رفتن به محتوای اصلی

نوبت عاشقی، آقای کدیور من جواب می خواهم، حق یا مصلحت؟

نوبت عاشقی، آقای کدیور من جواب می خواهم، حق یا مصلحت؟

نوبت عاشقی، آقای کدیور من جواب می خواهم، حق یا مصلحت؟ بلاخره کجا می ایستید؟

 حق و مصلحت

میان این دو ایستادن از آن افعالیست که نه می توان اعتبار اخلاقی برایش قائل شد و نه از آن به عنوان شاهدی یاد کرد بر تضمین تحصیل اهداف به این واسطه که ممکن است یا قرار است پاسخ بهینه ای در بر داشته باشد.

 رجحان مصلحت بر حقیقت، از دیدگاه مذهبی نیز البته محلی از اعراب نداشته و مستوجب ذم اخلاقی است و نتیجه مستقیمی که از آیات و روایات خارج می شود، اینگونه می نماید که میان این دو ایستادن و ندای حق سردادن در خوشبینانه ترین حالت یک خطای اخلاقی استراتژیک است.

اخیرا از یکی از دوستان شنیدم که شما به دعوت جوامع اسلامی ایرانیان در فرانسه برای شرکت در یک جلسه سخنرانی که قرار بوده با شرکت شما و آقای بنی صدر بر گزار شود به دلیل دعوت این مجامع از آقای بنی صدر پاسخ منفی داده اید.

اگر شخصی محق باشد که در این میان شرطی گزارد بر شرکت در چنین جلسه ای به نسبت موضوعیت این جلسه که مقرر بوده حول محور نقش و کارکرد مذهب برگزار شود، دکتر بنی صدر است که از لحاظ کار اندیشه ورزانه و تالیفی و تاثیر بر جریان هایی که به نوعی علقه ای به منشور مذهب دارند، به غایت صائب تر از شماست.

پرسش اساسی که مدتها بود در ذهنم نقش بسته و از هراس نشانه روی انگشت اتهام بسویم که مبادا در مسیر خلف وحدت و کلنگ زنی سازه بدقواره انشقاق در صفوف سبز ملت و موثرین جنبش قدم برداری برادر، از پرداختن بدان اعراض می کردم از رهگذر اطلاع از این خبر دیگر بار در ذهنم متجلی گشت و مصمم به طرحش از شما گشتم.

حسی مرکب از تلخی نا روشنی ابهامات بی پاسخ فراوان که ترس آن داشتم و دارم جبر شرایط بر من غالب نماید ادامه این سکوت تلخ را و البته همچنان در آن محبس مصلحت اندیشی و سکوت در پی اش گرفتارم نگه دارد، مرا ملزم ساخت از برای یافتن مفری از این دالان تنگ و تاریک، مطرحش کنم و شاید، آری شاید پاسخی بدهید یا بیابم. شاید؟

شاید بتوان گفت تلخ ترین لحظه این جبر تلخ را اندکی پیش از برگزاری انتخابات ، تجربه کردم آن هنگام که مهندس بهزاد نبوی طی اتخاذ موضعی علیه سناریوی کودتاگران در دولت و نهادهای دیگر، هشدار داده بود که من بنی صدر را که آنزمان یازده ملیون رای داشت و این حجم آراء در آن هنگام بسیار بالا بود حریف بودم و مجبورش ساختم با چادر از کشور بگریزد و ..................... و کسی نبود بپرسد شما چادرش را دیدید خودش را نه؟

دروغی بدین بزرگی، از بهزاد نبوی؟

چرا؟

اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم؟ من نمی توان به آزادگی مهندس نبوی مومن شوم چه که آزادگی با دروغ آنهم به چنین وزنی قرابتی ندارد.

بعضی وقتها این تصور بر ذهنم مستولی می گردد که نکند تاریخ در حال انتقام گرفتن از هر دو طرف است؟

از به گل نشانندگان کشتی انقلاب که در قامت احمدی نژادها و مصباح ها تعریف می شوند و از جفا کنندگان که اقای نبوی را شاید بتوان نه یکی از آنها که یکی از تابلو دارترین انها دانست.

البته پوشیده نیست اینکه به کدام دلیل دکتر بنی صدر پس از سه دهه همچنان نامش، مواضعش و خاطره دوران صدارتش برای هر دو سوی جریان محافظه کار و بخشی از اصلاح طلبان و نه همه آنها ، مهم است و هر دو جریان سعی دارند بنوعی هر از گاهی تیغ بی انصافی و بی اخلاقی سیاسی خود را بروی او بکشند.

پرسشم اما از شما دکتر کدیور عزیز، از اینروست که به سلامت نفس و صداقت شما حداقل از انجا که از بسیاران مدعیان، افزونترست، اعتماد بیشتری دارم و تصور می کنم می توان به پاسخگویی شما به این ابهام من جوانی که سخت است متهم کردنش به همپالگی با فلان جریان و بهمان خط بدنام، امیدوار بود.

نیک می دانم و می دانند و روشن است که شما چندان علاقه ای به پی جویی حقیقت از مسیر مصلحت اندیشی ندارید و این را سابقه شما گواه است.

پیداست اما شما در این مورد راه مصلحت جویی را پیشه کرده اید.

نمی دانم چرا باید برای شاگرد پدر معنوی مرحوممان که خود به ظلمی که به دکتر بنی صدر و جمعی از صدیقین کشتی اکنون به گل نشسته انقلاب بارها در محافلی که شما قطعا از مطلعان و در برخی موارد حاضرینش بوده اید، اذعان کرد، تا بدین مرتبه سخت باشد، حتی پذیرش نشستن در کنار ایشان در یک جلسه سخنرانی؟

آنهم شمائی که در تقابل با محدودیت های اعمالی حاکمیتی که خود را سالها به دروغ پرچمدار اسلام معرفی کرده و می کند، بارها ذکر کرده اید که حضرت رسول هم با کفار با احترام و عدالت در صحن الهی به گفتگو و مباحثه می نشست، حال ابوالحسن بنی صدری که نه تنها مصداق کفر و الحاد نیست بل از یاران اسلام و انقلاب و از خادمان و جفادیدگان قهر و کین جاهلان و منحرف کنندگان کشتی انقلاب بوده است و حتی بلند پایگان و برخی مصادر حاکمیت فعلی در نهادها و مراتب مختلف، آری، حتی نزدیکان و مقربین بیت آقای خمینی، همچنین عدیدی از اهالی سنگر اشغال شده حوزه و البته جمع جمیعی از فرماندهان نظامی بارها تاکید کرده اند که انگ خیانت به انقلاب و اسلام به بنی صدر نمی چسبد و در حوزه تدوین و تشریح و معرفی و شناخت مذهب به عنوان منشور رهائی و آزادی و عدالت و استقلال ملی، هم او سابقه شفاهی و کتبی بمارتب مسبوق تر و روشن تر از خیل مدعیان دارد.

فکر نمی کنم مرحوم آیت ا... منتظری خاطره خربزه را برای شما تعریف نکرده باشد، اصولا با عنایت به نزدیکی شما با آن پدر عزیز، عدم اطلاع تان از این موضوع از محالات است.

دلیل این همه عداوت چیست؟

آیا ایستادگی دکتر بنی صدر در مقابل تشخیص مغلوط و ناحق آقای خمینی است که اگر اینست شما هم که بدان معترفید.

صادقانه از شما می خواهم به من جوانی که از عمق علاقه ام به انقلاب و ارمان هایش، مطلعید، از عمق پیوستگی ام به جریانی که شما در خارج از کشور یکی از نمایندگانش هستید، پاسخ دهید، چرا؟ و تا کی می باید مصلحت و وخامت شرایط را دستاویز سیر مسیر خلاف حقیقت قرار دهید و آیا می شود اساسا؟

دکتر کدیور عزیز، من نگرانم، یعنی بگذارید به حساب علاقه ام به سرنوشت انقلابی که صداقت ها و حق بینی ها پیروزش کرد نه مصلحت اندیشی عده ای.

حقا چرا؟ و تا کی؟

باور کنید برایم سخت است پاسخ به بغض های فرو خورده و بحق عده ای از دوستان که در مراسم ها و گردهم آیی های مختلف، اقلا در طول این مدت که مجبور به ترک میهن گشته ام و مستقیما با آنان مرتبطم، و مدام از من بقولشان هم رای شما سئوالاتی می پرسند که متاسفانه به این دلیل که پاسخ منصفانه ای برایشان نمی یابم گاهی به ورطه فرافکنی می افتم.

من اصرار ندارم که کی و کجا توسط چه کسانی اشتباهاتی رخ داده فقط آیا نسبت مستقیم تری با حقیقت طلبی ندارد اذعان به رخداد برخی اشتباهات و بی عدالتی ها و سوء تدبیرها و بی انصافی ها؟

بارها از من پرسیده اند و بارها در آئینه خلوتم خود نیز با بی پاسخی این سئوالات مواجهه ای سخت و

تلخ داشتم که چرا آقای اشکوری که از امضا کنندگان آن نامه کذائی استیضاح دولت ملی و مستقل دکتر بنی صدر و از مشاهیر مخالف خوانی های سخیف علیه دولت مرحوم مهندس بازرگان بود و پس از سه دهه وقتی قدم به دیار غربت می نهد و همین دکتر بنی صدر بیاریش می شتابد و کمک حالش می شود، حتی حاضر نیست بگوید اشتباهی رخ داده، حال چه کسی متولیش بوده بماند.

نگران می شوم نکند، دروغی، نفاقی، بی انصافی، جایی و زمانی بار دیگر گریبان جنبش عظیم ملت را بگیرد وقتی می بینم آقای سروش سه دهه پس از آن خطاهای عظیم و شگرف خود بجای اعتراف به صرفا رخداد اشتباه، اصل مسئله و قباحت وقوعش را نیز منکر می شود و وقتی در یک جلسه سخنرانی دوستی از او سئوال می کند جناب آقای سروش، آقای ربانی املشی کنار شما نشسته بد و با صراحت چندین بار از واژه تصفیه استفاده کرد و شما با روی گشاده به نشانه رضایت و همراهی و همگامی تصدیقش می کردید، پاسختان پیست؟ در جواب، جز خود را به نشنیدن زدن واکنشی نشان نمی دهد و در جائی دیگر سئوال کنندگان را به همخطی با ارگان های اطلاعاتی نظام متهم می کند.

من و ما خیلی وقتها از خیل رخداد این خود به نشنیدن زدنها و بی انصافی ها نه تنها نگران بل دلخون می شویم.

آنروز که دکتر مهاجرانی عزیز، وجدان بیدار و مسئولش را به نمایش گزارد و فجایع شصت و هفت را محکوم کرد و همچینین سکوت خود و دوستانش را، شادمان شدم و بر او درود فرستادم و امید وار گشتم و هستم و خواهم بود که اعتراف به خطا از آنجا که نشانه طبع بسیط و وجدان بیدار و روشن و بی آلایش است و امثال عزیزانی چون خاتمی ها و مهندس موسوی ها چنین هستند و بنابراین چنین خواهند کرد و به خطاهای خود در ندیدن های ماضی معترف خواهند شد و آنقدر عزیز و دوست داشتنی هستند نزد ملت که با واکنشی ملهم از همین عزت و احترام از سوی ملت مواجه شوند.

 تو را به عهدی که با خون شهدای انقلاب و جنگ و جنبش بسته ایم بیاییم صادق تر و منصف تر باشیم و حقیقت را به این واسطه که ممکن است دستاویز سوء استفاده بد خواهانی که شغل و دلمشغولی هر روزه ایشان سوء استفاده و لجن پراکنیست، در پیشگاه مصلحت ذبح نکنیم.

دوستی که این جریان را از قول بچه های مجامع اسلامی ایرانیان برایم تعریف کرد، آنقدر دل آزرده بود که سپاس پروردگار را همین دل آزردگی او آنچنان مرا متاثر از خود ساخت که از این دالان تنگ و تاریک سکوت رهایی یابم و بگویم آنچه که تاکنون بر قلبم سنگینی می کرد و حسب شرایط از گویشش پرهیز می کردم.

 به باورم در این بزنگاه حساس تاریخ سرزمینمان بیش از همه به عشاق صادق و بی آلایش استقلال وازادی ملک و میهن نیازداریم که از اذعان به وقوع خطاها ترسی به دل ره ندهند که این فعل البته شاخصه عزت و عظمت شخصیت و جایگاهشانست ونه فروکاهنده آن.

آری و اکنون نوبت عاشقی عاشقان است نه ..................؟

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید