رفتن به محتوای اصلی

وقتي بدرون تاريخ هل داده ميشوند

وقتي بدرون تاريخ هل داده ميشوند

انقلاب پديده اي حيرت انگيز و عجيب است. روزهاي مواجش همه چيز را زيرو رو ميكند. فرهنگ را تغيير ميدهد، ديدگاه هاي را برهم ميريزد، نگاه را عوض ميكند و در عين حال توده عظيمي را مسخ كرده و قدرت هرگونه تعقلي را از آنها ميگيرد. هيجان آنقدر بر همه چيز غالب ميشود كه در پس آن نميتوان بدرستي تشخيص داد چه چيزي درست است و چه چيزي غلط. و اينهمه براي آن نسلي كه شانس چنين تجربه اي را در قبل داشته شايد شكل ديگري بخود بگيرد.

اين روزها دو صف بندي كاملا مشخص است. صف آناني كه تجربه قيام سي سال پيش را داشتند و آناني كه بواسطه سن و سالشان براي اولين بار چنين تجربه اي را از سر ميگذراند. آن نسل قديمي كه كم تعداد و خسته است با صدايي ضعيف در پس اينهمه شلوغي و تبليغات هشدارهايي را ميدهد كه بگوش كسي نميرسد. و نسل امروز كه مانند همه نسل امروزي ها حق خود ميداند كه تجربه خودش را داشته باشد بي اعتنا به همه آن هشدارها راه خود را ميرود. سالهاست كه از شكاف نسل ها گفتيم و امروز شايد با همه عمق وجودمان حس ميكنيم كه اين شكاف در چنين روزهاي پر التهابي چه تاثير مخربي بر سرنوشت ملتي ميگذارد. منطور ندارم كه بگويم هرآنچه كه قديمي ها ميگويند درست است، نه ، بلكه بي انصافي است تجربه آنان را منكر شويم. هرچند اين روزها هر كسي از پس منافعي وارد اين ميدان شده است اما به هر حال نكات درست بسيار زيادي هم است كه ناديده گرفته ميشود.

فضاي انقلابي داراي شرايطي است كه هيچ چيزش را نميتوان امروز قضاوت كرد. بايد كمي صبر كرد و يكبار ديگر در ارامش به آن نگريست تا دريابيم اصلا چه اتفاقي افتاد، ريشه هايش چه بود و سرانجامش بكجا خواهد انجاميد. چون در اين فضاي عجيب و غريب احساسي امروز هيچ چيزي سر جايش قرار ندارد كه بتوان به تحليلش نشست. امروز كساني قهرمان شدند كه شايد هرگز چنين قصدي نداشتند و اصلا نميخواستند كه قهرمان شوند اما شرايط آنان را با سر به درون تاريخ هل داد! به مسيري افتادند كه چه بخواهند چه نخواهند ناچار به ادامه اش هستند.

موسوي امروز شجاعتش را به خيلي ها اثبات كرده اما واقعا اين شجاعت آگاهانه و بر اساس يك نگرش ريشه دار بود يا حاصل اتفاقي بود كه او را با خود درگير كرده؟ بگمان من او امروز جايگاهي دارد كه هرگز در خواب هم نميديد. هيچ وقت به آن فكر نكرده بود. اصلا شايد نميخواست در اين جايگاه باشد. اما بازي تاريخ گاهي بازي هيجان انگيزي است. او به مسيري افتاد كه ميداند انتهاي آن در صورت شكست مرگ است. او كه خود همه عمرش در مسند قدرت اين رژيم خانه كرده بود خوب ميداند سزاي كساني كه اينچنين نظام اسلامي را بخطر بياندازند چه خواهد بود. رفسنجاني بهتر از هر كسي ميداند در اين جنگ يا بايد پيروز شود و يا كشته خواهد شد. او ميداند بلايي كه خودش بيست سال پيش بر سر " مهدي هاشمي"‌( دامادهاي منتظري) آورده بود در صورت شكست در اين بازي گريبان خودش را خواهد گرفت و به سرنوشت آنان دچارش خواهد كرد. دارودسته موسوي و رفسنجاني ميدانند كه اتفاقات اين چند هفته چنان تخريبي براي نظام چه در سطح داخلي و چه در سطح بين الملل بوجود آورده كه اگر رقيب پيروز شود هرگز آنها را نخواهد بخشيد. به همين علت آنان امروز به شجاع ترين آدمهاي آن سرزمين تبديل شدند كه شجاعتشان از روي عمق آگاهي به ترسي از نظامي است كه خودشان آن را ساخته بودند. آنها ميدانند ديگر كار از مصالحه گذشته و هر توافقي به اين معني خواهد بود كه چند ماه ديگر بسراغشان بيايند. پس ناچارند تا ته خط را بروند و براي طي اين مسير به " خون " نياز دارند. خون مردمي كه بروي سنگفرش خيابان ريخته شود. هر كشته اي در خيابان ميتواند به آنها نيرو بدهد. ميتواند افكار عمومي را به نفعشان بحركت درآورد. طرف مقابل قواي سركوبگر را در اختيار دارد و با آن ميجنگد و اين طرف مردم و ميزان خون هاي ريخته شده در اسفالت خيابان را در دست دارند كه بلافاصله به همه جهان مخابره و به عنوان ابزارهاي مبارزاتي بسيار كارآمد از آن بهره برند.

فضاي انقلابي فضاي قضاوت ها و تحليل ها نيست كه وضع آنچنان آشفته ميشود كه اشك و بغض و فرياد راه عقل را مسدود ميكند. آدمي ديگر نميتواند درست فكر كند و يا اصلا خودش نميخواهد كه فكر كند. جو او را با خود ميبرد. دختر بيگناهي " ندا آقا سليماني" بدور از تظاهرات ها و در خياباني فرعي با استادش در حال گفتگو است كه بناگاه گلوله اي به قلبش اصابت كرده و كشته ميشود. ظرف چند دقيقه هزاران فيلم از آن صحنه در جهان پخش ميشود. اينترنت مملو از اشعار و مقالات در وصف او ميشود . او را سمبل دختر قهرمان، سمبل زن ازاديخواه، ژاندارك ايران و غيره مينامند و هيچ كس حتي بخودش اجازه نميدهد كه بپرسد چرا ژاندارك؟ سمبل كدام قهرماني؟ يك آدم جنايتكار گلوله به قلب دختري در يك كوچه فرعي شليك ميكند. دختري كه نه فعال سياسي بود و نه در حال فعاليت سياسي و اعتراضي اما امروز سمبل زن آزاده لقب گرفته و هزاران شعر برايش سروده شده . فقط چون كشته شده؟ ميبينيم كه اين سيل چنان قدرتمند و روان است كه همه را با خود ميبرد. ديگر هيچ كسي از خودش سئوال نميكند اصلا چگونه ممكن است يك نفر دوربين بدست دقيقا در همان لحظه اي كه گلوله بطرف شليك شده در حال فيلمبرداري از او بوده؟ فيلمبرداد از كجا ميدانست كه قرار است در آن خيابان فرعي او گلوله بخورد؟

تاريخ جهان مملو از قهرماناني است كه شايد خودشان نه ميخواستند و نه حتي فكرش را ميكردند كه قهرمان شوند. بخصوص براي ملتي كه" شهيد" برايش هميشه يك ابزار سياسي بوده. فرقي نميكند اين شهيد در جبهه هاي جنگ كشته شده باشد يا در طي فعاليت انقلابي و چريكي. شهيد نياز اين زمانه است. جنبش كمونيستي ايران نه به پيروزي هايش كه به شهدايش افتخار ميكند. آنطرف هم همينطور . و اينجاست كه ميبينيم " خون" چه تاثير مهمي ميتواند بر روند حوادث داشته باشد. خونهايي كه بر زمين ريخته ميشود ميتواند خيلي از معادلات را تغيير دهد. بيجهت نيست كه ميبينيم و ميشنويم عده اي اصرار دارند در فلان تظاهرات هزار نفر كشته شده و آنطرفش ميگويد سه تا.! در دوران قيلم 57 هم همينطور بود. خبر ميآمد كه ساواك در فلان جا از هوا و زمين ملت را بگوله بسته و جويهاي خيابان مملو از خون شهيدان است. بعدها ميبينيم كه اينطور نبود. ولي چرا اينها ميتواند تاثير گذار باشد؟ چون در فضاي انقلاب و قيام كمتر بايد فكر كرده و بيشتر بايد عمل كرد. بايد تهيج شدو تهيج كرد. احساسات را بايد به قليان درآورد و درست در چنين سرفصلي از يادمان ميرود كه نياز پيروزي هر قيام مترقي به ميزان آگاهي عناصر آن بستگي دارد.

از همين رو واقعا معتقدم در اين شرايط نميتوان نه تحليل درستي داشت و نه به هر تحليلي اتكا كرد كه همه چيزهايي كه اين روزها منتشر ميشود حاصل غليان احساسات و فضاي خاص اين روزهاست.

ما امروز يك توده قابل توجه انساني را در جلوي رويمان داريم كه مخيواهند سرنوشتشان را تغيير دهند. خواسته اي كه نه مال امروز بلكه سي سال است درگيرشند. اما راه را اشتباه ميروند. راه را غلط ميروند و به هيچ عنوان حاضر نيستند چيز ديگري را بشنوند چون خسته اند. و در كنارش انواع و اقسام موج سواران را داريم كه هركدام در پس اين ماجرا منافعي را دنبال ميكنند كه اصلا ربطي به آن مردم ندارد. حكومت كه معلوم است ميخواهد خودش را حفظ كند. جناح مقابلش هم چون ميداند چه چيزي در فردا انتظارش را ميكشد راهي جز ادامه تا آخرين قطره خون ندارد. اپوزسيون هم كه كلا منافع شخص و فرقه اي را تعقيب ميكنند و " بوي كباب" شنيدند. تصور ميكنند فردا در ايران فضا عوض شده و ميز كتاب پهن كرده و سرود آفتابكاران را ميگذارند و نسلي كه از سي سال گذشته آنان بيخبر است را جذب خود كنند( تجربه سال 57 و 58).

چند روز پيش اعلاميه اي برايمان رسيد كه منتشرش كنيم. امضا آن اين بود" سازمان رزمندگان طبقه كارگر" !!! يك جواب برايش فرستادم . نوشتم" بعد از بيست و هشت سال يكبار ديگر اين نام را ديدم! واقعا اگر روزي كسي از تو پرسيد تا حالا كجا بودي چه جوابي خواهي داشت؟"!!! طرف همان " بوي كباب" را شنيده. گفته كي به كيه، حالا كه خرتوخره من هم ادعاي سازمان ميكنم خدا را چه ديدي شايد فردا در ايران صاحب سازماني با يكمليون هوادار شوم.!! اين فكري است كه در ذهن خيلي ها ميگذرد. ديروز اعلاميه اي از يكي از اين شعب فدايي بدستم رسيد كه تنها فعاليت سالهاي گذشته اش برپايي يك اتاق در پالتاك بودو رهبرانش وظيفه نوبت ميكرفن دادن را بر عهده داشتند! در اعلاميه نوشته بود " ملت غيور، عكس مزدوران لباس شخصي را برايمان بفرستيد تا بدست رفقاي فدايي به سزاي اعمالشان برسند"!!! اين را كساني ميگويند كه در اينهمه سال نتوانستند شلوار خود را بالا بكشند. سازمان اقليت اخباري را كه در همه سايتها موجود است را بروي صفحه اي كپي پيست ميكند ، آرمش را بالاي آن ميچسباند و به عنوان خبرنامه منتشر ميكند. يعني اينكه ما همين الان در وسط تهران هستيم!

اينها فقط نمونه اي كوچك از فضايي است كه در آن بسر ميبريم. طبيعي است در اين فضا قرار نيست همه چيز سرجاي خودش باشد. اصلا خصلت آن در همين اشفتگي هاست. ولي آنچيزي كه فقدانش كاملا بچشم ميايد همان نبود تشكيلات انقلابي واقعي در بستر مبارزاتي مردم است. و اين چيزيست كه در همه اين ساله در اين سايت به آن اشاره كرديم كه نه تنها توجه اي نشد، بلكه هر روز بر تشكلهاي اينترنتي و غيرواقعي يك نفره و دو نفره اضافه هم شد. فقط در سال گذشته بيش از صد تشكل كارگري در اينترنت به ثبت رسيد كه امروز حتي حضور يكي از آنها را هم نميبنيم. و اين همانچيزي است كه در چند سال گذشته به عنوان دروغ و كلاهبرداري سياسي و دامن زدن به اشفتگي ها مورد انتقاد قرار داده بوديم.

خلاصه اينكه

امروز با يك موضوع جدي و واقعي روبرو هستيم كه آن هم قيام يك ملت براي تغيير سرنوشتش است. اين قيام ارتجاعي نيست. هرچند شعارهايش مترقي نيست اما خصلت آن هم ارتجاعي نيست چون حاصل همين سه هفته اخير نبود. بلكه بقول رفيق " شباهنگ راد" حاصل يك پروسه سي ساله است. به همين علت نميتوان آن را ارتجاعي دانست. ولي با شكل و شمايلي كه دارد اگر تغييري اساسي در آن رخ ندهد ميتواند در نهايت به ارتجاع خدمت كند.

اينكه در اينده چه پيش ايد را من نميدانم. واقعا قادر نيستم پيش بيني داشته باشم. طبيعتا ارزو دارم اين جنبش طبقاتي شده و محرومان و زحمتكشان اهرم ها و هدايتش را در دست بگيرند كه آرزويي دست نيافتني است و اصرار بر آن شايد تنها مصرفش براي همين اعلاميه ها باشد. برنده اين جنگ يا دولت است يا اصلاح طلبان و مردم در نهايت پيروز اين ميدان نيستند.

اگر دولت پيروز شود حداقل براي چند سال سايه سياه وحشت و ترور را بر آنجا حكمفرما ميكند. آنها آنقدر زخم خورده اند كه به اين راحتي نتوانند به وضعيت عادي برگردند. تصورم اين است فضاي دهه شصت را بارديگر حكمفرما كنند. اتفاقي كه براي جمهوري اسلامي افتاد بي شباهت با انهدام برج هاي دوقولو نيويورك نيست. جرج بوش خود را در اوج قدرت ميديد و حرف از سپر دفاع موشكي و جنگ ستارگان ميزد كه دو نفر با ناخن گير هواپيماي خودش را به موشك تبديل كرده و كل آن امپراطوري را ويران كردند. جمهوري اسلامي هم در سال گذشته در نهايت اقتدار سياسي نظامي خود بود. اروپا و آمريكا آشكارا در مقابلش عقب نشسته بودند كه چهار مناظره تلويزيوني آن را فروپاشيد و برج هاي دوقولو اش در تهران زده شد. جرج بوش به انتقام آن شكست خاك عراق را به توبره بست و اينان هم از اين پس به هيچ بني بشري رحم نخواهند كرد.

اگر اصلاح طلبان پيروز شوند آنچه كه زحمتكشان بايد منتظرش باشند يكدوره چپاول آشكار اقتصادي، باز شدن درها بروي استعمارگران، پيدايش شكاف هاي عميق طبقاتي و سر به فلك زدن فقر و گرسنگي براي بخش عظيمي از آن مردم. در كنارش البته روزنامه ها بيشتر خواهند شد و احتمالا روسري ها هم بالاتر خواهد رفت ، شاعران و فيلمسازان راحت تر خواهند سرود و ساخت و شايد برخي ازادي هاي اجتماعي و فردي به مردم برگردانده شود.

و حالا باز دوباره در مقابل يك انتخاب بدو بدتر قرار داريم. انتخابي كه قرار نيست هيچ وقت گريبان آن ملت را رها كند چون خودمان سازنده اش هستيم.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
من و پالتاک

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید