رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

محمد احمدی زاده
خاک مزرعه رها شده-دست بیگانه بادها
تورپاقلار بوراخیلیبدی-هر گله اؤزگه یئللره
رضا بی شتاب
نیلوفری بشکفت در آفاقِ تاریک
افشانده شد خوشابِ خورشید
بر خاکِ بی خُنیا وُ خالی
نیلوفر آمد در کنارِ برکۀ خواب
سرگی دميدوف
ازجمله درختان مورد احترام درخت چناربزرگ زيبا است ، که درطبيعت، شايد بازهم کمياب تراز درخت داغدان ديده ميشود وتنها آنجايی وجود دارد که چشمه های هميشگی آب هست. عقيده براين است که نيروی درختان چنار به نيروی افسونگری مردم، که توسط دشمنان تعقيب ميشوند درميايند.
نشانه اين امرگويا برگ پنچ انگشتی چناراست، که ياد آور پنچه انسان است.ازاين رو درختان چنار راهمانند داغدان نبايد سوزاند و بعنوان مواد سوختی استفاده کرد.معروفترين چنار در خاک ترکمنستان درخت « هفت برادران» بشمارميرود ...
رضا بی شتاب
درونِ سینه ام هنگامه بر پا شد/طنینِ رفتن ات گفتا که تنها شد
مرا گفتی که: رفتم من خداحافظ/ترا گفتم: مرو، جانم تمنا شد

آ. ائلیار
میخواهم نزدیکش شوم،دستهایش را لمس کنم و در چشمانش بنگرم . برای بوسه. و غرق شدن در آغوشش. و نجوا کنم آنچه را که می بایست میکردم.
و به خواب بروم، به خواب رویا های تلخ و شیرینمان.
ایستیره م اونا یاخینلاشام. اللرین توتوب لمس ائدم. پارلاق گؤزلرینین ایچینه باخام، اؤپوشدن اوترو. و جومام قوجاغیندا.
سؤیلویم یاواشجاسینا ، بوتون سویله ملی لریمی. و اویام.اویام آجی-شیرین یوخولاریمیزی.
ناظم حکمت
اسپانیا جوانی ما بود،
اسپانیا جوانی ماست،
اسپانیا سرنوشت همه ماست!
***
اسپانیا گنجلیگیمیزدیر بیزیم،
اسپانیا گنجلیگیمیزدیر؛
اسپانیا آلین یازیمیزدیر هامیمیزین!
کوترانی که
درپرتگاه های بلند آشیان درد
با ما میگویند
که چه اندازه بیکران و
سرشاراست زندگی...
Yalçın uçurumlarda
Yuva qurmuş göyərçinlər
Söylər bizə
Yaşamın nə qədər əngin
...Nə qədər zəngin olduğunu
نمایش موزیکال «دختر قالیباف و قالی پرنده»، به تازگی توسط گروه «پریزاد» در استکهلم، نوشته و کارگردانی شده است.
رضا بی شتاب
ای بابا! زندگی یه جوریه که ما رو از رودخونه در مییاره، میندازه تُو مرداب؛ قلاب وُ از نیشمون می کشه بیرون، میندازمون تُو ماهیتابه






آ. ائلیار
ماه در شب می رسد -از عمق بی نهایت -گاو نر مراقب و بی قرار
-در میان شاخه ها پنهان شده است.
رضا بی شتاب
ای «من» تو چه می جویی؟ در آینه بر دیوار
دیوار چه می گوید؟ این آینه را بردار
آن دل که بُوَد از سنگ، آیینه نمی خواهد
خودخواهی وُ خودبینی، خوابت کُنَد این خمّار
وانگاه به افسارش، افسون شده خوش رقصی
با پایِ خودت آیی، در غلغلۀ بازار
کِی در تو نظر بندد؟ آن کس که دلی جویَد
کو بلبل؟ کوگل؟-بلبل مهمان گل است-آمدم به دیدارت-کو زبانی برای سخن گفتن؟
بولبول هانی گؤل هانی-بولبول گولون مهمانی-گلدیم سنی گؤرمه یه-دانیشماغا دیل هانی؟
قهرمان قنبری
«شب در خواب ديدم كه از طرف راست سوار خر سياهى مى شوم و از طرف چپ پياده مى شوم و دوباره از طرف چپ سوار اين خر مى شوم و از طرف راست پياده مى شوم و اينكار را به تناوب چند بار تكرار مى كنم.»- گئجه يوخودا گوردوم كى ساغ طرفدن بير قارا ائششكه مينيره م، سول طرفدن ائنيره م . و بو عملى بير نچه دفعه تكرار ادیره م.
رضا بی شتاب
- شرمندۀ شوما حسن سه سوت با هفت سر نون خور وُ هفتا دهنِ باز... در خدمتم... خیلی وقته تُو نَخِتم همینجوری وایسادی وُ بِربِر نیگا می کنی، نه دست بلند می کنی نه چیزی میگی؛ گفتم خدا رو خوش نمی یاد تنهات بذارم این شد که سوارت کردم، کجا میرین آقا؟
دنیز ایشچی
گله جیم سیزه قوناخ
قارانقوش لار قایداندا
منی دینله منی آنجاق
قارانقوشلار قایداندا
رضا بی شتاب
باغ را به سر، گذشت
سرگذشتِ نانبشتۀ پریشِ خویش
چه شد، چه بود
کِه ناگهان گُل ام رُبود؟

محمد احمدی زاده
سیز اژدهانین قاباغیندا دورون و اونون باشینی قاتین- شماها از طرف مقابل، سر اژدها را گرم کنید...
محمدعلی اصفهانی
کوچه ها و خيابان ها اين روز ها ديدنی تر از هشت ـ نه سال پيش شده اند.
ديدنی تر و شنيدنی تر.
نگاه کن: پرچم رنج و کار را برافراشته تر از هميشه می بينی.
گوش کن: بغض نهان، فرياد شده است ديگر اين روز ها.
می شنوی؟
اگر می شنوی، طنينش باش!
رضا بی شتاب
نیلوفری خورشیدوَش رخشید
به رویِ خط خطِ دُشخوارِ دیوار
که هر خطش چو مینا زآرزو لبریز
برای تشنۀ تنهای تنهایِ پریشان
راشل زرگریان
نباید سرنوشت را بدست دیگری سپرد. بلکه شانس را باید امتحان کرد


محمد مستوفی
شهرام اتاق راکه از نظرگذراند، سرش را پایین انداخت. یک چنین تجملاتی را تا به امشب در زندگانیش ندیده بود وبرایش غریبه می نمودند
یغما گلرویی
شاعران را به زندان نبرید!
از نوشته‌ی دیوارهای سلولشان هم
شعرهایی می‌آفرینند
که بیشتر از تمامِ شما
عمر می‌کنند!
بهنام چنگائی
برای گرامیداشت روز همیشه زنده ی کارگران، این سازندگان راستین هستی




قهرمان قنبری
از آدم جاهل و نادان هر كسى ممكن است سوءاستفاده كند - جاهيل آدامنان هر كس سوءاستيفاده ائلير!

کتایون آذرلی
این سرزمین ستاره خیز
خیزاب هیچ جنونی ویرانش نخواهد کرد بانو
که ما و آن‌ها را طناب و دار و چرثقیل و درخت
ما و آن‌ها را تحمل درد و خون جگر
و روییدن از خاک
خاک گلگون به مثابه دشتی از شقایق‌ها


رسول بداقی
این هیولای ستم، از مترسک بیش نیست
محمد احمدی زاده
لباس عروسی که گلزار بر تن خواهد کرد تا مترسک باستانی شان عقد آن دو را برعلفزارهای تازه فتح شده کربلا بخواند.
و هنوز که هنوز است حمال بیچاره زیرآن تن لش می گوید: " بس منیم بیر عابباسیم هارا گئتدی"( پس یک عباسی من کجا رفت)؟




کتایون آذرلی
و قبل از آن که مُچ همه باز شود
رودست خورده‌ام از دستی که گرفته‌ام
و حالا دست کشیده‌ام از همه چیز به جز دیوانه‌گی



ع.م
اکنون که چشمانت خالیست، زمانش رسیده ببینی
رضا بی شتاب
شکستی نی شنیدی آن نوا را
دلی بشکست وُ نشنیدی صدا را
سکوت اینجا صدا دارد ندانی
به زندان مانده می داند هوا را
آ. ائلیار
گراس نویسنده ای بود متعهد، اخلاقی، و معترض. از این رو در سراسر دوره ی خلاقیت خود همواره با مردم بود و زبان گویای آنان.
چه زمانی که گام در سیاست داشت و چه هنگامی که با مجسمه سازی و نقاشی و رمان و داستان و نمایشنامه و اشعارش سر گذشت و آرزوهای مردم را باز میافرید.
شخصیت او بازتاب عینی روح ادبیات بود. هنر و تعهد و اعتراض. عناصری که او را در ردیف گوته قرار داد.
آناهیتا ترکمان
تو را خاموش نه، خسته و زخمی نمی‌خواهم
که دائم در خروش جنبش و فریاد می‌خواهم
قهرمان قنبری
« از سى سگ رنگارنگ، يك سر سفيد بهتر است.
محمد احمدی زاده
چادر گل گلی ات را سرت کن-عصری بیا سر کوچه .
گوللو گوللو چادرانی اؤرت باشینا- گل بو آخشام اوستو دربند باشینا