رفتن به محتوای اصلی

بمباران

بمباران

بمباران

 

امواج مهیب آن آژیر هراس

مینماید این راز

تا لحظه ایی دیگر باز

از پس آوای آن بوم سیاه

آتش و دود به هوا بر خواهد خواست

***

باز در گوشه ایی از شهر

در میان گرد و خاک بیکران

خانه ها ویران، درختان سوخته در آتش، بلبلان سرگردان،

در گوشه ایی خون آلود میان زبانه های آتش و دود

مادری چون سنگ، نگاهش ساکن و منگ

کودکش خشکیده بر دامان، دست ها آویزان

چهره اش بی رنگ

هراسان مردمان حیران، دیده ها پژمرده و ترسان، قلب ها افسرده و گریان

 لب ها بی لبخند،

هزاران مردمان سرگردان، در صفی طولانی و پیچان، از پی سرنوشتی نامعلوم ،

 در بی راهه هایی از خار و سنگ

***

و باز

فریاد بم آن آژیر دراز

می نگارد این راز

خطری دیگر نیست

کودکی ، مادری، خانه ایی یا پدری دیگر نیست ....

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید