فلسفه تکنولوژی چیست؟
فلسفه تکنولوژی به تعبیری بسیار ساده و اجمالی، عبارت است از تأمل و تفکر فلسفی در باب چیستی و حقیقت تکنولوژی. به بیان دیگر، فلسفه تکنولوژی خواهان اندیشیدن و پاسخگویی به این پرسش است که تکنولوژی چیست و چه سرشتی دارد. در نگاه نخست و بسیار سادهاندیشانه، به نظر میرسد که تکنولوژی امری صرفاً علمی، فنی و تکنیکی است، امری که مستقیماً تنها به حوزه فعالیت مهندسین و صنعتگران و نیز به نحو غیرمستقیم به سرمایهداران و قدرتهای سیاسی، به منزله سرمایهگذاران، مدیران و هدایتکنندگان فعالیتهای صنعتی و تکنولوژیک مربوط میشود. اما آن دسته از متفکرانی که از فلسفه تکنولوژی سخن میگویند در واقع، بهدرستی خواهان بیان این حقیقت هستند که تکنولوژی موضوع تأمل و تفکر فلسفی نیز هست، و تکنولوژی دارای ابعاد و اوصافی است که به هیچوجه نمیتواند محل امعان نظر عالمان علوم تجربی، مهندسین، صنعتگران، سرمایهداران، سیاستمداران، مدیران دولتی و صنعتی و اصحاب قدرت سیاسی قرار گیرد.
به هر تقدیر، در قصه ظهور و گسترش تکنولوژی مدرن، چند نکته اساسی وجود دارد که سبب ظهور فلسفه تکنولوژی شد:
1. غالباً این تلقی غلط وجود داشته و دارد که "انقلاب صنعتی" "انقلاب در صنعت" بود و ظهور تکنولوژی جدید به منزله اختراع و کاربرد پارهای از ابزارها و وسایل جدید در امر تولید، بهرهبرداری از طبیعت، حمل و نقل، ارتباطات و... بوده است. اما برخی از متفکران غربی، همزمان با ظهور انقلاب صنعتی دریافتند که این انقلاب صرف انقلاب در صنعت نبود و چنین نبود که با ساخته شدن دیگهای بخار صرفاً ابزار یا ابزارهایی جدید به ابزارهای گذشته افزوده شود؛ بلکه انقلاب صنعتی انقلاب در همه چیز بود و ظهور تکنولوژی جدید سبب تحولات بنیادین در همه حوزههای اجتماعی، سیاسی، دینی، فلسفی، فرهنگی و... شد تا آنجا که صورتبندی اجتماعی و تاریخی را ابتدا در جوامع غربی و سپس در کل جهان تغییر داد، و هیچ حوزهای از حوزههای حیات فردی و اجتماعی، از جمله روابط خانوادگی، جنسی یا اخلاقی... نبود که تحت تأثیر و سیطره تکنولوژی قرار نگرفته باشد. به بیان دیگر، با انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن "عالَمیت عالَم" تغییر کرد، کره زمین برای نخستین بار رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و یک دوره تاریخی جدیدی در حیات بشر آغاز گردید. تأمل و تفکر در باب این دوره جدید تاریخی و این تحول در "عالَمیت عالَم" امری فنی و تکنیکی و در حوزه فعالیت مهندسین، صنعتگران، سرمایهداران، مدیران دولتی یا اصحاب قدرت سیاسی نبوده، بلکه محل امعان نظر بسیاری از فیلسوفان و متفکران و در حوزه خاصی به نام فلسفه تکنولوژی بوده و هست. این متفکران و فیلسوفان هستند که میتوانند با تأملاتی نظری و فلسفی به ما بگویند که با ظهور تکنولوژی جدید چه تحولاتی در نحوه نگرش ما به جهان، معنای جهان و معنای خود انسان و زندگی و نسبت آدمی با هستی صورت پذیرفته است و فرهنگ و تمدن از تکنولوژی مدرن چه تأثیرات ژرف وجودشناختی و انسانشناختی پذیرفته است، تأثیراتی که در هیچیک از تمدنهای پیشین مشاهده نمیشود.
2. نکته دیگر اینکه علم و تکنولوژی جدید، در کنار و پابهپای ظهور جهانبینی عصر روشنگری شکل گرفته است. در دوران ما علم و تکنولوژی جدید همواره، از بدو تولد، مهمترین ابزارهای تحقق آرمانهای عصر روشنگری تلقی گشته و میشود. آزادی انسان از هر گونه اسارت و سعادت اینجهانی وی بر روی کره خاک از بزرگترین و مهمترین آرمانهای عصر روشنگری بوده است. به تعبیر سادهتر، قرار بود علم و تکنولوژی مدرن بشر را به سعادت و آزادی برساند. اما حال، این پرسش به نحو بسیار جدی وجود دارد که آیا علم و تکنولوژی جدید بهراستی توانست آزادی و سعادت راستین را برای آدمی متحقق سازد یا خود به ابزاری برای ظهور اشکال جدیدی از اسارت و سلطه بر آدمی و ظهور دردها و رنجهای تازهای برای وی منتهی گشته است.
تأملات در باب سرشت علم و تکنولوژی جدید و بررسی علل، عوامل و دلایلی که منجر به شکست انسان دوره جدید در نیل به آزادی و سعادت گشت و مطالعه و بررسی عوارض، تعبات و پیامدهای مخرب و ویرانگر علم و تکنولوژی جدید، همچون ماشینیسم، الیناسیون یا از خودبیگانگی، کشتارهای دستهجمعی، نسلکشیهای متعدد، جنگهای جهانی، ساخته شدن سلاحهای هستهای و شکلگیری انبارهای عظیم تسلیحات هستهای و لذا رویارویی بشر با خطر انهدام کامل کره زمین، ساخته شدن انواع بمبهای مختلف شیمیایی و میکربی، فجایع عظیم هیروشیما و ناکازاکی، رشد بیسابقه و غیرقابل مهار صنعت و تکنولوژی، خطر نابودی لایه اُزن، تخریب و از بین رفتن جنگلها، مراتع و محیط زیستطبیعی، برهم خوردن رابطه آدمی با طبیعت و تلاش بشر صرفاً به منظور بهرهبرداری اقتصادی از طبیعت و عدم درک طبیعت به منزله مادر و نگاهبان حیات آدمی، آلودگیهای هوا و صوتی، ظهور بیماریهای لاعلاج جدید و انواع بیماریهای مهلک قلبی، عصبی و روانی و ... همه و همه از جمله مسائلی است که سبب ظهور پارهای از تأملات بسیار اساسی در حول حوش تکنولوژی در غرب گشته است.
3. نکته بسیار مهم و اساسی دیگر اینکه در ابتدا به نظر میرسد تکنولوژی حاصل فعالیت آزادانه آدمی است. اما، امروزه تکنولوژی آنچنان بر زندگی ما سیطره یافته است که تا حدود زیادی رهایی از چارچوبهایی که تکنولوژی برای ما هر روز بیشتر و بیشتر تعیین میکند، دیگر امکانپذیر نیست و این نه تکنولوزی است که تحت کنترل اراده و آگاهی ماست، بلکه کاملاً برعکس، این آگاهی و اراده آدمی است که تحت کنترل و سیطره روزافزون تکنولوزی قرار گرفته است. فهم این قدرتی که تا حدود بسیار زیادی سیطرهناپذیر گشته و اندیشیدن در باب آن و تلاش به منزله رهایی و آزادی راستین انسان از سیطره تکنولوژی و چارچوبهای تعینبخش آن، از جمله مواردی است که موضوع تأملات در حوزهای است که از آن میتوان به فلسفه تکنولوژی تعبیر کرد.
4. نکته آخر در ارتباط با ظهور حوزهای از تأملات تحت عنوان فلسفه تکنولوژی این است که این با مارتین هایدگر، متفکر بزرگ آلمانی در قرن بیستم است که برای نخستینبار پرسش از چیستی و سرشت تکنولوژی جدید مطرح میشود و بدینترتیب، تکنولوژی به نحو صریح و آشکاری به منزله موضوع و متعلََّق تفکر فلسفی قرار میگیرد و آشکارا سخن از "فلسفه تکنولوژی" به میان میآید. قبل از هایدگر هیچکس صراحتاً از فلسفه تکنولوژی و پرسش از سرشت و ماهیت تکنولوژی سخن به میان نیاورده بود. اما، ضمن به رسمیت شناختن مقام هایدگر و نقش پیشتاز آن در قوام یافتن شاخهای مطالعاتی با عنوان فلسفه تکنولوژی، همچنین باید به این نکته توجه داشت که از همان آغاز ظهور عقلانیت مدرن توسط متفکرانی چون گالیله، دکارت و نیوتن، یعنی ظهور عقلانیتی که طبیعت را به امور محسوس و ماده و حرکت محدود کرده، وجه کمّی و محاسبهپذیر اشیاء و پدیدارها به منزله مهمترین وصف آنان تلقی گشت و از همان آغاز ظهور علم و تکنولوژی مدرن که بر اساس عقلانیت جدید شکل گرفت همه متفکران بزرگ غربی، سلباً یا ایجاباً علم، تکنولوژی و تفکر علمی و تکنولوژیک را مورد تأمل قرار دادهاند. آنان چارچوب تفکر علمی و تکنولوژیک را یا به منزله اصیلترین صورت تفکر پذیرفتهاند و الگوهای علمی و تکنولوژیک را به مثابه صحیحترین الگوی معرفت و دانش تلقی کردهاند یا آنکه کوشیدهاند به نقد علم و تفکر تکنولوژیک جدید پرداخته، محدودیتها و نقصانهای آن را نشان دهند. بنابراین، در همه متفکران بزرگ غربی در دوره جدید، میتوان از نوعی فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی ضمنی سخن گفت، هر چند که آنان صراحتاً و آشکارا از فلسفه علم یا فلسفه تکنولوژی سخن نگفته باشند. برای نمونه در مقاومت رومانتیستهایی چون گوته، نوالیس، ریلکه یا هولدرلین در برابر تکنولوژی جدید، در انتقادات مارکس از سرمایهداری، در نقدهای کییرکهگور از تفکر علمی و ابژکتیو، در نقدهای نیچه، هوسرل یا ویتگنشتاین از فرهنگ و تمدن مدرن و ... میتوان خطوطی از نوعی فلسفه تکنولوژی را ردیابی کرد. اما این در تفکر هایدگر و در آثار برخی از متفکران بعد از او، بهخصوص در مکتب فرانکفورت و در اندیشههای متفکرینی چون والتر بنیامین، تئودور آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه، هابرماس و... ـ که جملگی نیز تحت تأثیر هایدگر بودهاند ـ است که فلسفه تکنولوژی و اندیشیدن در باب تکنولوژی جدید صراحت بیشتری یافته، بخشی از آثار آنان را به خود اختصاص میدهد.
فلسفه تکنولوژی در ایران
واقع امر این است که ما هیچگاه از علم و تکنولوژی جدید، به معنای اصیل و حقیقی کلمه برخوردار نبودهایم، تا از فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی برخوردار باشیم. وقتی از "فلسفه علم یا فلسفه تکنولوژی در ایران" سخن میگوییم، دو معنا را میتوان متصور شد: الف. رشتههای تحصیلیایی به نامهای فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی در ایران، ب. فهم و تلقی متفکران ایرانی از علم و تکنولوژی جدید.
فلسفه علم و فلسفه تکنولوژی نخستین بار، توسط دکتر سروش، در سالهای آغازین دهه شصت، آن زمان که ایشان عضو ستاد انقلاب فرهنگی بودند، شش واحد درسی تحت عنوان فلسفه علم در دروس رشته فلسفه، در مقطع کارشناسی گنجانده شد. پس از سالها، در همین چند سال اخیر در معدودی از مراکز دانشگاهی کشور رشته فلسفه علم در مقطع کارشناسی ارشد و در یک مورد در دوره دکتری شکل گرفته است، اما تا آنجا که بنده اطلاع دارم رشتهای تحصیلی تحت عنوان "فلسفه تکنولوژی" در هیچ یک از مراکز دانشگاهی کشور وجود ندارد و تأسیس رشتهای تحت این عنوان در مراکز علمی و دانشگاهی ما امری ضروری است. لیکن، در ارتباط با رشته فلسفه علم در ایران این نکته نیز قابل ذکر است که این رشته در کشور ما از تأثیرپذیری بیش از اندازه و یکسویه از سنت فلسفههای آمپریستی، پوزیتیویستی، نئوپوزیتیویستی و تحلیلی رنج میبرد و اکثر اساتید و دانشجویان این رشته با تفسیرهای اگزیستانسیالیتی، پدیدارشناختی و تاریخی متفکران و اندیشمندان بزرگ غربی همچون نیچه، هوسرل، هایدگر، و آراء اندیشمندانی چون آدورنو، بنیامین، مارکوزه و نقادیهای متفکران پستمدرنی چون لیوتار، دریدا و ... ناآشنا بوده، یا از توجه جدی به آنها سرباز میزنند.
اما اگر از بعد دیگر به فلسفه تکنولوژی نگاه کنیم یعنی مرادمان از "فلسفه تکنولوژی در ایران" فهم و تلقی متفکران ایرانی از علم و تکنولوژی جدید باشد، باید عنوان کرد که از زمان رویارویی ما با فرهنگ و تمدن جدید، قطعاً به نحوی ضمنی و نااندیشیده در میان ما ایرانیان فهم و تلقی خاصی از تکنولوژی جدید وجود داشته است. برای مثال وقتی نخستینبار صدای شلیک توپهای کشتیهای پرتغالی در سال 1508 میلادی، یعنی همزمان با نخستین سالهای تأسیس حکومت صفویه، در خلیج فارس و در بندر هرمز (هرمزگان) شنیده شد، صدای شلیک این توپها هیچیک از ما ایرانیان را از خواب غفلت بیدار نکرد و هیچکس معنا و مفهوم حقیقی شنیده شدن غرش توپهای کشتیهای جنگی پرتغالی را بهدرستی نفهمید. حتی فیلسوفان بزرگی چون میرداماد و ملاصدرا نیز با گذشت حدود یکصد سال از شنیده شدن صدای غرش توپهای کشتیهای پرتغالی، متوجه تغییر و تحولات عالَم و ظهور قدرتهایی جدید در جهان نگشتند و در هیچجای آثار آنان اشارهای وجود ندارد که نشان دهد آنان ظهور تحولات جدید در جهان را حتی استشمام کرده باشند. در قرون بعد، یعنی از دوره قاجار تا به امروز، که روابط ما با غربیان بیشتر و بیشتر گشته است، باز هم اکثر ما ایرانیان، از جمله رهبران دینی، فکری، اجتماعی و سیاسی جامعه، تکنولوژی جدید را به منزله مجموعهای از ابزارهای نوین فهمیده، تصور میکرده و میکنیم که فرضاً با پول نفت ظهور تکنولوژی و انقلاب صنعتی و تکنولوژیک را میتوان در ایران امکانپذیر ساخت. اما همه تلاشها و آرزوهای حکومت پهلوی در جهت مدرنیزاسیون ایران و تبدیل این کشور به یک "تمدن بزرگ" آسیایی و یکی از چند قدرت بزرگ جهان و نیز تجربیات ژرف ما در دوره پس از انقلاب در جهت جبران عقبافتادگیها و توسعهنایافتگیها و تبدیل ایران به یک جامعه صنعتی و تکنولوژیک، نشان داد که تکنولوژی، نیرو و قدرت چموشی است که به این سهولت نمیتوان بر آن سیطره یافت و تکنولوژی به این سادگیها به خواستها، ارادهها و آرزوهای ما تن نمیدهد. حتی به نظر میرسد که فاصله ما با جوامع فراصنعتی نیز روز به روز بیشتر و بیشتر میشود و ما هنوز همچون چند قرن گذشته از خواب غفلت برنخاسته، به فهم عمیق و راستینی از موقعیت کنونی خویش در جهان نایل نیامدهایم و تصور میکنیم با رجزخوانیهای سیاسی و ایدئولوژیک میتوانیم به کسب جایگاه شایستهای در جهان تکنولوژیک کنونی دست یابیم.
البته، در میان روشنفکران ما همواره بحثهایی درباره تکنولوژی و نحوه رویارویی ما با این پدیدار بزرگ تاریخی در دوره مدرن وجود داشته است. برای مثال در کتاب غربزدگی جلال آل احمد یا در آثار شریعتی مباحثی درباره تکنولوژی، ماهیت و پدیدارهای مرتبط با آن چون ماشینیسم یا الیناسیون دیده میشود، اما این مباحث در سطح یک گفتمان جامعهشناختی باقی مانده، تا سطح تأملات عمیق فلسفی، یعنی تأملات وجودشناختی و معرفتشناختی، در باب تکنولوژی ارتقاء نمییابد. البته، میتوان، و باید، پژوهشی درباره مبانی فلسفی تأملات همه اندیشمندان ایرانی معاصر در باب تکنولوژی انجام داد. لیکن، به نظر نمیرسد که چهرههایی چون آل احمد و شریعتی از مبانی واضح و روشن وجودشناختی و معرفتشناختی در حوزه تأملات پراکندهشان در باب تکنولوژی برخوردار بوده باشند.
شاید بتوان گفت ما جدیترین آراء در حوزه فلسفه تکنولوژی ایرانی را میتوانیم در سخنان و آثار مرحوم فردید و دکتر داوری بیابیم. دلیل آن نیز روشن است. این دو بزرگوار تحت تأثیر بصیرتهای بنیادین هایدگر در همه عرصهها از جمله نقد عقلانیت، علم و تکنولوژی جدید، بازگوکننده بصیرتهای هایدگری در باب تکنولوژی نیز بودهاند. اما در این خصوص، به یک نکته بسیار اساسی باید توجه داشت و آن اینکه نقدهای هایدگر از تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک، تحت تأثیر قرائت مرحوم فردید و پیروان او، از جمله در آثار دکتر داوری، به خصوص در نوشتههای دهههای پیشین ایشان، در ایران بسیار صبغه ایدئولوژیک گرفت. همانگونه که یک بار دیگر، در مقالهای تحت عنوان "میراث فردید" اشاره کردم، هایدگر خطرات تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک را به ما آموخت. با این وصف، ما نمیتوانیم نتیجه بگیریم که تکنولوژی و توسعه تکنولوژیک یک مصیبت است. بسیاری از روشنفکران و متفکران ایرانی، از جمله مرحوم فردید و پیروانش، درک مناسبی از ضرورت توسعه تکنولوژیک نداشته و ندارند. فردید، داوری و پیروانشان صرفاً بر جنبههای منفی تکنولوژی دست گذاشتند و هرگز درنیافتند که دیری است كه تكنولوژی به عنصری اجتنابناپذیر از وضعیت ما تبدیل گشته است و اگر ملتی به قدرت تکنولوژیک دست نیابد، از صحنه تاریخ حذف خواهد شد و این خطری است که مردم و جامعه ما را تهدید میکند. اگر با هایدگر موافق باشیم که در دوران ما تکنولوژی یک گشتل یعنی چارچوبی است که به هر چیز نظم و انتظام میبخشد، باید اعتراف كنیم كه فهم فردید و پیروانش از ماهیت تكنولوژی، بسیار سوبژهمحور بوده است. هایدگریهای ایران و همه كسانی كه بصیرتهای هایدگری را در باب تكنولوژی در ایران به نحو مقلدانهای بازگو كردهاند در شكلگیری این توهم ایرانیان كه گویی میتوانند به دلیل دور ماندن از خطرات و آفات تکنولوژی و تفكر تكنولوژیك نسبت به قدرت تكنولوژی بیتفاوت باشند، سهیم هستند. فردید و پیروانش بر اساس بصیرتهای اساسی هایدگر صرفاً به نقد مدرنیته، تکنولوژی جدید غربی و پدیده مدرنیزاسیون پرداختند و در آثار آنان هیچ اثری در مورد تأکید بر ضرورت نیل به تکنولوژی دیده نمیشود. لیكن باید توجه داشت كه نقدهای هایدگر از تكنولوژی بیشتر بر مبنای موقعیت تاریخی جوامع غربی صورت گرفته است. جوامعی که به توسعه و تکنولوژی دست یافتهاند، حق دارند كه نگران آسیبها و خطرات آن باشند. لیکن متفکران جامعهای که هنوز به توسعه و تکنولوژی دست نیافتهاند، حق ندارند، صرفاً بر آسیبها و آفات توسعه و تکنولوژی دست گذارند.
به هر تقدیر، این پرسشی بسیار اساسی در حوزه فلسفه تکنولوژی است که آیا فرآیند دستیابی به تکنولوری فرآیندی اساساً غربی است، بدین معنا که ما برای نیل به تکنولوژی گریزی جز طی کردن همان مسیری نداریم که جوامع غربی طی کردهاند، یا آنکه ما مسیرهای متعددی برای رسیدن به تکنولوژی داریم، و فرضاً ما ایر انیان میتوانیم از مسیر خاص، بومی و محلی خود به تکنولوژی دست یابیم. همچنین، ما تجربیات کشورهایی مثل روسیه، ژاپن و در این اواخر چین را در پیش چشم داریم. آیا با تجربه این کشورهای به لحاظ جغرافیایی غیرغربی، میتوان مدعی بود که شیوههای گوناگونی برای رسیدن به تکنولوژی وجود دارد یا باید گفته شودکه این جوامع نیز به لحاظ فلسفی، به بخشی از عالَم غربی تبدیل شدهاند، هر چند که ممکن است به لحاظ جغرافیایی یا سیاسی با جوامع غربی اختلافاتی داشته باشند.
به هر تقدیر، به گمان بنده، هر چند نیز بپذیریم فرآیند تکنولوژیک شدن ممکن است کم و بیش از نهادهای بومی و حال و هوای خاص یک جامعه اثر پذیرد لیکن ارتباط تنگاتنگی با سنت متافزیک یونانی و نهادها و مؤسسات مدنی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی غربی دارد. برای مثال در جوامعی که هنوز با مقولات اسطورهای میاندیشند یا شدیداً تحت تأثیر سنت نظری عبری یا هندی هستند، در جوامعی که هنوز صورتبندی اجتماعی جوامع قبایلی یا فئودالی وجود دارد، در جوامعی که هنوز حد لازمی از انباشت سرمایه شکل نگرفته است یا در جوامعی که هنوز مناسبات طبیعی میان نهادهای سیاسی، اقتصادی و علمی، فنی و فرهنگی وجود ندارد نمیتوان به فرآیند تکنولوژیک شدن در آنها چندان امید بست.
تصور می کنم هنوز ذهن و احساس ما ایرانیان نسبت به مسأله توسعه تکنولوژیک گیج و گنگ و اراده و عزم ملی ما در اتخاذ یک تصمیم تاریخی برای نیل به قدرت تكنولوژیک فلج است و روشنفکران سیاستزده و متفکران منقطع از وضعیت تاریخی ما در شکلگیری این شرایط بیتقصیر نبوده و نیستند. همانگونه که در پاسخ به پرسش پیشین اشاره کردم، متفکران و فیلسوفان ما در عدم فهم قدرت تکنولوژی و تأکید ایجابی بر اهمیت آن بسیار قصور ورزیده و میورزند. روشنفکران ما بیش از اندازه سیاستزده بوده، قدرت را صرفاً در نهاد سیاست میفهمند و اساساً به اقتدار ملی و قدرتی که تکنولوژی به یک ملت زبون میبخشد، توجه ندارند. قدرت سیاسی نیز بیش از اندازه اسیر روزمرگی سیاسی است و تمام هم و غم آن معطوف به حفظ قدرت و حل مسائل سیاسی در معنای روزمره آن است. در یک چین فضایی که هر چند صباحی دولتی، اعم از چپ و راست، یا بهاصطلاح اصلاحطلب یا بهاصطلاح اصولگرا، شکل میگیرد که آینده و فرصتهای تاریخی را در منازعات سیاسی و جناحی از دست داده، آینده را میفروشند تا خرج زمان حال کنند و در جامعهای که تودهها بیشکل و بیهدف هستند و نیز هیچ پیوند منطقی میان نهادهای بهاصطلاح اقتصادی، علمی و دانشگاهی و سیاسی وجود ندارد، انتظار تکنولوژیک شدن جامعه ایران سودای محالی بیش نیست.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید