رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

رضا بی شتاب
باز جهان تازه شد از بَر وُ از بارِ تو / یاسِ سپیده دمید بر گل وُ بر خارِ تو / بارِ دگر خاک گفت: غنچه برآورده ام / تاجِ گل آورده ام بر در وُ دیوارِ تو
محمد احمدی زاده
فراموش نخواهم کرد سالهایی را که بخاطر *زاییدن آن 12 کودک حرامزاده کاغذی *از یادگیری زبان مادریم بازماندم.*
اونودمایاجاغام هر سنه منی* معللیمین میزی اوستونده اوزالتدیغینی*
عقدیم اوخونمادان حامیله ائتدیغینی* اونودمارام اؤیرنمه ین آنادیللرینی*
او دوغوردوغوم اون ایکی بیج اوشاق مدرسه کارنامه لرینی
آرسن نظریان
• اخیرا، شماری از فعالان و شخصیتهای معروف ادبی ازسراسر جهان طی عریضه ای به کمیته نوبل نروژ نامزدی آیلیسلی برای جایزه نوبل ۲۰۱۴ را "به خاطر شهامت حیرت انگیزش در تلاش برای رفع خصومت و آشتی بین ملتهای آذربایجان و ارمنستان پیشنهاد کرده اند ...
رضا بی شتاب
در خلوتِ خورشید خیالِ تو درخشید / هر ذره صفت های پَرِ خویش بسنجید
از چشمۀ نوشِ تو جهان مست برآمد / زیرا که مَه وُ مِهر مِی از دستِ تو نوشید
گلمراد مرادی

جشن سالانه نوروز یک مسئله فرهنگی و متعلق به تقریبا همه خلقهای خاورمیانه است. حتا این جشن بزرگ آغازسال نو، روی ریاست قبایل ومستبدان عرب وترک عثمانی وخلفاء اسلام وغیره نیز اثرزیادی گذاشته بوده و همه به دلایل خاصی، آن راجشن می گرفته اند. اما در واقع این جشن بزرگ متعلق به مادها و پارسها بوده یعنی متعلق به فارسها در سه کشور، بلوچها در دوکشور، پشتونها در دوکشور، آذریها در دوکشور، کردها درچهار کشور و ارمنیها در دوکشور بوده اند.
باقر صادقی
نوشته، خواننده را با وضع محیط زیست، فقر و اختناق، و تلاش و آرزوهای مردم ندار آشنا کرده و بازتاب آنها را در روحیات شخصیتها نشان میدهد؛ و عشق و علاقه به سرزمین ، پدر و فرزند ، دوست، و آزادی ، را که نیروی محرکۀ آنها ست بیان میکند.اوج داستان آنجاست که خواننده در آخر پی می برد که همه چیز در ذهن کرم میگذرد. تا آخر داستان تشخیص این نکته ممکن نیست. شیوه ی روایت چنان است که خواننده مجبور است ذهن خود را برای درک داستان بکار اندازد.
رضا بی شتاب
آمدی ای نوبهارِ خوش خبر / سبزه باز آورده ای بر هر گذر / آمدی با هدیه هایت از سفر / کوله بارت رنگِ گُل رسمِ سحر
بهنام چنگائی
دیار ما دیری ـ
در رویای بهار است ـ
در خانه ی ما سرماست ـ
در آشیانه های کوچک ما ـ
سوزِ سرما فرمانرواست.
«ستاره تمیزي» دوست هم بندم که در سال 1368 با من دستگیر و زندانی شد و توسط دادگاه انقلاب اسلامی تبریز ناعادلانه به بیست سال حبس سال حبس تعزیری محکوم شد و بیش از نصف دوران محکومیت خود را در زندان تبریز زندانی شد. ولی هیچ کس ازاو یاد نکرد، هیچ کس برای او کمپین آزادی نساخت و هیچ نهاد حقوق بشری برای او جایزه شجاعت نداد و او همچنان گمنام و بی نشان درتبریز زندگی می کند.
رضا بی شتاب
می خواستم او را سیرِ دل ببینم و بروم. از من می گریخت. در من می آویخت. پاره ای که دورتر رفتم، گریست. برگشتم. در من نگریست. دو دستِ کوچک اش چون دو بالِ گشودۀ کبوتری، من را به خویشتن می خواند. در آغوش گرفتم اش. به جستجوی شیر؛ سینه ام را می بویید. می خندید. روی پوشاندم. شیر نوشید. مست شد. خوابش درربود. چنگِ کوچک اش در گیسوانِ من بود
مهناز هدایتی
باز هم سفره ی هفت سین باز هم لباس های نو در ذهن من
/باز هم صبح اول صبح عیدی رفتن خانه ی مادربزرگ و پدربزرگ در ذهن من
باز هم دوباره 100تومان عیدی گرفتن و خوشحال و خندان /
رقص کنان تا خانه دویدن تا خانه دویدن در ذهن من در ذهن من /
باز هم دوباره مشق های 13 روز عید را تند تند در یک روز نوشتن
رضا بی شتاب
سخنانِ پیش از دستور. هذا طریق و مقدمه: بعله؛ ما بر آن شدیم و سرِ قوز افتادیم تا از قطبِ عالَمِ امکان و عالِمِ علیم و فیلسوف عالی مقدار، حکیم ربانی و متألۀ روحانی و فاضل کامل، خبیر و مدیر و مدبر و اقیانوسِ حلیمِ حکمت و درایت و کفایت و امامِ حاضر و غایب و خلیفۀ مُتَوَغِّل1 و مجتهدِ عظیم الشأن و جامع الشرایط سؤال کنیم و در خصوصِ استفتاء
رضا بی شتاب
صدا به صدا نمی رسد اینجا کجاست / ای ناخدایِ خواب زده خاکت هَباست / در سر صدایِ گسستن وُ پیوندِ مرگ / پیچیده درد وُ دود در سینۀ هواست
تيتر اصلي: "چشمی نازک کردیم بر نعره‌ی کرگدن‌"/// اجرای نمایشنامه‌ی «کرگدن» اثر «اوژن یونسکو» با ژانر تئاتر آبسورد -پوچی- از تاریخ ۲۳ بهمن ماه، این روزها حال و هوای تازه‌ای به خانه‌ی تئاتر تبریز بخشیده و اتفاق خوبی برای دوستداران تئاتر می‌باشد. اما مهمتر از آن نعره‌های کرگدن به زبان مادری‌مان بود که گوش‌هایمان را نوازش داد و چشممان به جمال بازیگرانی روشن شد که با دیالوگ‌های ترکی صحنه‌هایی به یاد ماندنی آفریدند.
راشل زرگریان
هم اکنون باران با شدت بیشتری میبارید. چهره پدر کودک در راه بیمارستان و مادر
در راه خانه ازفرط گریه و باران کاملا خیس شده بود. روزی که آشنا شده بودند آسمان
نیز میگریست. چشمان دخترک وقلب کوچک او از بیخبری در شگفت بود.
مهناز قزلو
تابو شكني و تلنگر به مناسبات كهنه يكي از قابليت هاي اثر هنري ست. به هر ميزان قادر به نقض كليشه هاي سنتي و مناسبات غيرانساني شود، به همان سطح ارزش هنري دارد.
رضا بی شتاب
1- پیراهنِ پرندِ پگاه/ بر شانۀ شب بو / تجلّیِ رؤیا، ناگاه / بهار آمده است!
در هنوز برقراری فضای نامگذاری شده به “بهار آزادی”، برای بار سوم در زندگیم و بار اول در دوره جمهوری اسلامی، بیست سوم تیر ۱۳۵۸ در آبادان، شهر زادگاهم دستگیر شدم. وقتی برای خودم هم باور کردنش دشوار بود. یا هنوز زود بود باور کنم با اینهمه دگرگونی در جامعه انگار آب از آب تکان نخورده است.
مهناز هدایتی
یک نفر می گیرد چهار زن/
بحث شهوت رانی ست امروز/

یک نفر بی زن مانده است/
این چه مسلمانی ست امروز
امرالله ابراهیمی
در روزگارانی تلخ، یار با وفا و با صفای ما جناب مهندس قباد آریند، با صدای کم نظیرش ترانه امید بخش مازندرانی را برای نو جوانانِ گرفتار در یک دخمۀ نمور می خواند و صدای "بانو بانو جان" او گویی دیوارهای بی روزنه را می شکافت و به گوش دیگر گرفتاران مظلوم هم می رسید.
حسین باقرزاده
«ایرانشهر قرار بود یک نشریه خبری و تحلیلی باشد و نه شعاری. محلی باشد برای برخورد آرا و عقاید و نه تحریک احساسات. حرکت عظیمی که در جامعه ما شروع شده به صورت موجی در حال پیش‌روی است. این موج، اما، کور است و معلوم نیست به کجا می‌رود. ما می‌توانیم یکی از دو نقش را داشته باشیم. یکی اینکه به دنبال این موج کور راه بیفتیم و با شعار و کف زدن و تشویق، آن را به جلو هل دهیم. دیگری، اینکه چراغی فراراه این موج بگیریم تا مردم ببینند به کجا می‌روند و اگر از چاله‌ای بیرون می‌آیند به چاهی نیفتند...»
رضا بی شتاب
اُشتُرم وُ قشنگم / آقا بالاسر مَشنگم
سایۀ سرم آخوندک! / دورِ گردنت آونگم
بهنام چنگائی
شگفتا، که ما، ـ
بیدارِ برپا بودیم ـ
اما و دردا ـ
در دمِ درگاهِ نان و آزادی، ـ
سربسر، گول خورده و گمراه شدیم. ـ
شرم و شرر بر نرمخوئیِ ما ـ
که،
چند تنی مُلا و مُکلا ـ


احمد شاملو
جخ امروز
از مادر نزاده ام
نه
عمر جهان بر من گذشته است.
یوسف عزیزی بنی طرف
در نماز صبح تان!
براى سر به داران هاشم و هادى

یوسف عزیزی بنی طرف

در نماز صبح تان
وضو چگونه می گیرید؟
وقتی هاشم و هادی را
از زبانشان بردار می کنید
چگونه دعا می کنید؟
در سپیده دمان
وقتی که شعر را اعدام می کنید
پژمان اکبرزاده
علی ندیمی: مفتخرم که این سرود در آن دوران برای حمایت از مبارزات آزادیخواهانه‏ مردم که چیزی جز آزادی و استقلال نمی خواستند و بعدها توسط دین کاران امروزی مصادره شد و در حمایت از این مبارزات سروده شد، دو سال پس از انقلاب اسلامی در ایران ماندم تا این که دوباره به لیست سیاه منتقل شدم و تحت تعقیب قرار گرفتم! بعد از آن ناچار شدم ایران را ترک کنم و دوباره فرار کردم آمدم به خارج از ایران! .....
حمید احمدی
زندگی آقا بزرگ علوی از تولد تا مرگ (13 بهمن 1282 تا 28 بهمن 1375) مصادف بود با سلطنت پنج پادشاه- مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه، احمد شاه، رضاشاه و محمدرضا شاه - و دو دهه ی آخر عمرش مصادف شد با حکومت روحانیون شیعه در ایران. آقا بزرگ تقریباً نزدیک به تمامی سال های قرن بیستم را زیست، دو برابر و نیم عمر دکتر تقی اِرانی یعنی 56 سال پس از مرگ او و نیز دو برابر عمر صادق هدایت یعنی 46 سال پس از مرگ او، زندگی کرد.
رضا بی شتاب
صعوۀ1 حوصله در سینۀ من / رغبت اش نیست به دیدارِ چمن / ناکجایی ست جهان جمله خراب / سنگ وُ آوار نصیب ست وُ کفن
فرح نوتاش
در سرسام حراج بردگان جنسی عجوزگان*وقعر تاریک مردگان هزاره ها*

با اضطرابی کشنده ای می گردم ...*به دنبال وحشت زده پیکری کوچک*

دست لرزان یک کودک...
جلال خالقی مطلق
زبان فارسی یا دری حدود دو هزار و پانصد سال پیشینه دارد که از آن حدود هزار سال نخستین زبان گفتار در جنوب غربی ایران و سپس حدود هزار و پانصد سال زبان‏ گفتار و حدود هزار و صد سال اخیر آن زبان نوشتار در بخش بزرگ سرزمینهای فلات‏ ایران بوده است و روزگاری بعنوان زبان فرهنگ و ادب،به کشورهای دیگر نیز نفوذ کرده است.
نگارش و تعریف زبان پارسی در وبلاگ، دلیلی بر بی اهمیت بودن زبان های دیگر در جغرافیای وسیع ایران بزرگ نیست. همچنین همانطور که بارها در وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران گفته ام، استعمار می خواهد ملتها و زبانها را رو در روی یکدیگر قرار دهد، دشمنان دروغگو باید بدانند ایران و ایرانی هوشیار تر از ترفند های استعماری است.
بر خلاف محاسبات ریاضی وشمارش کلمات جامدوفاقدارتباطدرونساختی وارگانیک،قدرت زبان دردرجه اول بنابرنتایج تحقیقی زبانشناسان زبان فارسی،درافعال بسیط قراردارد!چرا؟بدلیل خیلی ساده:زیرافقط افعال بسیط قابلیت مشتق دارند وافعال ترکیبی قابل اشتقاق نیستند.امروزه بخاطر دستیابی دانشجویان بدنیای اینترنت وآشنائی بازبانهای توانمندسرکوب شده درایران فارسی/اسلامی،توانائی زبان تحمیلی دولتی وتعدادافعال بسیط فارسی باردیگرموردبحث وگفتگوقرارگرفته است.طرفداران فاشیسم حاکم ومحکوم باانتشارموهومات 90
رضا بی شتاب
اگر بود وُ نبودی باید وُ نا، بود / «به صحرا شدم...» / سرودِ ره گشایِ دلنوازِ هستیِ انسان / همیشه هست وُ خواهد بود
محمود حسابی
برای بی هویت کردن یک ملت، حافظه مشترک تاریخی، زبان و موجودیتش را هدف قرار می دهند. این همان سیاستی ست که بیگانگان پس از تهاجم به ایران پیش گرفته بودند و در 35 سال گذشته هم توسط ایران ستیزان اسلامگرا، پان ترک و پان عرب تعقیب می شود. آنها هر انچه نشان از ایران و ایرانیت دارد را تحریف و تخریب می کنند تا شاید در پی ویرانگری هایشان، آلترناتیو خود را بنا کنند. سخن بر سر حرمت دستاوردهای بشری است (فرای تعلقات نژادی) که به رذیلانه ترین اشکال نفی می شوند. دکتر حسابی در باره توانائی زبان فارسی نوشته است:
محمدرضا باطنی
توضیح:دکترباطنی که خودیکی ازاساتیدبزرگ زبان فارسی است بعدازعمری زحمت باین نتجه رسیده است که زبان عقیم غیرعلمی امروزی فارسی قابل اصلاح نیست، ازجمله بعلت بسیاراندک افعال بسیط!!!پایان توضیح

۱.در فارسی فقط فعل های ساده یا بسیط هستند که زایایی دارند، یعنی می توان از آنها مشتق به دست آورد.

۲.در فارسی امروز دیگر فعل ساده ساخته نمی شود، یعنی نمی توان به طور عادی از اسم یا صفت فعل ساخت.

۳.شمار فعل های ساده ای که زایایی دارند و از گذشته به ما رسیده اند بسیار اندک است.