● ادبیات
رضا بی شتاب
بر باد می شود باز، شادی به سانِ کاهی / ای شهردارِ وحشت، شرمت ازین تباهی / با آسمان چه کردی؟ ای ساحرِ حرامی / دیگر نمانده نوری، فریاد ازین سیاهی
آ. ائلیار
او برای ما دوست صمد و خود صمدی دیگر بود. ما عاشقانه او رادوست داشتیم.
مأموران امنیتی زمان بارها در بازجوییها خواسته بودند چیزی از ما علیه ساعدی بشنوند ولی موفق نشده بودند.
مگر ممکن بود آدم کسی را که آنهمه صادقانه و از ته دل دوست داشت به خطر بیندازد؟
این برای نوجوانان دوستار او براستی یک " تابو" بود. یک تابوی زیبای اخلاقی.
مأموران امنیتی زمان بارها در بازجوییها خواسته بودند چیزی از ما علیه ساعدی بشنوند ولی موفق نشده بودند.
مگر ممکن بود آدم کسی را که آنهمه صادقانه و از ته دل دوست داشت به خطر بیندازد؟
این برای نوجوانان دوستار او براستی یک " تابو" بود. یک تابوی زیبای اخلاقی.
رضا بی شتاب
این چه جهان ست خدایِ نهان/ناله وُ اندوه وُ غم ست وُ فغان/این نه جهان ست، جهنم سَراست/رنگِ رخِ باغِ جهان ارغوان
رضا بی شتاب
از ذهنِ غزال گذشت: دیگر مرا به قصه اعتقادی نیست؛ ستیز و زندگی همزادند. ما گریختگان از مرگیم که برای ستایشِ زیبایی و زندگی آزاد برآمده ایم. تردید؛ گیاهِ تُردیست که در دستِ یقین می شکند تا جان به چاووشی در آید. ابلهان؛ اهریمنان اند و سکوت؛ نقصانِ سخن است. ای کاش در میانِ شما یکی عاشق بود؛ عاشقی که جهان را پُر مِهر و مهربان بخواهد.
و اسبِ کَهر را رها کرد...
و اسبِ کَهر را رها کرد...
آ. ائلیار
بیا مادر، بیا! مرا به اعماق جنگلها ببر!
گل آنا، گل!
گؤتور منی اورمانلارین دیبینه
گل آنا، گل!
گؤتور منی اورمانلارین دیبینه
رضا بی شتاب
به دردِ زمانه دوایی/درین تیرگی روشنایی/چه هنگامه انگیزی ای عشق!/ندانم کِه ای از کجایی
رضا بی شتاب
خورشید به خنده بر آید/به خاطرِ رخسارِ دخترانِ درخت/ماه به جلوه در آید/به خاطرِ رخسارِ دخترانِ درخت/شکوهِ شعله به هنگامِ عاشقی/زیباترین ترانۀ هستی
محمد احمدی زاده
بابا، گوندوز گئجه نی-حرراجا قویدو اؤلکه نی-
پدره، شب و روز-به حراج می ذاره مملکت را
پدره، شب و روز-به حراج می ذاره مملکت را
احد قربانی دهناری
تیرهی مرضیه احمدی اسكویی
همگام پروانه فروهر
همراه ندا آقاسلطان
ما را ببخش
ما تنها زمانی که هم در کوچه و هم در خانه را محکم قفل کرده باشیم،
سگ هار یکدست را چخ می کنیم.
همگام پروانه فروهر
همراه ندا آقاسلطان
ما را ببخش
ما تنها زمانی که هم در کوچه و هم در خانه را محکم قفل کرده باشیم،
سگ هار یکدست را چخ می کنیم.
رضا بی شتاب
گوشت با منه؟ من وُ اینجوری نیگا نکن عشقی، مام واسه خودمون آدمی بودیم وُ کیا بیایی داشتیم، حالا گیرم سیاهی لشکر وُ کتک خورِ فیلم، تو که اون روزایِ من وُ ندیدی، دیدی! نه.
رضا بی شتاب
رستگاری؛ ریسمانی دو رنگ / بر گردنِ تردیدست / رستگاری، رستگاری / جهان را به گریستن وا می دارد
سیدعلی صالحی
ما گهواره بدوش از خوف خندق و از رود زمهریر خواهیم گذشت ..
ما می دانیم آنسوی سایه سار این همه دیوار/
هنوز , علایقی پنهان از عطر علاقه و ارغوان پیداست/
سرانجام روزی ازهمین روزها بر میگردیم ..
ما می دانیم آنسوی سایه سار این همه دیوار/
هنوز , علایقی پنهان از عطر علاقه و ارغوان پیداست/
سرانجام روزی ازهمین روزها بر میگردیم ..
اصغر نوری
دنیای داستانی مودیانو به عذابها و سئوالهایی میپردازد که در کودکی او ریشه دارند: نگرانی از ترک شدن، جذابیت دنیای تجارتهای سیاه و غیرقانونی، میل به نفوذ در دل معماها و دست یافتن به محرکهای رمزآلودی که باعث میشوند انسانهایی که به ظاهر رو در روی یکدیگرند، باهم ارتباط برقرار کنند. دو مسئلهی مهم به این درونمایهها اضافه میشود: بیریشه بودن و احساس تنهایی؛ از این رو، نوشتار مودیانو قلمرویی یگانه را به تصویر میکشد، تنها سرزمینی که نویسنده میتواند در آن متجلی شود.
پاتریک مودیانو، نویسنده فرانسوی، جایزه نوبل ادبی در سال ۲۰۱۴ را به دست آورد. کمیته نوبل این جایزه را «به خاطر هنر نویسنده در بازآفرینی خاطره انسانهایی با سرنوشتهای باورنکردنی» به او اهدا کرده است.
محمد احمدی زاده
اورک ایشاره سی گنج سئودالیلار-
بنزتدیلر قوز ایچینه-
آغ بولودلاردا کی خوشبختلیک لرینی-
جوانان دلداده-
که کنده بودند علامت قلب را...
بر تنه درخت گردو
تشبیه نمودند خوشبخی شان را
بنزتدیلر قوز ایچینه-
آغ بولودلاردا کی خوشبختلیک لرینی-
جوانان دلداده-
که کنده بودند علامت قلب را...
بر تنه درخت گردو
تشبیه نمودند خوشبخی شان را
رضا بی شتاب
در این عکس سیزده ساله ام. عکس در عکاسی...!؟ گرفته شده است:
- به من نیگا کن، سرت وُ یه کم بچرخون به سمتِ راست، تکون نخور، آها، تموم شد
نیمی از این عکس پیشِ من است و نیمی پیشِ پروانه:
- قول میدی نگهش داری؟
- من زیرِ قولم نمی زنم
- به من نیگا کن، سرت وُ یه کم بچرخون به سمتِ راست، تکون نخور، آها، تموم شد
نیمی از این عکس پیشِ من است و نیمی پیشِ پروانه:
- قول میدی نگهش داری؟
- من زیرِ قولم نمی زنم
![](/sites/default/files/styles/mittel_220x220/public/2023-03/behnamchangaee-bs.png?itok=3Ikot0c6)
بهنام چنگائی
کوبانی:
ای کوهِ غرور
سرفرازِ جهانِ بیداد زده،
آبرویِ مهرِ بر باد رفته،
ای عقابِ شگفتِ جهانگیرِ گشته!
آفــــــــــــــرین برتو!
ای کوهِ غرور
سرفرازِ جهانِ بیداد زده،
آبرویِ مهرِ بر باد رفته،
ای عقابِ شگفتِ جهانگیرِ گشته!
آفــــــــــــــرین برتو!
سمیرا چراغپور
جای این بغض های معمولی جسدی روی تخت خوابم شد*
زندگی، این زنِ جزامی پیر، شکل تابوتِ توی قابم شد
زندگی، این زنِ جزامی پیر، شکل تابوتِ توی قابم شد
رضا بی شتاب
آزُرده ام من، هم از غریبان، هم زاشنایان / کِی می رسد این، آزردگی ها، روزی به پایان / دوری زِ خانه، بی خان وُ مانی، با کوله باری / از خاطراتم، از کودکی ها، از مهرِ رخشان
بر دهانها قفل بربستند و خاموش است شهر/
نکتهها را عالمی مشتاق بر تبیینِ توست/
خوش به میدان تاختی ای تک سوارِ پارسی/
شکر ایزد را که بر اسب بلاغت زینِ توست
محمد احمدی زاده
بخاطر کسالت و استراحت اجباری مجبور شدم وسط روز به کمپ برگردم. توی اردوگاه هیچ اثری از دانشجویان امدادگر به چشم نمی خورد، همه برای امداد و کمک رسانی به روستاهای اطراف اعزام شده بودند. اما آنچه که چشمگیر بود، اکثر کادرجهاد سازندگی توی اردوگاه بودند. هر کس برای خودش توی اردوگاه می چرخید. گویا اینها سرکارگرانی بودند که تنها وظیفه شان اعزام دانشجویان کارگرشان به محل کار بود، وبه خاطر آمدنشان به مناطق زلزله زده حق ماموریت مفتی هم دریافت می کردند.
کتایون آذرلی
اکنون مدت هاست که شعر معاصر ایران، چه در داخل و چه در خارج، هم چون سیاست و فرهنگش دچار بحران است. « بحران زبان» مانند « بحران سیاست» در اشکال گوناگون جلوه گر شده و واکنش های متفاوتی را نیز برانگیخته است.دراین میان شعر کوشیده و می کوشد تا از توصیف صرف جهان به مددّ « ابزار کلمات» فراتر برود..
مهناز هدایتی
ناگهان دنیا برایم تیره و تار شد /
یک عزیزم پیش چشمم سخت بیمار شد/
ناگهان خنده ز لب هایم گریزان گریخت/
قلب من زین زندگانی کند و بیزار شد
یک عزیزم پیش چشمم سخت بیمار شد/
ناگهان خنده ز لب هایم گریزان گریخت/
قلب من زین زندگانی کند و بیزار شد
رضا بی شتاب
گذر از ظلمت آسان بود، آسان / اگر مُزدورِ باد وُ سود وُ سودا؛ / نبود وُ مُرده می بود / و در تن هر دَم این طبلِ طلبکار
محمد احمدی زاده
دلم می خواهد ماهی پرنده شوم
بالهایت را برایم بفرست
مادر!
اوچان بیر بالیق اولماق ایستیرم
بیر تهر گؤندر منه قانادلارینی
آنا!
بالهایت را برایم بفرست
مادر!
اوچان بیر بالیق اولماق ایستیرم
بیر تهر گؤندر منه قانادلارینی
آنا!
![](/sites/default/files/styles/mittel_220x220/public/2023-03/behnamchangaee-bs.png?itok=3Ikot0c6)
بهنام چنگائی
بیائید، وجدان های راد!
یارانِ بالا بلند انسانیتِ هرگز نمیر
یارانِ بالا بلند انسانیتِ هرگز نمیر
رضا بی شتاب
آهویِ نگاهِ تو سکوتست وُ هیاهو / این رازِ نهانی به من وُ حیرتِ شب گو / در شب چو چراغی تو برآیی همه زیبا / یک شب که نباشی چه کُنَد دیدۀ بی سو
م.ع. سپانلو
داستاننويس خوب كيست؟ كسي كه بتواند داستاني را خوب بگويد. با همة سادگي و بديهيبودنِ اين تعريف همه ميدانند كه خوب بيان كردنْ شرايط و لوازمي دارد كه از سپيدهدمِ قصهگويي انسان تا امروز كه مكتبها و سبكها به تفسيرهاي گوناگوني پرداختهاند همواره در معرضِ اثبات و انكار بوده است. اما اصولِ متفقِعام از اين قراراست: شرطِ لازم داستاننويسي نخست قدرتِ بينايي و شنوايي است، چيزي كه بيشتر از آن كه با كوشش بهدست آيد يك موهبت است؛ ...