رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

بهنام چنگائی
همدرد من، بدان

بدان، فلسطینی بی یاور و پناه

بدان،

جان انسان

همچون توپ فوتبال
آ. ائلیار
زندگی مرا جور دیگری نقاشی کرده اند. Mənim Yaşayışımı başqa tərsim ediblər
رضا بی شتاب
«ماهِ درخشنده چو پنهان شود / شب پره بازیگرِ میدان شود»1 / نکبتِ کابوس جهان می کُشَد / زلزلۀ ظلم چو بنیان شود
پرتره شاعر و نویسنده شهر ما مهدی مهدوی، تساوی حقوق زن و مرد از نگاه همشهریان، موسیقی و زنگ تفریح , گلچین دوم برنامه های تلویزیونی پنجره را شامل می شود
محمد احمدی زاده
دوستی چون تو را-
تا آخر عمر تحسین می کنم*
سنین کیمی یولداشی من-
عومور بویو آلقیشلارام
سیدعلی صالحی
هی چاقویِ کُندِ کهنسال!
رضا بی شتاب
وه که چه زیباست عشق، گرم وُ دلاراست عشق / هان که ز ره می رسد، ساده وُ غوغاست عشق / بر تنِ اندیشه ها جامۀ عریانی ست / کوچه چراغان شود آتشِ ماناست عشق
احد قربانی دهناری
آنچه در عراق، سوریه، افغانستان، ایران، نیجریه، اوکراین و سایر کانونهای جنگ میگذرد، نشان میدهد، ما خوشبینانه رسالت روشنگری (Enlightenment) را پایان یافته تلقی کردیم و تبلیغ، ترویج و تلاش در جهت نهادینه کردن دموکراسی و رواداری، در کار سیاسی، نظری، هنری، ادبی و فرهنگی ما، جای شایسته خود را نداشته است.
آ. ائلیار
آتشپاره ای که -
از نوک کلنک فرهاد برمی جهد -
خاکستر میکند اصلی را -
در شیفتگی کرم.*
فرهادین کولونگوندن قور داشلانیر-
اصلی نی یانندیریر کرمین اودونا.
آ. ائلیار
آخه میدنید آدم دوست داره. خیلی خیلی دوست داره. اندازه همه آسمانها. همه ستاره ها. همه ی دریا ها. بعد یکهو، دوست می افتد و میمیرد

Axı bilirsiz,adam istiyir,çox-çox da istiyir
Bütün göylər,dənizlər qədəri;bütün üldüzların sayı qədəri
Birdən-birə yoldaş düşüb ölür
رضا بی شتاب
دردِ تو به جانِ من وُ جانم به فدایت / نامم بِبَر ای جان شنَوَم بلکه صدایت / قربانِ تو گردم همه امیدِ دلِ من / شبگردِ پریشانم وُ دل کرده هوایت
احد قربانی دهناری
می خواهد به او بگوید که من سهل‌انگار نبودم. باغ مرکبات کنار «جاده نظامی» را که تو زیر درخت‌توت می‌نشستی و کتاب می‌خواندی و می‌نوشتی و بهار نارنج جمع می‌کردی تا مربای بهار نارنج درست کنم را فروختیم. شالیزار پشت آببندان را که دوست داشتی ساعت‌ها بر مرز آن بنشینی و شالی سر کشیده را که در نسیم آخر بهار می رقصد، نگاه کنی را فروختیم. پولش را که یک کیسه گونی شد، به آیت اله جواد آملی دادیم تا مجازات تو را تخفیف دهند.
رضا بی شتاب
چرخ ریسک، چرخ ریسک! / چاو چاوات1 بهرِ چیست؟ / از چه می چرخی هراسان در هوا / از چه می خوانی تو بر بامِ کبود
محمدرضا لوایی
و آن اسب سپید بالدار قصه ها بز شد
به رویاهای چشمان سیاه تو تجاوز شد
کسی پشت تو را محراب و منبر کرد حاج خانم
کسی آهوی چشمان تو را خر کرد حاج خانم

کتایون آذرلی
بالا بلند مغرور
جهان را زیر پایت بگذار و عشق را روی شانه هایت بلرزان
که غوغای ستارگان بالا گیرد در شبی مانا
آ. ائلیار
Qonçalar açılmamış solsunlar غنچه ها نشگفته پرپر شوند
آ. ائلیار
نگاهم ممنوع- توضیح هستی و-هستیم ممنوع ست.
باخیشیم یاساقدیر-وارلیغیم یاساق- وارلیغیمی آچیق- لامام یاساق
یوسف عزیزی بنی طرف
گوش کن فاشیست//

فریاد خفته تفتان//

خروش کرخه وتبریز//

هراس کن فاشیست//

از موج های نارنجی//

از کودکان نارس شرجی//

از برف های سهند و آبیدر//
رضا مقصدی
... ترا می‌نويسم. / چنانچون، نسيمی / که در صبحگاهانِ بارانِ گيلان - / به سيمای تابانِ زيتون، وزيده‌ست. // ترا می‌نويسم. / درين شهرِ ناآشنا مانده‌ام: "کُلن" / که باران سرشت‌ست / و گويی که نام مرا درغمِ آسمانش نوشته‌ست
رضا بی شتاب
چه کُنَد اسیرِ تنها / که دلش شکسته اینجا / تنِ کوچکِ غریب اش / به قفس فسرده مینا
رضا بی شتاب
آیینه هوس بازست، در او نشوی رسوا / گر جیوه ازان گیری، هرگز نشوی پیدا / در سایۀ دستِ وهم، جویایِ رخِ جانان! / از خویش تو غافل شو تا عشق شود انشا
راشل زرگریان
ماهها و سالها گذشتند. هم اکنون دختری بالغ و سالم دیده میشد. با نو جوانی آشنا شد. روزهای خوبی در کنار هم داشتند. در لحظات وساعتهای بوجد آمده
خاطره ها مانند راننده بی باکی که با سرعت میراند فرار میکنند. او حامله شد. این بزرگترین فاجعه بود برای او. ناگهان وحشت جانشین وجد شد.
زمان فیلی
فرهنگ و ادبیات هر سرزمینی نگاهبان ماندگاری و نشان همبستگی ملتش می باشد که همواره و در برهه های تاریخی که مورد تعرض بد فرهنگی ها قرار می گیرند از فروپاشی ی آن کشور و مردمانش بسان سرودی حماسی در میدان نبرد انرژی بخشیده و با اتکا به پندار و حکمت بزرگانش ٬ از آن جلوگیری می کند .


رضا بی شتاب
ننه عابد برمی گردد به طرف شما و نگاهتان می کند و بعد راه می افتد: - ایی پرنده ها رو با قَفَساشون چن میدی؟ / فروشنده با انگشتانش می شمارد: - ایقَد
بهنام چنگائی
در خبرها خواندیم* که 73 میلیون ایرانی کارگر، مزدبگیر، کم درآمد و فرودست به دلیل فقر مفرط و یا نیازمندی جدی، محتاج دریافت یارانه اند!
کتایون آذرلی
باید طوری بشود / مثلاً بشود که ما را بکنند وقت شناس / تا ما باز دیر به نقطه صفر نرسیم / و از نقطه صفر آغاز نکنیم / بی دست و پا راه رفتن مان را / و بیهوده هدر نشویم / که این جا هیچ کس جُنب نخورد / هیچ کس دم نزند / و عزیمت ها و داستان ها نشوند برای فردا / ونشوند صداها بی جان
رضا بی شتاب
تا شاعری هست، دنیا جوان ست / رقصِ ستاره در آسمان ست / در چشمِ شاعر، هر دانه اشکی / شرحی ز حال اش چون ارغوان ست
آ. ائلیار
آی کوهستان!بخوابی! بیدار شو!-پر از شقایق شو!- آغشته به خون اند، دلاوران!-مردم من در زنجیر است!-در زنجیر ! یاتیبسان اویان داغلار!-لاله یه بویان داغلار!-قان ایچینده ایگیت قوللار -ائلیم زنجیرده رنجیرده!
فریدون مشیری
اینکه مردم یکدگر را مى‌درند
گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مى‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
*******
محمد احمدی زاده
گویا این زمستان خیال تمام شدن ندارد- بیته جک گونو یوخ سانکی بو قیشین
رضا بی شتاب
عشق آمده پنهان شوید / هر لحظه رنگی جلوه ها / رنگین کمانی بی گمان / با آتش اش خلواره ها
رضا بی شتاب
کولی کنارِ آتشِ روشن / با چترِ گیسوانش ابریشمِ بهار / چرخید وز عطرِ گلهای دامنش آهنگین / گلشنِ خاموش بیدار شد ز خواب
محمد احمدی زاده
به خاکی پا نهادی جوشان ز آتش-گیردیغین بو توپراقلاردان اودلار جوشار
رسول بداقی
رسول بداقی، کنشگر صنفی و عضو هیأت مدیره ی کانون صنفی معلمان، از شهریور 1388 در زندان گوهردشت کرج دربند است.
محسن کردی
اینترنت را برای یافتن ریشه های حاجی فیروز جستجو کردم. تنها بخش خواندنی را در سایت تابناک یافتم که بخشی از آنرا خواهم آورد. اما من با بررسی نام حاجی فیروز و لباس او قدری آنرا بصورت تئوریک ریشه یابی کرده ام