● ادبیات
رضا بی شتاب
در خبرهای خیلی خیلی محرمانه و سرّیِ حرمسرایِ «سیا» آمده است که: چون برادر حسین مبارک اوباما؛ «بلال حَبَشی» ریش و پشمِ درست و حسابی ندارد؛ برادر ابوبکر بغدادی 333 کیلو ریش و پشم، بارِ 333 شتر کرده و به نشانیِ حسین اوباما فرستاده و برای منزل و ضعیفۀ ایشان «فِرست لیدی» خواهر «میشل اوباما» 333 دست مانتو و رو سری و برقع و نقابِ ابریشمی ارسال کرده و روی بسته ها با خطِ سرخِ کوفی نوشته است:
کتایون آذرلی
معشوق که همانا در زبان نمادین "زن است و زمین و مادر" در فضایی گرم و خالی از هر پوشیدگی صورت معنا می یابد ، در فضایی که شوق دستیابی اش تن را عرق ریزان می کند. اما همین شوق دستیابی، آگاهی از هستن و زیستن خویش است که آزار دهنده است.
زیرا اساسا خرد حامل رنج است.از سویی اما نماد "مادر . زمین . زن" کهن الگوی مادر کبیر، اسرار زندگی، مرگ و تغییر و استحاله است. متداعی با اصل حیات، تولد، گرما، پرورش، حمایت، باروری، رشد و از منظر روان شناسی نماد ضمیر هشیار است.
زیرا اساسا خرد حامل رنج است.از سویی اما نماد "مادر . زمین . زن" کهن الگوی مادر کبیر، اسرار زندگی، مرگ و تغییر و استحاله است. متداعی با اصل حیات، تولد، گرما، پرورش، حمایت، باروری، رشد و از منظر روان شناسی نماد ضمیر هشیار است.
آ. ائلیار
-جانم! مگر ممكن بود كه خبر نداشته باشم ، آرى ما اطلاع داشتیم . آمده بودم جلوى اداره ، وقتى دیدم آنها به دنبالت دویدند یكهو دلم تو ریخت. نمیدانى چه حالى داشتم، نمیتوانستم بخانه برگردم ، دست خودم نبود. میخواستم ببینم آیا دوباره رهایت میكنند یا نه، راستى موضوع چه بود؟ ـ هنوز خیالشان از این لاشه راحت نبود، فكر مبادا را كرده بودند، میخواستند آلبومشان را تكمیل تر كنند.ولى این هم درست نیست كه تو دور و بر لانه زنبور بپلكى . آنان در بدر دنبالت میگردند، میدانى دستشان بیفتى چكارت میكنند؟ بخونت تشنه اند.
اورهان پاموك
«آدمهاي مشهور» نوشته اورهان پاموک نويسنده ترک که به گفته آقاي بهارلو دو سال قبل براي نوشتن يک رمان، سفري مطالعاتي به ايران داشت، اثري است ناب و در تراز پروردهترين داستانهاي کوتاه جهان. اين داستان را مژده دقيقي به فارسي ترجمه کرده است که ميشود گفت اولين ترجمه پاکيزه از آثار پاموک به زبان فارسي است. اغلب آثار پاموک از ترکي به فارسي ترجمه شده است که درارائه زبان گفتاري مناسب لنگ ميزند، و چهبسا همين کيفيت ترجمه رمانها است که نظر خوانند گان فارسيزبان را نگرفته است.
خسرو صادقی بروجنی - یاسر عزیزی
صمد یکی ازهزاران رهرو صادق و صمیمی راه سخت و صعب و پرفراز و نشیب تغییر و تحول اجتماعی بود. اوبه کاروانی تعلق داشت که از نخستین روزپیدایش جامعه طبقاتی و در ستیز با این جامعه در جهت براندازی و جایگزینی آن با یک جامعه بدون بهرهکشی و بدون ستم و آزار به راه افتادهاست ...
آ. ائلیار
فضای شعرها نه تنها باز تاب فضای زندگی سراینده بل انعکاس دنیای مشترک همه ی ماست. او این جهان را با کوتاه ترین جملات و ایده های انسانی و تصاویر خیال انگیز بسیار زیبا و عموم بشری بیان نموده است.
پیام یزدانجو
ستیزهجویان خاورمیانهای عملاً مفتون یک قصه اند و، به رغم تمام شواهد، از ادبیاتی افسانهای الهام گرفتهاند: روایتی از یک حکومت دینی آنچنان که، «روزی، روزگاری»، سدهها پیشتر، برای برقراری عدل الاهی به وجود آمده بود و در سایه آن بدان به مجازات و مکافات و خوبان به سعادت و منزلت میرسیدند."
آلبر کامو
بالدوچی گفت: " گوش کن، جانم. من از تو خوشم میآید برای همین است که اینها را برایت میگویم. در العمور ما دوازده نفر بیشتر نیستیم که باید در سراسر این ناحیه نگهبانی بدهیم ومن باید با عجله برگردم. به من گفته اند این مرد را به دست تو بسپارم و بدون تاخیر برگردم. نمیشد او را آنجا نگه داریم. مردم روستا خیالهایی به سرشان زده بود، میخواستند او را پس بگیرند. تو باید فردا پیش از غروب او را به تنجویت ببری. بیست کیلو متر راه برای آدم نیرومندی مثل تو نگرانی ندارد. بعد هم دیگر کاری نداری. بر میگردی پیش شاگر
محمد بهارلو
روایت داستان، قطعنظر از این که راوی در آن چه کسی باشد، از یک مایة اصلی تشکیل میشود که هر عمل، یا حادثه، کوچکترین واحد ساختاری آن را میسازد، که در یک اثر نوآورانه هر کدام، معمولاَ، یک «ممنوعیت» را نقض میکند. نقض «ممنوعیت» یعنی تضاد و توازی با مضامین و عناصر و شگردهای ادبی گذشتگان، وآفریدن چیزی، عمل یا حادثهای، در روایت داستان که احساس شگفت ما را برانگیزد.
محمود شوشتری
هوا ابری بود و ابری سیاه آسمونو پوشونده بود. برگشتم خونه و برای احتیاط یه چتر برداشتم. از بد شانسی قرار بود بارون بیاد. حسابی دمق شدم. تا اون روز کلی برای بچهها از هوای گرم و آفتابی و دریای آبی و ساحل شنی و هفت کیلومتر بلوار و رستورانهای خوب بلوف زده بودم. حالا باید با چتر به استقبال اولین دوست میرفتم. نیم ساعت تو ایستگاهی که قرار بود رفیقام اونجا از اتوبوس پیاده بشه، قدم زدم. خبری نشد. زنگ تلفن دو باره صدا کرد.
رضا بی شتاب
دلِ صنوبریِ گُلشنی/که خفته در نهفتِ خاک/چو دانه سینه چاک وُ پاک/دوباره سبز می شود/دوباره جان جوانه می زَنَد
مرضیه احمدی اسکوئی
همه مان ملول و دل تنگیم. نمی شود در برابر این همه تیره روزی بی تفاوت ماند. راه مان را بر می گردانیم، آخر برویم آن جا چه بکنیم. از این که فکر کنند به تماشای شان آمده ایم دلمان می گیرد. در کولی آباد و آواره گان کپرنشین می شد وضع مان را توجیه کنیم چون راه آتش گاه از آن جاست، اما در حلبی آباد که دور افتاده است، چنین توجیهی وجود ندارد. کسی توضیح نمی خواهد که چرا آن جا نمی رویم. برای همه مان دلیل اش روشن است. از این رو به دیدار حلبی آباد از چندمتری ی آن جا اکتفاء می کنیم...
ساموئل بکت
وقتي که ناگهان ديدم در حال نوشتن کلمة ژرژي روي تپالة کهنة گوساله هستم يا وقتي که زير نور ماه در ميان گل و لاي دراز کشديده ميخواستم گزنهها را بدون شکستن ساقههاشان بچينم، در صدد برآمدم روي کار خودم اسمي بگذارم. اين گزنهها خيلي بزرگ بودند، يک متر ارتفاع داشتند، من آنها را ميکندم و اين کار مرا تسکين ميداد، ولي چيدن علف هرز در طبيعت من نيست، بلکه برعکس، اگر کود داشتم آن قدر بهشان کود ميدادم که بترکند. گل حساب ديگري دارد. عشق آدم را هرزه ميکند، چون و چرا هم ندارد. اما دقيقاً چه نوع عشقي بود؟
محمد بهارلو
اما يک حقيقت را نميتوان انکار کرد، و آن اين است که در ايران زمينه براي نويسندگي حرفهاي وجود ندارد؛ منظور پديدآمدن زمينه براي نويسندهاي است که قادر باشد خود را وقف نوشتن کند. رمان، به عنوان تبلور بالاترين آگاهي ممکن يک نويسنده، محصول انزوا و آرامش و آزادي است، و براي نوشتن آن انضباط و شکيبايي لازم است، و تلاش براي بَردوام بودن و کار را پيگيرانه و مصرانه دنبال کردن. فقط نويسندة حرفهاي ميتواند رمان بيافريند
میشل فوکو
تعریف نقد و موضع انتقادی، عبارت است از شیوههای بدگمانی به حاکمیت ( اتوریته ) و بد گمانی به شیوهی اداره کردن ، رد آن و یا محدود کردن آن . همین امر سبب شد در اروپا شکلی از فرهنگ پدید آید که موضعی است اخلاقی و سیاسی، نوعی طرز فکر است : که من آن را هنر اداره نشدن می نامم . به عبارت دیگر، هنر اداره نشدن به این شیوه و به این قیمت است. بنا براین، من به عنوان نخستین تعریف نقد، مشخصات عام آن را چنین پیشنهاد می کنم: هنر درخواست تا این حد اداره نشدن .
در مراسم تشییع سیمین بهبهانی هنرمندانی همچون محمدرضا شجریان، همایون شجریان، شهرام ناظری، صدیق تعریف، محمود دولت آبادی، جواد مجابی، ابوالحسن تهامینژاد سخنرانی کردند ...
رضا بی شتاب
بانو زِ شهرِ شعر می روی، تو مَرو / این سرزمینِ زخم خورده می خواهدت هنوز به تمنا / می نامدت هنوز به تمنا / ماه بانو! شقایقِ شب های تارِ ما، تو مَرو
« تا ﻣﺤﻴﻄﯽ را از ﻧﺰدﻳﮏ ﻧﺒﻴﻨﻴﻢ، در ﺁن ﻣﺤﻴﻂ زﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﻴﻢ،ﺑﺎ ﻣﺮدﻣﺶ ﻧﺠﻮﺷﻴﻢ، ﺻﺪاﻳﺸﺎن را ﻧﺸﻨﻮﻳﻢ وﺧﻮاﺳﺘﻪ هﺎﻳﺸﺎن را ﻧﺪاﻧﻴﻢ، ﺑﻴﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺁن ﻣﺤﻴﻂ و ﻣﺮدﻣﺶ دﻟﺴﻮزی ﮐﻨﻴﻢ و ﺑﺮای ﺁﻧﻬﺎ حتی داﺳﺘﺎن ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﻢ ﮐﻪ ﺁن ﻓﻼﻧﯽِ ﻓﺮﻧﮓ ﻧﺸﻴﻦ ﻣﯽﻧﻮﻳﺴﺪ و ﺑﺎورش ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﺰرﮔﺘﺮﻳﻦ داﺳﺘﺎنﻧﻮﻳﺲ اﻳﺮان اﺳﺖ.» کند و کاو در مسایل تربیتی- صمد بهرنگی*هنر، در محیط خود ، در زندگی یی که پایه ی محکمی دارد، در آرامش، و با آرامش میشکوفد.در زندگی آشفته ،در محیط بیگانه -اگر استثناها را ندیده بگیریم - نمیتوان اثر هنری قابل توجهی به وجود آورد.آ.ائلیار
بهنام چنگائی
برای گرامیداشت قامت قلمِ بلند، پرتو شب ستیز، دلِ بزرگِ مهربان و نگاهِ نوعدوستانه ی بانو سیمین بهبهانی، که او نیز همچون دردمندان بسیاری شکسته تن و بیمار، در عصر پاسدارانِ زور و حماقت، سرآخر و ناگزیر ما را با دلی رنجور و روانی سخت زخمی " تنها گذاشت، و همراه مرگ" رفت؛
احد قربانی دهناری
با توجه به توسعه نگران کننده قهر در جهان ما، به نظر من ترویج و توجیه رواداری و اثبات ضرورت بیقید و شرط برای تودهها و سیاستمداران یک وظیفه مبرم و دائمی همه ماست.
محمدرضا لوایی
خال زیر بغلت کدامین دموکرات است؟ در کدامین زندان؟
لبت کدامین شاعر است؟ در کدام سرزمین؟
در گیسوانتچند پیامبر، چند خداوندگار به مقولۀ وحی پرداخته اند؟
این بوسۀ غمگین کدام یک از مردگان ماست؟ در کدام قبرستان؟
بدنت ارادۀ آزاد جغرافیای اشغال شدۀ من ...
لبت کدامین شاعر است؟ در کدام سرزمین؟
در گیسوانتچند پیامبر، چند خداوندگار به مقولۀ وحی پرداخته اند؟
این بوسۀ غمگین کدام یک از مردگان ماست؟ در کدام قبرستان؟
بدنت ارادۀ آزاد جغرافیای اشغال شدۀ من ...
محمد بهارلو
اغلبِ نويسندگان وقتي داستاني را تمام ميكنند، يا درواقع آن را رها ميسازند، با نوشتنِ داستانِ ديگري آن را دنبال ميكنند. ميلِ معطوف به گفتن ـ نوشتن ـ به همين معنا است؛ زيرا هيچگاه اين ميل در نويسنده از بين نميرود. ما از يك داستان به داستانِ ديگر ميرويم تا تصويرِ ديگري از «احساسِ زندگي» ـ آنگونه كه ميفهميم ـ بهدست دهيم.
شهلا و. ی. صفایی
من این جهان را چگونه باور کنم
که بارانش گلوله و نغمه اش غرش است؟!
وه!!
که چه غمگین واژه ای است این جهان.......
که بارانش گلوله و نغمه اش غرش است؟!
وه!!
که چه غمگین واژه ای است این جهان.......
بهنام چنگائی
ای کاش بال پروازی می بود
پر می کشیدم بر سقف بلند آبی آزادگی
تا زنجیریان نخوت را از خودخواهی جدا می کردم.
پر می کشیدم بر سقف بلند آبی آزادگی
تا زنجیریان نخوت را از خودخواهی جدا می کردم.
رضا بی شتاب
نامه نویسم بسپارم به دستِ باد/بلکه به یادِ تو آوَرَد؛ داغِ دلم را،/دردِ فراوانِ روزگارِ من/ضجۀ جانکاهِ مادران وُ خواهرانِ من
گلمراد مرادی
بله معیارها برای سنجش زیبائی در انسانها متفاوتند. معیار برخی فقط زیبائی ظاهری است. اما زیبائیهای دگر وجود دارد که احتمالا ابژکتیو نباشند. البته چه زیبا خواهد بود اگر انسان هم ازنظر ظاهر زیبا باشد و هم ازنظر معنوی زیبا باشد.
محمد بهارلو
استعداد نويسنده، اگر حقیقتاً استعدادي داشته باشد، در آفرينش جهاني است كه معمولاً از خود زندگي واقعيتر است. آنچه نويسنده را از سياستمدار متمايز ميكند اعتقاد او به لزوم دگرگوني مداوم در تبيين واقعيت و آزادي كامل در گزينش و كيفيت اراية آن است. نويسنده واقعيتي را ميجويد كه الزاماً از پيش وجود ندارد؛ همين تلاش او است كه ممكن است منجر به كشف جلوههايي از حقيقت شود.
محمود درویش
من از آنجایم . مثل مردم متولد شدم . مادری دارم و خانه ای با پنجره های بسیار . برادرانی دارم . دوستانی و زندانی با دریچه ای سرد
رضا بی شتاب
1 - تراشه های قلم / پاشیده بر آسمان / نگاه کن: / آسیمه سر رسیدند عَسَسان / سیمایِ صفحه سیاه شد
جيمز جويس
ارائه ذهنيت شخصيت به شيوة غير مستقيم در داستان گل رس از نکات بارز سبک جويس است که در رمان معروف او اوليس جلوههاي متنوعي، از جمله «سيلان ذهن»، مييابد.
احد قربانی دهناری
اگر بنیادیترین ویژگی روشنفکر، پرسشگری است و از این راه برانگیختن خردورزی، شاملو روشنفکری راستین است. او با تنآسائی اندیشه و خوگیری با سنت، مرزی گذرناپذیر دارد. به نظر میرسد جامعه روشنفکری ایران هنوز به این ویژگی بنیادین روشنفکر ایمان ندارد. به جای وارد شدن در یک گفتگوی ریشهیاب و سازنده با شاملو، با او با خشم و ناسزاگوئی برخورد کرد.
گونتر گراس
مونيكا و من قبلا درباره ي لحظه ي به دست كردن حلقه خيلي با هم بحث كرده ايم و هميشه به اين نتيجه رسيده ايم: ما جرأت نمي كنيم در يك دنياي نامطمئن و پر از شر خود را نامزد معرفي كنيم، در حالي كه از مدت ها قبل زوج باشهامتي بوده ايم كه همه چيزشان را از ريز و درشت با هم تقسيم كرده اند. مونيكا اغلب به خاطر ماجراي حلقه گريه مي كند. در روز نامزدي مان همان طور كه خوشحالي مي كرديم، غباري از غم بر تمام هدايا، ميزهاي پر زرق و برق و ساير مراسم ويژه ي جشن نشسته بود...
محمد بهارلو
از عاشق بپرسيم چرا عشق ميورزد؛ چرا کسي را دوست مي دارد؟. وقتي از نويسندهاي ميپرسيم چرا مي نويسد دقيقاً مثل آن است که از عاشق بپرسيم چرا عشق ميورزد؛ چرا کسي را دوست مي دارد؟
طبعاً نويسنده نيز همچون عاشق پاسخي به آن پرسش مقدر دارد. ما به همان دلايلي مي نويسيم که عشق ميورزيم، چون نميتوانيم عشق نورزيم، چون عشق ورزيدن نماينده عمقِ هستي انساني ما است، و والايي عواطفِ بشري ما را نشان ميدهد...
طبعاً نويسنده نيز همچون عاشق پاسخي به آن پرسش مقدر دارد. ما به همان دلايلي مي نويسيم که عشق ميورزيم، چون نميتوانيم عشق نورزيم، چون عشق ورزيدن نماينده عمقِ هستي انساني ما است، و والايي عواطفِ بشري ما را نشان ميدهد...
ناباکوف
عناوینی چون: «چگونه میتوان خوانندهی خوبی شد»، یا: «مهربانی با نویسندگان»، را میتوان عنوآنهای فرعی مباحثات گوناگون دربارهی نویسندگان گوناگون قرار داد، چرا که طرح من این است که با عشق، و با جزئیات عاشقانه و مفصل، به چند شاهکار اروپایی بپردازم. صد سال پیش، فلوبر در نامهای به معشوقهاش چنین مینویسد: اگر آدم دست کم چند کتاب را به خوبی میشناخت، چه محقق برجستهای میشد.