رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

شهرک میرزا
شیرین و آذر بر سر کارند ز اول صبح
از روی ناچاری، نداری، نی با میل و رغبت
این ساختمان یکصد و هفده به جمهوریست
پشت سرش پاستوریانند، کاخ ریاست
در کارگاه غیر ایمن ناگهان آتش
هر کس به فکر جان خویش از مرگ و زین آفت
رضا بی شتاب
خوشابِ دل از چشمۀ جوشنده روان بود / دیدی که تو را دیدم وُ اشکم چه دوان بود /
بر من نظر از مِهر نیفکندی وُ رفتی / دنبالِ تو چون سایه روانم نگران بود
امیرعلی رامه
رسالت رسانه های حکومتی تخریب نیروی اجتماعی و ملی ای می باشد که همچنان در برابر بربریت و توحش اسلامی در عرصه های گوناگون مقاومت می کنند. متنی بدون توهین و اتهام (که البته شگفت انگیز است) در یکی از رسانه های وابسته به رژیم در باره هنرمند برجسته سینما، بانو نیکی کریمی درج شده است. آری؛ گاهی بزرگی، توانائی هنرمندان کشورمان دشمنانشان را هم به کرنش وا می دارند و روزنه ای برای بازتاب نظرات ایجاد می کند. هنرمندانی که در برابر نعلین پوشان سرخم نکرده اند، همواره جایگاه ویژه ای در میان ملت ایران دارند.
حسن جداری
هاردا، سرمایه حکم دار اولدی*
اورد ا، ایشچی ذلیل و خوار اولدی*
هر کجا ، سرمایه حاکم است*
آنجا، کارگر ذلیل و خوار است
رضا بی شتاب
رهبرِ دزدانِ زمان در جهان / سارق وُ هم قائدِ آدمکُشان /
ضاربِ چاقوکشِ دژخیم را / کرده مسلط به سلاحِ گران
بهنام چنگائی
با سرزنشِ وزیر اطلاعات محمود علوی و همچنین مشاورِ روحانی ـ حسام الدین آشنا، این نوکیسه ها، هنوز نیامده انگشت تهدید و ترس به مبارزان برابری خواهی و سوسیالیستی نشان می دهند! آری با غرور به تک تک دزدان می گوئیم که ما چپ ها و کمونیست ها و برابری جویان مراقبتان هستیم و هر آن رسوایتان می کنیم و برابری خواهی زنده است.
گلمراد مرادی
معمولا من عشق لحظه های نخست راهوس جوانی می دانستم وسالها است که بطور کلی عشق را نسبی می دانم و بر آن تکیه دارم، مگر اینکه عکس آن ثابت شود. در واقع این عشق همانند گلی لطیف و زیبا است که می بایستی مرتب به آن برسید و آن را آب دهید که زود پر پر نشود، در غیر آن صورت، احساس عشق، به مرور زمان در آدم می میرد وبنظر برخی از روانکاوان این بزرگ ترین و بدترین ظلم به احساس انسانی است. دربرخی فرهنگها می خواهند، عشق را با تهدید و زور به دیگری بقبولانند وتعهد وباور راتحمیل کنند که نتیجه آن، توسعه دروغ و وحشت...
رضا بی شتاب
عشق چو آید به میان/می شکند شکِ گران/
آتشِ او مَشغله ای/مشغله پُر شور وُ نشان
رضا مقصدی
...دیدم که عطر تازه‌ای در خانه، جاری‌ست. / دیدم صدای مهربانت / این سینه را آیینه‌ای از رستگاری‌ست. // وقتی مدادم، ماه را در نام تو ریخت / تاریکی ِ دیرینه‌ام از سینه، بگریخت
احد قربانی دهناری
آزادی تنها به پاره‌کردن زنجیرهای دست و پا خلاصه نمی شود، آزادی به احترام به آزادی دیگران نیازمند است.
حسین نوش‌آذر
نسیم خاکسار نویسنده دردهای اعماق جامعه، انسانی اندیشمند، مهربان، شجاع و مبارزی آزادیخواه و عدالت طلب است که در زندان کارون اهواز (دوران ستم شاهی) دوش بدوش دلاورانی چون محمود محمودی، خاطراتی فراموش ناشدنی در اذهان کوشندگان سیاسی آندوران حک کرد. هفتادسالگی اش فرخنده باد!
ایمان میر
داستان های کوتاه سیاسی (1)
با فریادی لرزان و خشمگین گفت: شما پول می‌گیرید که ظالم باشید و از ظالم دفاع کنید. هر چه ظالم‌تر نان بیشتر!
شاهین شعبانی
ما حاصل یک زخم مشترکیم
انقلابی، کمونیست، مارکسیست
سلطنت طلب، مجاهد
مشروطه خواه و اصلاح طلب!
اشکهایم را ببین!
دستهایم را بگیر!
به من و به افکارم نخند
ما همه حاصل یک زخم مشترکیم!
رضا بی شتاب
به هر یلدا چرا بی خانه تنها/زَنَد فریاد چون دیوانه رسوا
/نشانِ روشنی راهی ندارد/نه مِی در جام وُ نه میخانه پیدا
حسن محسنی فريدنی
سابق که عنوان کتاب ها کم بود، می گفتند : "هر کتابی به یک بار خواندنش می ارزد" . حالا که تعداد کتاب ها از شمار خارج شده اند، می گوییم که "هر کتابی به یک بار خواندنش نمی ارزد." به این دلیل ساده که عمر آدمی کفاف نمیدهد و انتخاب ناگزیر است. "ریشه در خاک "زهره تنکابنی اما، حتما به یک بار خواندنش می ارزد، حتی اگر برای پاسخ به این کنجکاوی باشد که چگونه دختر یک روحانی متوسطالحال شهرستانی، از خانه های تیمی چریک های خدا ناباور سر در می آورد.
محمد احمدی زاده
کاشکی شعیریم*هیچ باتمایایدی*سنین گؤزیاشلارینا(ای کاش شعرم * هرگز *با اشک چشمانت * خیس نمی شد)
گلمراد مرادی
رانی(مخفف راینهارد)جوانی خوش تیپ و ازخانواده کمک اجتماعی بگیری آمده است که پدر خانواده الکلی و مادر خانه دار و دارای چهار بچه است. پدر بزرگ رانی نیز الکلی و بیکار بوده و این ارث شوم را به فرزندش منتقل کرده بود که خوشبختانه هیچ کدام از نوه ها و نتیجه ها از این "ارث" سهمی نبرده بودند و از جمله رانی که حتا سیگار هم نمی کشید، اما قدمهای راست و معمولی، بر نمی داشت. این جوان از نظر ظاهری خوش سیما و ورزشکار بود و هر دختری می توانست عاشقش شود، اما زیاده از حد نا آرام بود. متأسفانه او در منزل تربیت و سرپ
"آدمی در زندگی‌اش هرگز تصمیم نمی‌گیرد کاری شاخص یا نیمه شاخص انجام دهد، استقبال مردم یک کار هنری را به اثری ماندگار یا فراموش‌شدنی تبدیل می‌کند". این حرف‌های هنرمندی است که نقش‌های بسیاری آفریده، و با آن‌ها در دل‌های مردم جا گرفته و ماندگار شده است.در گزارش تصویری این صفحه به دیدار داوود رشیدی رفته‌ و از خاطرات گذشته و امروزش پرسیده‌ایم.
رضا بی شتاب
گر خلقتِ «آدم» زِ خدا بود/حَوّا زِ خِرَد بود وُ رجا بود
/افسانه مخوان سرمۀ خواب ست/افسانه تو دانی که خطا بود
محمد احمدی زاده
تبریزیم منیم*گؤزلریمله دوداقلاریندان*بیرده اؤپمک ایستیرم.(تبریزمن* میخواهم با دیدگانم* بار دیگر لبانت را ببوسم)
بهنام چنگائی
آری مادر فریاد نزن
کافی ست.
برای داد و دردِ تو
برای زخمِ عمیقِ جان تو
در این بیدادگاهِ پاکان
مرحمی نیست.
آهوان باغ، جنگل و شهر، شبی از نیمروز، مصیبتی زیر آفتاب، گل بر گستره ماه، ظل‌الله، خطاب به پروانه‌ها، رمان‌های روزگار دوزخی آقای ایاز، دو برادر آخر خطر در یک خط، چاه به چاه، بعد از عروسی چه گذشت، رازهای سرزمین من، همچنین کتاب‌های خیام و فیتزجرالد در عصر ویکتوریا، طلا در مس (3 جلد)، نقد تحلیلی شعر جدید، تجربه و خلاقیت در شعر و شاعری، قصه‌نویسی و کیمیا و خاک از جمله آثار منتشرشده رضا براهنی هستند.
رضا بی شتاب
«مادیبا»! از خنده دل ریسه گرفتم، انگار خودِ شیطون هی قلقلکم میده، اُف خدا جونم، آفریقا اگه بخنده، برقِ الماسِ دندوناش، چشمِ عالم وُ آدم وُ روشن می کنه، اونوقت تاریخش وُ یه ترانه می کنم وُ تُو دلِ کوه، می خونم، تا همۀ درختا وُ پرنده ها با رِنگش برقصن، تا ابرا وُ رودا خبرش وُ واسۀ دریا ببرن وُ یِهو یه چشمۀ خوشگل از زیرِ خاک بپّره بیرون وُ یه صفایی به این زمینِ تَرَک خورده بده که اون سرش ناپیدا باشه
محمد احمدی زاده
آه تو ای درخت بی ریشه و بی برگ*چه کسی تو را در باغچه ام کاشت؟
آه سنی کؤکسؤز*یاپراقسئز آغاج*کیم سنی اَکتی منیم باخچاما؟
حسن جداری
با قیام و انقلاب توده ها آید به سر*
روزگار تیره و دشوار آذربایجان
راشل زرگریان
چنانچه آدمها با روح و روان حیوانات آگاه می شدند هرگز بخود اجازه نمی دادند
با آنها بدرفتاری کنند وبدتر از آن برای ارضای شکمشان به کشتارگاه بفرستند.
متاسفانه آگاهی کم است ویا خود خواهی زیاد است.
بهنام چنگائی
زندگی ات،

همچون رنگ ات ـ

تمامی سیاهی زندگی را

یکجا/در تاریک چاله های عصرِ ستمِ سرمایه و

سفره ی چربِ سکوت

لمس کرد.

تو اما:
رضا بی شتاب
«وَالدینُ عِند الدراهم = دین آنجاست که پول است»
من؛ غلامعلی هیجده ساله معروف به هارون با شما بگویم که: ظلم بلسویه عینه عدالته»؛ دانی عزیز هنگامی که ستم به تساوی تقسیم شود؛ عینِ عدل است و ما که اصحاب گوساله ایم و در چراگاهِ ولایت خوش می چریم و خوش می خرامیم
محمد احمدی زاده
من غم پرندگان بی بازگشت را ، *به یک دسته گل، پیوند می زنم.(دؤنه مز قوش لارئن کَدرینی* بیر دسته گؤله باغلارام.)
حسن جداری
از سالهای کودکی، مطالعه اشعارحافظ، کار روزانه من بود، از پدرم که درطفولیت او را ازدست دادم، درشمار کتابهائی که به یادگارباقی مانده بود، یکی هم دیوان حافظ بود که خطاط هنرمندی آنرا با خط زیبائی نگاشته بود. هنوز در مدرسه ابتدائی بودم که بسیاری ازغزلیات شیوای حافظ را به خاطر سپرده بودم. در دوره دبیرستان و دانشگاه هم، ذره ای از اشتیاقم به سروده های دل انگیزحافظ، کاسته نشد. این شاعرنغزسرای قرن هشتم هجری که این همه غوغا درجهان افکنده، با آن غزل های دلنشین و پر معنایش، منتقد و افشاگر بی پروای مفاسد..
مهناز هدایتی
و من هم آن کبوتر را زنم صد بوسه از جان و دل خویش/

بگویم عشق من عاشق شده بر من الهی من بمیرم/



الهی من بمیرم من بمیرم من بمیرم من بمیرم/

که بی عشقم که باشی عشق من زین زندگانی سیر سیرم/



نمی خواهم بگویم خسته هستم نا امیدم نا امیدم/

که بیزارم زمردن با تو عشقم من جوانم من نه پیرم/
رضا بی شتاب
رهبری بی کَلّه داریم وُ کلیم/
چون نخود در آش وُ روغن در حلیم/
او ولیّ وُ با کلاهِ مخملی/
فقرش اما فخر وُ بازی پانتومیم
کارن جواهری
یک سو صدای خنده‌ی کودک*
یک سو صدای شیون مادر، پدر از راه می‌رسد*
دستان پینه‌بسته‌ی او نیز دار زنید
رضا بی شتاب
بیهوده می گویی برو/از شهرِ خود از خاکِ خود
«گوهر مراد»م، کیمیا/با واژه ها تابان شدم
محمد احمدی زاده
دموکراسی فردا، بلکه *عصر چهارشنبه تو راهه (دموکراسی بوگون، یادا *چرشنبه آخشام گله جک)