مبانی دموکراسی

مبانی ساده و قابل فهم همگان در این مورد بارها نوشته شده ، من نیز نوعی شرح می دهم انگار که اولین بار است که این مفاهیم را میشنوم.به نظر من قدرتی که از خواست مردم نیاید ،این قدرت نا حق است واین پیش فرض من میباشد، من در اینجا در مورد این پیش فرض بحث نمیکنم.

قدرتها بر دو گونه اند:

یا نهاد قدرت آنها، نهادی است غیر از اراده ی مردم که چون نا خواسته است ناحق میباشد و همچنین این قدرتها معمولا نتایج ناخواسته ی را برای مردم به همراه می آورد.و یا نهاد قدرت ، نهادی است انتخابی ( اراده یی) که تغییر و اصلاح در زمامدار و نهاد منوط به اراده مردم میباشد.در اینجا ما قدرت اول را قدرت نا خواسته و قدرت دوم را قدرت خواسته نام گذاری می کنیم.قدرتهای خواسته حتی اگر بدنام ترین قدرتها هم باشند ، چون امکان تحول و اصلاح بعد از یک دوره زمانی خاص مثلا 4 سال و با رای مخفی در یک انتخابات آزاد و سالم و برابر در آنها وجود دارد ،ارجح به قدرتهای نا خواسته هستند که در صورت بدی آن هیچ راهی برای تعمیر و تعویض آن وجود ندارد.

اگر ما در علوم فیزیک وشیمی پیشرفت را ملاحظه میکنیم به همان معنا،در علم فلسفه سیاست نیز اختراع دموکراسی را مشاهده میکنیم.اگر خودروی پس از آزمایشهای فراوان وارد بازار میشود و نیازی به تایید نیروهای آسمانی ندارد به همان معنا دموکراسی نیز احتیاجی به پشتوانه ی نیروهای آسمانی ندارد.دموکراسی در فلسفه سیاست تنها یک روش است ،که بطور مشخصی، و با داشتن یکسری پیامدها و زمامداران نامشخصی ،با خواست مردم،بدون آنکه خونی ریخته شود عمل میکند.بی شک هیچ انسانی نمیتواند توقع داشته باشد فرشته ی اورا به آسمان ببرد ،پس انسان موشک را اختراع کرد به همین شکل نمیتوان انتظار داشت که فرشته ی بر نهاد قدرت تکیه زند پس باید نهاد قدرت را به شکلی کرد که یکی از میان خودمان به این کار بگماریم که بتوانیم منتظر پیامدهای احتمالیش نیز باشیم ،فقط باید راهی را برای خلاصی از دست آن گذاشت.

قدرت ناخواسته اگر در سرزمینی وجود داشته باشد این قدرت خواسته نیست که وجود ندارد بلکه یکی از حقوق اصلی مردم که حکومت انتخابی باشد دیگر وجود ندارد.این جمله که قدرت فساد آوراست و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد را شنیده ایم پس باید برای مهار فساد مطلق اندیشه ی کرد.

حاکم دانا؟فرشتگان؟نماینده مخصوص خدا؟اجنبی؟شاه فیلسوف؟

خیر،تنها قدرت حاکم را باید با قدرت محکوم مهار کرد.