رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

محمدعلی اصفهانی
مردی کنار چارپايه به خود خنديد ::: وقتی طناب را ::: در دست های مرتعش خود ::: ديد ::: ::: ::: تصوير رنگ باخته يی را ::: از جيب پاره پوره درآورد ::: آن را نگاه کرد ::: و بوسيد ::: { ـــــ مردی در انتهای اوّل خود بود ::: در انتهای اوّل خود مردی ::: تا ابتدای آخر خود می رفت ـــــ }

رضا بی شتاب
خداوندا سراپا ناز وُ حالم / کمان ابروی خوشگل با جمالم / چه ریش وُ پشمِ انبوهی پناهم! / جهانی عشوه دارم با جلالم







آ. ائلیار
آی، له شدگان! تا کی میخواهید له شوید؟
شیرزنی در خیابان از حق خود دفاع میکند، که حق توست.
«ستوده شیر»- ی تنها،در میان 11 میلیون! آیا شرم نیست؟
آ. ائلیار
همه جا را گشتم، به هر کسی روی آوردم تا شاید تکرار بشوی؛اما نشدی که نشدی. یگانه ی من. نشدی. و این خیلی وحشتناک است. میدانی ذبی، خیلی وحشتناک و تحمل ناپذیراست. ایکاش در زندگی ذبی ها تکرار میشدند. میدانی زندگی چقدر زیبا میشد؟ در این سالهای دوری و جدایی پی بردم بعضی چیزها تکرار نشدنی ست. در کتابی آمده " در یک رودخانه تنها یکبار میتوان شنا کرد". آری ، "در زندگی تنها یکبار میتوان ذبی یافت"...
زبان فارسی راه خودش را می‌رود، کلماتی به آن وارد و کلمات و عباراتی از آن خارج می‌‎شود مانند «عملی کردن» که امروزه می‌‎گویند «عملیاتی کردن» و یا «رسانه‎ای کردن» و امثال این‌ها. باید این را هم بگویم که زبان بر دو اساس فونولوژی و دستور زبان استوار است.
رضا بی شتاب
می خواهد از تو گوید / بغضش نمی گذارد / یادت درونِ جانش / غوغا کُنَد چو توفان





محمد احمدی زاده
بیر گئجه من اویاق قالاجام
گئجه نین یاریسی
تبریزین قونقاباشینا گئده جام...
یک شب بیدار خواهم ماند
و در نیمه های آن
به میدان "قونقاباشی" تبریز خواهم رفت...
محمدعلی اصفهانی
ديدی که چشمه ها همه فوّاره های خون هستند؟ ::: و باد های مهاجم ::: تنها ::: با داربست های سحرگاهان ::: پيمان صلح و دوستی و عشق بسته اند؟ ــــــــــ ديدی که شاخه های جوان ::: ـ حتی درخت های کهنسالِ پرغرور ـ ::: يک يک، شکسته اند؟
بهنام چنگائی
کوبانی!
بنوش و بنوشان که ـ
آن جام گوارای آزادی ـ نوش ات باد

بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
رضا بی شتاب
زنی با دستهای پُر ستاره شامگاهان / چنانچون چامه ای رخشان پدید آمد / که تنپوش اش به هر رخشه نشانِ عاشقی داشت / به روی خاک بذرِ زندگی افشاند
محمد احمدی زاده
ای میللت بونون آدی موللادی. هامی بونا سجده ائله سین!...
آی مردم، اسم این «ملا»ست. همه بهش سجده کنند!
احد قربانی دهناری
کارهای نقاش خلاق و پرکار ایرانی ساکن آلمان، احمد مطیعی، به خوبی و شایسته تلاش او، در مطبوعات ایران معرفی نشده است. با انتشار دو نقد از یک منتقد هنری آلمانی آنه تورمن-یایس (Anne Thurmann-Jajes) و یک منتقد هنری ایرانی، جلال سرفراز و نمونه‌هائی از نقاشی های هنرمند، به کارهای هنرمندانه و تلاش پیگیر او ارج می گذاریم. (متن آلمانی نقد آنه تورمن-یایس و ترجمه انگلیسی آن نیز پیوست شده است.)
آ. ائلیار
«یوخ، بو قات-قات توزلارین ایچینده، بیر داش توتان سانجاغی، سن نئجه تاپا بیلرسن؟قارانلیق دوشر، گئج اولار.»
«نه،سنجاقی که با سنگ "تیروکمان" در میان این لایه های غبار، گم بشه ، تو چطور میتوانی پیداش کنی؟ نه، تاریکی فرامیرسد ، دیر میشه.»
رضا بی شتاب
آسمان صحرایِ بی باران شدی
زندگی ناچیز وُ مرگ آسان شدی
روزگاران در عزایِ آدمی
آدمیّت کِی چنین ارزان شدی
احد قربانی دهناری
من چارلی هستم، من محمدابراهیم دامنی
من چارلی هستم، من مصطفی کریم بیگی
من چارلی هستم، من معصومه مصدق
من چارلی هستم، من ملاله یوسف‌زی
من چارلی هستم، من ملامحمد ربیعی
اسماعیل خویی
ز آنجا که پُشتوانه‌ی اخلاق دین نبود،
ای کاش در دلِ بشر آن بود و این نبود.
سنجیدم این حقیقت و دیدم به راستی :
هرگز کسی ز روی خِرَد دین گُزین نبود.
دینی نبود کاو نزند لافِ عشق ؛ لیک
دینی نبود نیز که با کین عجین نبود.
بهنام چنگائی
گامِ شکسته و
زبانِ بریده ی قلم
در این شبانِ بی دادرسی
ای بسا:
آ. ائلیار
«گئت!
گئت من نن گلمه!
دییرلر به هله منده دلییم!»---
برو !
برو همراه من نیا!
الان فکر میکنند،
منهم مثل تو دیوونه ام!
رضا بی شتاب
- حرفت یادت نره، ولی خداییش، گرفتی ما رو؟ یعنی تو خودت اونجا بودی وُ دیدی!
- بَه! این چه فرمایشیه، معلومه که بودم / - بُرو...! خُب حالا! تعریف کن ببینم قضیه چیه


منوچهر برومند (م. ب. سها)
مرو راهى که پایانى ندارد
سیاست هیچ بنیانى ندارد
محمد احمدی زاده
آمما بوش بوشونا بو ائوده قالماق دا راحات دئییل کی نوصرت...-اما این شکلی عاطل و باطل تو خونه سرکردن هم کار آسونی نیست...
آ. ائلیار
«آتا گله بیلمیره م؛ آجام!»- اوشاق دئدی.
دنیا دولاندی عبادین باشینا:
بچه گفت : « پدر، من دیگر نمی توانم راه بروم . گرسنه ام. » دنیا دور سرعباد چرخید.


رضا بی شتاب
مرا آلونکی اکنون مُهیّاست / در وُ دیوارش از باد / و از سقف اش که بی نقص ست وُ یکتاست / غمی سنگین بسانِ برف می بارد


بهنام چنگائی
بدان شبکورِ قهر!
هر چه سرد و تلخ و بی حیا
باشی


رضا بی شتاب
چیزی نگفتم. خاموش بودم. مرا بوسید و رفت
- یعنی... به همین سادگی!
- آره، باور کن به همین سادگی...
میدونم شومام باور نمی کنین. یعنی خداییش حق دارین. حق دارین بگین: یارو دیوونَس. مُخش تاب داره، بالاخونش وُ داده اجاره. منم اولش باور نمی کردم ولی کم کم باورم شد. یه شاپرکِ سمجِ لوس وُ از خدا بی خبر شده بود موی دماغم وُ ول نمی کرد
راشل زرگریان
تیپ خشونت باری دارد. شاید امروز از زندان آزاد شده. شاید هم فرار کرده. بدون شک مرتکب جرمی است. چهره مرگباری دارد. این افکار یکی پس از دیگری در مغزم خطور کرد که ناگهان بخود گفتم:
این مطلب به آهنگ Happy اشاره دارد که توسط خواننده آمریکایی فارل ویلیامز Pharrell Williams اجرا شده و سر و صدای بسیار بپا کرده‌‌است.
کلیپ‌هایی که توسط مردم عادی روی آن ساخته شده یکی دو تا نیست. این همان آهنگی است که به خاطر اجرایش عده ای در ایران بازداشت شدند.
آ. ائلیار
من محکوم بودم که پا به پای آنها عذاب ببینم و له بشوم. نه می توانستم رهایشان کنم و نه پا به فرار بگذارم و نه امکان معرفی خود را داشتم.
من دختری بودم که سر نوشتش از پیش تعیین شده بود ...من محکوم ایدیم اونلارینان ایاق به ایاق سورونوب ازیلم. نه بوراخیب قاچا بیلیردیم، نده بیر امکانیم واردی ؤزومو تانیتدیرام.
من بیر قیزیدیم کی ائله بیل فلک، یازیسین قاباقدان بئله یازمیشدی...
حسین باقرزاده
خوب نگاهش کنید:
در رخسارش هیچ اثری از شرم نیست
و نه پشیمانی از آن چه کرده است.

او آدم کشته است...
رضا بی شتاب
ای عاشقان ای شاعران / مَه را رُبوده پاسبان / خورشید را در کُند وُ بند / بُردند وُ جانش شد نهان
احد قربانی دهناری
دنیای رویائی من: با فرگسون و سرزمین‌های اشغالی از سوی داعش در پیش چشم، شعری از لنگستون هیوز را زمزمه کنیم و در آرزویش شریک شویم.
محمد احمدی زاده
همه جای شهر قیامت بود. ارتش شاهی همه جا را به خون آغشته کرده بود. کارکنان دولت تازه تاسیس یا توی زندان بودند و یا به دار کشیده شده بودند.
شهرین هر یئرینده قییامت یاشاییردی. شاهین قوشونلاری هر یئری قانا بله میشدی. یئنی قورولان دؤولتین ایشله ینلرینی توتوب، زیندانا سوخوب، یادا دارا چکمیشدیلر.
رضا بی شتاب
می زَنَم بر در که مهمان آمدم / من ز پاییزی گریزان آمدم / باز کن در را غریبی رانده ام / نازنین! پیش ات پریشان آمدم
بهروز مطلب زاده
کارگاه کوچک‌مان پرشده است از دودِ جوشکاری، هواکش را روشن می‌کنم و می‌روم به قسمتی که سیگار کشیدن در آن آزاد است. روی نیمکت کنار دیوار می‌نشینم، سیگارم را روشن می‌کنم و بی‌اختیار، زُل می‌زنم به آتش گداختهٔ نوک سیگار. آتش سیگار مثل یک دانهٔ درشتِ سرخِ انار می‌درخشد. بعد از هر پُک که به سیگارمی‌زنم، با علاقه‌ای وصف‌ناپذیر، گدازهٔ آتش را در مقابل چشمانم می‌گیرم و بی آنکه حتی پلک بزنم به آن خیره می‌شوم. چند لحظه‌ای بیش نمی‌پاید که قشرنازکی از خاکستر، سرخی گدازهٔ آتش را در خود می‌پیچد.