رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

مسعود دلیجانی
چو آتشی شکسته بال
از هجوم باد های سهمگین
همچنان،
فراز را شناوریم
ی.ک. شالی
برای این صفحه، همین صفحه که چنین سیاه می­شود، جوانی جانی و قامت برومند درختی تباه شده است، درختی که خود همه جان و جانش برای تو و من، برای بچه­های همسایه­مان، بسا که بخشایش، بسا که زندگی، بسا که دوستی ­توانست بود.
در این صفحه، همین صفحه که جان دوست من است، خدای را، بگذار شاعر باشم و شرم آدمی را شعری شوم... باری، پیش از آنکه بیش برادری بمیرد، درخت را بگذار بگریم... درخت را!
منصور کوشان
هیچ رابطه‌ی علت و معلولی میان عنصر درون متن ادبی با عنصر بیرون از آن موجود نیست. بنابراین لازم است که عناصر موجود در یک متن ادبی تنها به‌یاری‌ی خودشان و با توجه به‌ساختار متن و نوع آن پژوهش بشوند. ساختار واقعیت‌های بیرونی آن‌قدر پیچیده‌اند که هم نمی‌توان آن‌ها را به‌راحتی شناخت، هم مناسبت‌های آن‌ها با یک‌دیگر و عناصر یک متن ادبی راه‌گشا به‌هیچ سرمنزل معتبری نیست. واقعیت بیرونی، تحلیل خود را لازم دارد و واقعیت ادبی تحلیل خود را. هیچ کدام هم قرار نیست پاسخ‌گوی دیگری باشند.
محمود فلکی
وقتی مبارزه‌ی درونی کافکا برای رهايی از بيگانگی ِ برآمده از رفتار خانواده و شغل ِ تحميلی و تلاش او در مواردی برای آشتی با اين دو قدرت اجتماعی شکست می‌خورد، عشق به زن و ايجاد خانواده اين اميد را در او برمی‌انگيزد که از طريق آن بتواند هستی خود را تاب آورد. "عشق" برای او "خود را هنوز حفظ کردن" است و پذيرش ِ "سختی ِ زندگی مشترک، تحميلی است از سوی بيگانگی."
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
این دموکراسی ست یا غوغاگریست
حکمت و عقل است یاخرپروریست؟
اینچنین بازیچهء ملاستیم
کاش نازیسم از خدامی خواستیم!
کاش چنگیز مغول سر میرسید
وین سیهکاری به آخر می رسید!ـ
ابوغریب بخارایی
_آرزو داشتم پیوسته در بهشتی زندگی کنم که از ورای پرده ی اشک زلال خود دیده بودم.
_آرزو داشتم آزاد باشم و با مردمانی آزاده زندگی کنم
_آرزو داشتم از راه غلبه بر حقارت های خودم به بزرگی و بزرگواری برسم
_آرزو داشتم آتش پاک را به کوری چشمان ِ ملایان ِ بی خرد ِ تشنه ی خون و طلا در گلخن ِ آتشکده های سرد و خاموش ویران و فراموش شده ی وطنم برافروزم.
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
گیسوانم را شانه کنید/ آنگاه / به شهر بفرستید/ برای خرید گل.../ من / و این شهر هم / بیشتر به تنفس نیاز داریم/ شما هم / لبخند بزنید/ لبخند بزنید/ زنان / لبخند بزنید / زیز برف/ گل یخم را فراموش نکنید، ... « تشنه ام . آب میخواهم.» ...« بیا! آب آوردم. با عروس مرده رو دستم ... مثل خواب میایی و مثل رؤیا ناپدید میشوی. دیگر رفتنت برای چیست؟ میدانی ، فقط کابوسهایت را میگذاری برایم باقی بماند! »
امین بزرگیان
فیلم "جدایی نادر از سیمین" موفق به دریافت جایزه اسکار شد. فارغ از این جایزه، تمامی شواهد و مدارک و دیدگاه ها ما را متقاعد می کند که فیلم اصغر فرهادی را موفق ارزیابی کنیم. موفقیتی در سطح جهانی و موفقترین اثر سینمایی تاریخ سینمای ایران. حتی اگر دست و دل بازتر باشیم با معیار قرار دادن تعداد تماشاگران اثر و استقبال سینماگران و جوایز، می توانیم فیلم فرهادی را موفقترین اثر هنری تولید شده ایرانی نام بگذاریم.
دنیز ایشچی
گؤره سن من نییه یارب بئله نالان اولـــــــدوم؟
غلط ائتـدیم کی سنه واله و حئیران اولــــــــــــدوم.
اودا یاخدین من بیچاره نی پروانه کیمــــــــــی،
آجیغین گـــــلدی مگر عاشیق انسان اولــــــــــدوم؟
خسرو خزاعی پردیس
ﻧﺨﺴﺖ دردرون ﺧﻮدت رو رواﻧﺖ ﺑﭙﻮي
ﺳﭙﺲ آن روان را زﺗﺎزي ﭘﺮﺳﺘﻲ ﺑﺸﻮي
ﺑﻪ ﺧﻮد ﮔﻮ ازاﻳﻦ ﭘﺲ ﻛﻪ در دﻳﻦ ﺗﺎزي نیم
ﻛﻪ در ﺑﻨﺪ وزﻧﺠﻴﺮو زﻧﺪان ﺗﺎزي نیم
رضا بی شتاب
به داریوشِ آشوری و دو سوی ناگهان؛
زرتشت و نیچه
هایده ترابی
شاهد روزگار خویشم، حیّ و حاضر/راست گویی: اهریمنی، عین برج زهرمارم!/لکّاته‌ام؟ گو باشم!...
هایده ترابی
این فیلم برخلاف ادعای منتقدان حامی آن، نگاه و محتوائی کاملا جانبدارانه و گزینشی و ضدرئالیستی به لحاظ سیاسی و جامعه‌شناسی فرهنگی دارد. می‌خوانیم و می‌شنویم که فلان مرجعیت یا بهمان ولی فقیه سینمائی فتوا داده است که مو لای درز این فیلم نمی‌رود، یا اینکه گفته‌اند که از سینمای جهان دیگر تأثیری برنمی‌خاست تا اینکه در ایران "نادر" از "سیمین" جدا شد و...
ابوغریب بخارایی
سمر درست بود- نادرست نیز بود
تو تا درست ندانی سمر مکن باور

همیشه به خودم گفته ام: "حالا که زندگی از میانه ی راه آغاز و در همین میانه پایان میگیرد و آغاز و انجامی نمیتوان برای آن در نظرگرفت و حتی تصورِ بدیهی بودن ِ شناخته ها آنها را در هاله ای ازابهام فرومیبرد- چگونه میتوان شیرابه- عمق و وسعت ِفاجعه آمیز یک زندگی را در فضای محدود ِ یک قصه ریخت؟"
تبريک و تشکر از اصغر فرهادی که با اولين جايزه اسکار برای سينمای ايران، احساس اميد و شادی را به ارمغان آورد. سپاس از خانواده و «خانه سينما» که نام ايران را با هنر و هنرمندی در جهان پرآوازه کرد.
اختر قاسمی
فیلم سینمایی "برلین منهای هفت" که ابتدا با نام " گمگشته" معرفی شده بود قرار است از اول ماه مارس 2012 ( 11 اسفند 1390 ) در شهر برلین اولین روز فیلم برداری خود را آغاز کند. این فیلم داستان زندگی مهاجرین است و تمرکزش مهاجرین عراقی ست. در میان بازیگران فیلم، بازیگران سرشناس ایرانی و آلمانی حضور دارند. مسعود رایگان، مصطفی زمانی از هنرپیشگان ایرانی فیلم و هاینر لوترباخ و کارولین آیشهورن از هنرپیشگان مطرح سینما و تلویزیون آلمان، و همچنین توم بوشوپ، مریم عباس و سمیرا فوکس از دیگر هنرپیشگان فیلم هستند.
ی.ک. شالی
زمین و آسمان مکدر است. چشمان به تیرگی خو گرفته­ات میل شدیدی به باریدن دارد. در خیال باران خورده­ات با قطره­ها به سوی خانه­ای که نمی دانی کجاست در راهی؛ مسحور، خیس، گم­گشته. آهای... چه کسی از خانه­ی این انسان سراغ دارد؟
اصغر فرهادی در این مراسم از طریق مترجمش شیدا دیانی گفت فیلم های مستقل دریچه ای برای شناساندن جوامع به دنیای خارج هستند.
مسعود دلیجانی
" گم شده ایم، گم! "/
بی درک هیچ معنایی/
از نوازشی عجین/
در آمیزش دو نگاه
فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی از ایران، روز جمعه صاحب جایزه سزار به عنوان بهترین فیلم خارجی شد.
نسرین بصیری
"سزار باید بمیرد"
فیلمی که در زندان ساخته شد جایزۀ خرس طلایی برلیناله را ربود
رضا بی شتاب
سخن؛ به سانِ آناتِ هستی است و ستاره ی صبح؛ که چون سمند بر سوادِ تیره می تازد؛ آن کس که سرمست و خنیاگر از سخن است را نه زمان در حجاب کند و نه کس را آن زَهره که هلاکش کُند، گیرم که جانش بستانند و آتش در آشیان و در پَرش کشند؛ با پروازش چه می کنند! آزاده را با قفس هیچ الفت نیست و هرگز بر مرادِ صیاد؛ دل در نمی نهد و پای در دام؛ که آزادگان خود مانندِ مروارید، آبرویِ دریا و ترنمِ باران و اعتبارِ آفتابند؛ این بیدارانِ سخن؛ سینه شان آسمان است و...
اختر قاسمی
چند روز پیش در جشنواره فيلم برلين (برلیناله) اطلاعیه‌ای از مرکزی به نام "مجمع فرهنگی پارسی" دیدم که نمایش چهار فیلم ایرانی را از شب گذشته (یکشنبه شب) تا چهارشنبه تبليغ می‌کرد که در شب پایانی هم بحث و گفت‌وگو با علی نصیریان، بهرام رادان، شهریار بحرانی، الهام حمیدی و آرمین زندگانی را خبر می‌داد.
سينمای ايران بعد از درخشش‌هايی که طی چند سال گذشته به‌دست آورده توجه جهان و به‌خصوص منتقدان سينما را به‌خود جلب کرده به‌طوری که هميشه وقتی نام فيلمی ايرانی در سينمای اروپا به چشم می‌خورد علاقه‌مندان به سينما با تصوری که سينمای فرهادی، پناهی، مجيدی و يا کيارستمی را می بينند به سينما می‌روند.
فرج سرکوهی
آزادی نسبی مباحثه های نظری و خلاقیت های فرهنگی در نخستین سال های جمهوری اسلامی هر چند از دستاوردهای ناگزیر انقلاب بود اما از این برداشت برخی روحانیون قدرتمند نیز متاثر بود که اسلام برای کسب هژمونی فرهنگی جامعه به حذف دیگران نیازمند نبوده و توانائی آن را دارد که فکر را با فکر و اثر فرهنگی را با اثر فرهنگی پاسخ دهد.
اتاق پالتاکی فرهنگ و ادبیات «فرهنگ گفت و گو» راه اندازی شد. اولین برنامه جمعه دوم مارس 2012 ساعت 21 به وقت اروپای مرکزی این برنامه توسط کیومرث نویدی و حمید حمیدی اجرا خواهد شد.
آن آتشی كه در دل ما شعله میكشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر بما كه سوخته ایم از شرارعشق
نام گناهكارهء رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حكایت عشق مدام ما



شهلا و. ی. صفایی
هنگام که/
سپیده دم از پستان مهر/
نور می نوشید/
و روبهکان پست قامت خورشیدکُش/
ازهجوم شرم
یار دبستانی من، هم بغض این شب سیاه
اشکی نمونده پشت این، شکنجه های بیگناه
تب داره تن پوش طناب دار زندان اوین
رگ میزنن ،خون میچکن، فواره خونو ببین
یار دبستانی من ،بیا تو دستامو بگیر
به پای هق هق خدا، بیا تو هم کمی‌ بشین
این روزها شیطان پیر، هم صحبت خدا شده
ی.ک. شالی
از این بد، این بودن، این لعنت، این تکرار، اگر بد می¬گویم، به جان هر چه دوست، نه برای بدی، که برای چیزی جز آن است؛ چیزی که بدان سخت خوشبینم. مرا نه، آن چیز را که بدی نیست و لعنت نیست، به نام بخوان، چندان بلند که خفتگانت از خواب برخیزند و بیدارانت به خاطره¬ای خوش مسرور گردند!
ویدا فرهودی
: وقتی دوستی از من پرسید چرا تو که آنقدر به فروغ فرخزاد علاقه داری چند خطی برای سالروز خاموشی اش نمی نویسی، راستش اول ترس برم داشت چرا که آنقدر در باره ی این زن جاودانه نوشته اند، که می ترسیدم حرفم تکرار مکررات باشد. اما وقتی از دیدگاه یک زن ایرانی شعر دوست و شاعر به او فکر کردم، به یاد خوانده هایم از او و درباره ی او افتادم، جوهر قلم بر سپیدی کاغذ جاری شد.
رضا بی شتاب
برای شما که همیشه عاشق اید و دلاور
خواننده و بازیگر سرشناس، ویتنی هیوستون، پس از یک زندگی پرفراز و فرود در سن ۴۸ سالگی در لس آنجلس درگذشت
مهناز هدایتی
سرزمین ایرانم به زودی شاد خواهی شد/
برگ و بارت خشکیده بدان آباد خواهی شد/
در حصار دست دشمنی دستش شکسته باد/
ایستاده همچون قله ای آزاد خواهی شد
مسعود دلیجانی
هیبت و بزرگیِ بهار را ببین

نه با ستم

که رام و مهربان و با سلامت و وزین

از میانِ سوز و سردیِ زمان

راه خود به سمتِ نو شدن چگونه می کشد