehran Government in those parts was totally ineffective. In 1919, at the end of World War I, the British Government presented the Shaikh with a river steamer for his services during the war: they also gave him 3,000 rifles and ammunition to enable him to protect the installations of the Anglo-Persian Oil Company and cover die withdrawal of British forces from Khuzistan. But neither these nor the 1910 promise, albeit carefully qualified of support ‘in the event of any encroachment by the Persian Government your jurisdiction and recognised rights, or on your property in Persia" were of any avail against the determined centralising policy of Reza Shah, in whose hands Shaikh Khazal died a virtual prisoner in 1936.”

مورخان آمریکایی هم این نکته را قبول دارند:

Elton L. Daniel comments on the British support of Shaykh Khazal( Elton L. Daniel, The History of Iran, Greenwood Press, 2000, pg 133):

“The British certainly regarded him as a key protege in the web of petty emirates they had created around their interests in the Persian Gulf . Khazal had refused to pay taxes, written the Majles to complain that Reza Khan was a menace to the shah, and plotted to have Khuzistan incorporated as part of the British mandate in Iraq ; Britain warned Reza Khan against intervening and sent gunships to the area. Unintimidated, Reza Khan called the bluff and marched on Mohammareh in person. In the end, the British were more concerned about damage to their oil installations than Sheikh Khazal"s autonomy and did nothing to defend him. He quickly surrendered and was later arrested and sent into a comfortable exile in Tehran . Probably no other event so enhanced Reza Khan"s reputation as his willingness to confront the British lion in one of its chief lairs.”

اما بیایید از لحاظ دیگر به این مسئله نگاه کنیم. زبان عربی در ایران تدریس میشود ولی آیا زبان فارسی در بحرین (ایرانیان حدود 20% هستند) و امارات و کویت و غیره تدریس میشوند؟ یا آیا تلویزیون به زبان فارسی راه اندازی میشوند؟ یا برای نمونه یوسف بنی طرف - خوزستان را که حداقل نیمی نصف عرب نیست (شمار خوزیهای اصیل مانند درفولی و مسجد سلیمانی و لر و بختیاری..) را الاحواز مینامند در حالیکه نام خوزستان یک نام تاریخیست و بیشینه مردمان آنجا عرب نیستند و اقتصاد آنجا بلکی خراب است (برای همه مردمانش). یا برای نمونه صدام حسین پانصد هزار ایرانی را از عراق در دوران حکومتش اخراج کرد. خود شهر بغداد 20% پیش از صدسال پیش ایرانی-تبار بود. همه این موضوعها یعنی پاکسازی قومی. اما میبینیم که چگونه ما ایرانیان تمامی این حادثه-ها را زود فراموش میکنیم و میگذاریم یک توده-ای بیاید برای ما داستان بگوید که شما ظالمید و دیگران مظلوم. ضمن اینکه صدام مناطق عرب نشین را زود تصرف کرد و تا رسید به مناطق غیرعرب نشین خوزستان پایش لنگ گرفت. البته خیلی از اعراب ایران ضد او جنگیدند ولی گروه هایی هم بودند که طرفداری صدارم را کردند. حالا باید پرسید زبان ایلامی مرده چه ربطی دارد به قبیله-ای که دویست سال پیش از جنوب عراق در دوران قاجاریه به ایران مهاجرت کرد؟

البته کسی نباید بخاطر عقایدش (تا زمان خیانت) به زندان بیفتد ولی تفسیر از هر لحاظ غلط توده-ای ها از تاریخ (و آنها میخواهند همیشه یک دشمنی داشته باشند تا احساس برتری کنند) را امیدوارم ایرانیان نخرند و بدانند که اگر مظلوم واقعی در این 1400 سال در منطقه وجود دارد ما ایرانی-تباران هستیم.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید