رفتن به محتوای اصلی

آموزگار بزرگ زرتشت و کومونيست استالينی

آموزگار بزرگ زرتشت و کومونيست استالينی

من و پوينده

آن قاضی که بر استناد گمان خويش قضاوت کند

بر محکوم بيگناه ستم روا داشته است

اينگونه قضاوتهاست که قصاص قبل از جنايت را شکل بندی ميکند

و انسان را وادار به جنايت ميسازد.

هيًت مديره کلوب يا کتابخانۀ پوينده

من سياووش قويدل به استحضار شما ميرسانم که از آستانۀ هجوم فرهنگهای بيگانه به فرهنگ ملی ايران زمين (کرد، لر، بلوچ، آ ذري، ترکمن،فارس و و و) و يورش وحشيانۀ قوم عرب با قوانين غير انسانی و آداب زوال در رفتۀ قرون وسطايی خويش به تمامی قوم های سرزمين کهنسال ايران زمين، مرز از هم گسيخته ای به نام ايران امروز را بر صحنۀ نبرد تاريخ برای رشد آگاهی ما به تصوير ميکشد.

در اين مرز ازهم گسيختۀ فرهنگی برخی به کشورهای بيگانه با آداب و رسوم و فرهنگی بيگانه و برخی در خود ايران به اطاعت از وحشيگری اعراب پرداخته و آنرا از خويشتن دانستند.

در حاليکه هيچکدام از اين انديشه ها با فرهنگ ملی سرزمين مادری من سر سازگاری ندارد و به گمراهی و ويرانی آن سرزمين صحه ميگذارد وآگاهانه يا نا آگاهانه آب به آسياب دشمن ديرينه ايران زمين يعنی اسلام خدايان امروزی ميريزند.

اگر به قول شما به کهنه پرستی نگاهی کنيم و بر انديشه های متمدنانۀ خيام کهن، گريزانه بنگريم ميبينيم که...

قومی فتاده اند اندر ره دين

قومی به گمان فتاده در راه يقيين

ترسم از آنکه بانگ برآيد روزی

کی بيخبران راه نه آن است و نه اين

بيشک امروز همان روزيست که خيام در اين رباعی از آن ميترسد و به آن اشاره می کند بدان معنی که راه نه آن است و نه اين، راه ديگری هم هست و تو به گمان فتاده ای در راه يقيين، پس اين انديشۀ هزاره هنوز نو و قدرت سازندگی دارد و اگر به انديشۀ کهنه تر از خيام به زرتشت هزاره ها و فلسفۀ گفتار نيک پندار نيک کردار نيکش بنگريم با تمام کهنگی هنوز طراوت و تازه گی دارد و سرشار از سازنده گيست بنا بر اين نظريۀ شما در تحريف تاريخ و پيشگويی و پيش داوری در پيشگاه توده ها مردود شناخته ميشود. بايد خرد گم کرده باشی اگر جنايات اسلامی را

کمتر از جنايات مرتکب نشدۀ زرتشتی بدانی و بر جنايات ضد بشری استالين و ماۀو سرپوش بگذاری در شرايطی که در مبارزۀ امروزی برای آزادی ايران از چنگال حکومت اسلامی تنها نام زرتشت به مانند دشنه ای برنده بر گلوی استبداد اسلاميست. در کجای تاريخ به فتوای زرتشتيان نسل کشی صورت گرفته اما به فتوای کمونيست و اسلام تاريخ گواه دارد که فراوان در فراوان است.

آنان که در هوای آزاد دموکراسی زيستن گزيدن، به انحرافی بس نابخشيده نی روی آورده و در راستای اهداف حکومت غير انسانی اسلامی تبربرداشته و بر ريشۀ خويشتن فرود می آورند و هر صدايی را در گلوگاه آزاده گی خفه ميسازند و برچسبی سرشار از بيخردی را گلوله وار بر دامان ديگران ميريزند و فقط خود را ميبينند و خودپرستی بر آنان غالب ميگردد.

بی شک اينان همان کسانی هستند که سرزمينم را از دانايی بيش از حدشان به اهريمن اسلامی بخشيدند تا در اين چهارچوب صباحی بيش به زندگی ادامه دهند.آنان همانگونه که حکومت اسلامی ميخواهد و به زور در ايران تحميل ميکند، در برون مرزها لباس ميپوشند، راه ميروند، خوراک ميخورند، حرف ميزنند و مبارزۀ سياسی مينمايند. و حتی به خود اين اجازه را نميدهند که در اين هوای آزادی بيان و انديشه از نام حقيری که گذشتگان بنا به دلايلی بر آنها گذاشته اند و نشان از حمل نام جنايتکاران تاريخ را دارد به گونۀ انسانی تغيير دهند تا نقش خويش را در مبارزات طبقاتی باز يابند و از حکومت اسلامی فاصله بگيرند، آقا علی مارکسيست حامل نامی است که پدران ما را به شمشير کشيد، چه افتخاری بيش ازاين ميتوانيم داشته باشيم. خنده دار است که من به عنوان مبارزه با ديکتاتوری پرچم به دست بگيرم اما نامم همان بزرگ ديکتاتور وحشی تاريخ باشد. درست است که اين فقط يک نام است اما بر همگان، ديگر روشن است که حکومت اسلامی از نامهای اسلامی سود سياسی می جويد چنانچه در ترويج اينگونه نام ها بسيار کوشيده و به نامهای محمد و علی و فاطمه جايزۀ رستگاری نيز داده و نامهای ايرانی تبار را حذف کرده است.

اگر قدری خردمندانه و بدون اکراه به تاريخ سرزمين مادری خويش نگاهی کوتاه بياندازيم خواهيم ديد در سرزمينی که فرهنگ و هوييت مرا و ترا به زوال ميکشند و به گورستان تاريخ سرازير ميکنند، در سرزمينی که حاکمانش بر افسانه های آسمانی انسان ستيزی کمر بسته و دشنه بر دست شاهرگهای هستی را يکی پس از ديگری به خون ميکشند.

در سرزمينی که نو آورانش يک شبه بر کرسی انديشه های به سرقت رفتۀ ايرانی با شاخ و برگهای پس و پيش آلودۀ مارکسيستی با گمان به برتری لم ميدهند، در سرزمينی که انديشمندانش کپی رايت را رعايت نميکنند تنها ميکوشند که چپ 150 سالۀ را بدون کالبد شکافی به عنوان انديشۀ برتر و انديشۀ نو بر مغز توده ها کپی کنند، انديشه ميگندد.

تورم و گنديده گی انديشه های باز سازی نشدۀ چپ محور حول کرۀ زمين نه تنها حال انسان انديشمند امروزی را بهم ميزند بلکه حال خود چپهای برون مرزی را که به شدت از هم گريزانند و هيچگونه پايبندی به اصل همبستگی، مبارزه، پيروزی ندارند چنانچه در سه دهۀ اخير با توجه به کثرت نيروهای چپ ايران برای نمونه حتی همبستگی دو گروه سياسی چپ را شاهد نبوده ايم که بر عکس انشعابات را بسيار.

کمونيست اگر ميخواهد در ايران آينده در ذهن توده ها رد پايی بيابد بايد به بازسازی کمونيستی خويش بپردازد و موارد بسياری از قوانين اجتماعی را که نه تنها به درد توده های ايران نميخورد چه بسا برای بشريت هم بسيار خطرناک هستند را از دفتر خاطرات مارکس حذف کند، وقتی هم شاخ و برگهای اضافی مارکسيست خوب زده شود از آن چيزی نميماند بجز سروده های زرتشت، بجز انديشه های مانی، بجز مبارزات بابک، بجز قيام مزدک، بجز انسان خدايی حلاج، بجز نغمه سرايی حافظ، بجز کتيبۀ حقوق بشر کوروش بزرگ، بجز اهورامزدا خداوند خرد، بجز توانا بود هرکه دانا بود.

با نگاهی عجولانه به پيشگويی کوروش بزرگ که گفت آنگاه که اهورا مزدا خداوند خرد از اين سرزمين رخت بر بندد سياهی کشور را فرا خواهد گرفت و چنين هم شد که در قرن بيست و يکم ما به شهادت تاريخ ايستاده ايم.

اما چون دزد ناشی به کاهدان ميزند کمونيست 57 هم به کاهدان ميزند و در مردابی که خود ساخته است فرو ميرود روش مبارزه با تزارهای روس در ايران جواب نميدهد، بيخودی در مرداب خود تقلا ميکند، ژاندارمری به گلوله ميبندد و سربازان بدبخت روستايی را ميکشد، اعدامهای بدون محاکمه صادر ميکند، ترورهای خيابانی ميکند و ماهييت غير دموکراتيک خود را به نمايش ميگذارد، توده های ايمان آورده به اصول ماترياليسم را به انحراف ميکشد و در بستری ننگين با افيون توده ها همخوابه ميگردد و توده های ماترياليسم را به سجدۀ معشوقه اش افيون توده ها فرا ميخواند... چنين بود که کمونيست 57 عکس امام را در ماه ديد وا لله و اکبر خمينی رهبر سر داد.

من سياووش قويدل شاهد تاريخم، کمونيست 57 شيشه های ويسکی را در مغازه ها در مقابل چشمان من ميشکست. کمونيست 57 به حکومت اسلامی آری گفت و تودۀ ماترياليسم را به دولا شدن در مقابل افيون توده ها فرا خواند که سرانجام به خيانتی ملی تبديل گشت خيانتی به وسعت کشتار هر ايرانی در هر ساعت، خيانتی به وسعت چپاول ميراث اجدادی، خيانتی که از قالب وسعت نيز سرريز ميگردد.

و شما که از حمل چنين انديشه ای بر خود ميباليد بدانيد اينگونه جنايت و خيانتی در طول تاريخ از طرف به قول خودتان تفکرات احمقانۀ زرتشتيان بر ما تحميل نه تنها نشده بلکه همواره نگهبان آداب و رسومهای ايرانيان و ميراث ملی ما بوده و کارهای شايسته ای در خور ستايش نيز درطول تاريخ از زرتشتيان برقلب تاريخ سرريز است برای مثال همين جشن نوروز را که اعراب وحشی بايکوت کرده و حرام نموده بودند با زيرکی وزکاوت با پرداخت رشوه آزاد ميکنند و شادی را به ايرانيان باز ميگردانند.

مارکسيست خوبم از سياستهای حکومت اسلامی حمايت نکن همرزمت را که بزرگترين سلاح مقابله با حکومت اسلامی را در دستش دارد از بين مبر و به من بگو کدامين کار نيک را تو برايم به ارمغان آورده ای و با اين انديشۀ 150 ساله که به گمانت نو و تازه ميباشد کدامين نهال را درسرزمين من کاشته ای تا از سايۀ آن در ظهر گرما بهره ای عايد پدر زحمتکش من گردد؟

مارکسيست خوبم به ياد داشته باش که تو برای گرفتن حق خلقت به پا خاسته ای و خلق تو محلولی از ترک و بلوچ و ترکمن عرب و کرد و فارس و.و.و زرتشتی و مسلمان و بهايی و بيدين و ديندار و ده ها دين ديگر است، آيا ميخواهی مثل استالين و ماۀو همۀ ما را به گلوله ببندی..؟

مارکسيست خوبم جنايات ضد بشری کمونيست را بر گردن من نينداز. و از گردن خويش خالی ساز.

مارکس خوبم، ای رهبر پرولتاريای جهان، ای بزرگمرد تاريخ کاش بودی و ميديدی که آن سيستم ايده آل سوسياليستی شما در يک حکومت کمونيستی بدست نميآيد در سيستم کمونيستی تنها انديشۀ چپ مورد مدارا و مداوا ميماند و انديشه های ديگر در انتظار پوسيگی در پستوی خانه ميمانند بنابراين انديشه در خلعی که کمونيست ايجاد ميکند درجا ميزند و در اين خلع مرگبار استالين و ماۀو پا به عرصۀ وجود ميگذارند و جنايتهای غير بشری رخ ميدهد که تاريخ گواه آن است اما در سيستم پادشاهی دانمارک ايده آل های شما موج ميزند و ستاره گان آزادی بر بام انديشه وبيان انديشه سو سو ميزنند، و هيچ زبان سرخی سر سبزی بر باد نميدهد، اين معقوله، انسانی تر از معقولۀ کمونيستی شماست.

کاش بودی و ميديدی که ديکتاتوری تزاری با ديکتاتوری پرولتاريا هر يک، ايدۀ غير انسانی و غير دموکراتيک امروزی محسوب ميشود چه فرقی ميکند ديکتاتور چه تو باشی و چه من،

مارکس خوبم با تمام عشقی که نسبت به تو دارم بايد بگويم که اشتباه از تو بود، بايد ميدانستی که در جامعه ای که ملخ نباشد گندم نميرويد.

کاش بودی و ميديدی که چه اسرار بزرگی در قدرت بافت فرهنگی جامعه ايران نهفته است که در طول تاريخ در مقابل بزرگترين خونخواران تاريخ ايستاده گی نموده و بر آن چيره گشته است. چيزی را که تو نداشتی، نداری و لمسش نکرده ای همان فرهنگ کهنۀ هزاران ساله ای را ميگويم که تا امروز پشتيبان جنگهای آزادی خواهانه تاريخ سرزمين من بوده است، که شما مارکسيستها با آن بيگانه ايد و ميخواهيد منهم با آن بيگانه باشم ميخواهيد با خودم بيگانه باشم.

بدبخت مردمی که با خويشتن بيگانه باشد.

نوشتن نامه ای بی ادبانه و کاملا مقرضانه و غير دموکراتيک در فضای باز آزادی بيان دانمارک به آقای پرديس از طرف پوينده که در پيوست اين نامه ميباشد توهينی آشکار بر فرهنگ ملی ايران و شعور و انديشه های سياووش است که به پوينده ميآيد. در تصحيح و پوزشنامۀ پوينده

کوشا باشيد.

2011 سياووش قويدل 08 دو شنبه 15

انتشار هر نوشتاری در ایران گلوبال در راستای باور و احترام به آزادی اندیشه و بیان و گردش آزاد آن است و لزوما تائیدی بر محتوا و مضمون آن نیست و همواره نویسنده، مسئول و پاسخگو می باشد

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید