رفتن به محتوای اصلی

تولدت مبارک

تولدت مبارک


دو روزی هست که درفراری تلخ و دلهرهآور از مرز ایران وافغانستان عبور کرده ایم . در هتلی متعلق به کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان که مخصوص پذیرائی از مهمان  حزبی است ،جایمان داده اند.
هتل پر از مشاوران ومترجمان روسی است ،که عمدتا تاجیک زبان هستند.
روز دوم آمدنمان است  که در حیاط هتل مردی بلند قد بمن نزذیک می شود. چشمان درشت وسیاهی دارد.  باصورتی محجوب و خوب اصلاح شده .
بفارسی با لهجه تاجیکی،  با نوعی شعف و کم روئی خود را معرفی می کند .نامش "صمد" است. عضو کمیته مرکزی تاجکستان و مسئول مترجمان تاجیک مسقر در افغانستان.
خوش آمدی می گوید و بلافاصله می پرسد "رفیق  من ، همکاران من ،وخلق تاجیک  یک سوال مهم از شما داریم ؟"
منتظرم که چیزی در ارتباط با سازمان ما ، یا اوضاع سیاسی ایران بپرسد .اما سوالش سوالی غیر منتظره وتعجب آور است.
"حال خانم گوگوش  که تمام ملت تاجیک عاشقشان هستند چطور است ؟امیدوارم خبر های خوبی از ایشان داشته باشید ."
لحظه ای در مقابل سوالی که انتظار نداشتم ، جا می خورم .مکث می کنم .با نوعی بی قیدی که چیزی جز حاصل نگاه متفرعانه چپ به هنرمندان  مدرن ، موسیقی جاز وهر هنر سنت شکن  دیگری که بوئی از غرب وزندگی بسبک غربی می داد،نیست.
می گویم:" خبری از خانم گوگوش ندارم ."
جوابی کوتاه واز نظر او بی مسئولانه .
می گوید :"ممکن نیست! یعنی شما وحزب شما نمی داند خانم گوگوش حالشان چطوراست؟"
تکرار می کنم:"  متاسفانه هیچ خبری از ایشان نداریم ." 
دیگرسخنی نمی گوید. با نوعی رنجش وناراحتی جدا می شود وبر میگردد ." اگر خانم گوگوش به تاجکستان می آمد .ما از فرودگاه تا هتلشان فرش پهن می کردیم وگل می ریختیم."
هم او تعحب کرده وهم من .
منی که نه خودم .نه سازمانم هر گز به سرنوشت هنرمندان  مدرن و متجدد و نو آور زمان شاهی فکر نگردیم . دسته کلی تقدیمشان نکردیم .خبر از حال وروزشان نگرفتیم. ونفهمیدیم چه بر سرشان آمده است.برایمان مهم نبود وهرگز اعتراضی به حکومت بخاطر بر خورد خشن وسرکوبگرش با هنر مندانی چون گوگوش و فریدون فرخزاد نگردیم.
تعجب او از یک ایرانی که نمی دانست  هنرمندی بسیار بزرگ ودوست داشتنی برای بسیاری از مردم  تاجیک،آذری،افغان وپاکستان چه وضعیتی در ایران دارد.
حزبی سیاسی که نمی دانست خانم گوگوش کجاست ؟
بر تعجبمان زمانی افزوده شد،.که دیدیم پر بیننده ترین برنامه تلویزیون افغانستان ،برنامه میخک نقره ای است. برنامه ای که از زبان رئیس رادیو تلویزیون افغانستان آقای "عبدالله شادان ":"یک هفته پخش نشد.بینندگان افغانی با تلفن های متعدد  ونامه  مسئولان تلویزیون را کلافه کردند.ما مجبور شدیم بهر طریق نوارهای بیشتری از خانم گوگوش تهیه کنیم وپخش نمائیم."
روز های بعد هرکس که بما رسید .مهم ترین سوالش خانم گوگوش بود.
سفیر فرهنگی  ومعنوی ایرانی مدرن  که الگوی منطقه بود.پر فروش ترین کبریت  منطقه  کبریتی بود که تصویری از خانم گوگوش داشت باتور نازک سیاه بر چهره.
چهل واندی سال از آن روز ها می گذرد .هنوز خانم گوگوش محبوب بسیار ایرانی ها و خلق های منطقه است .هنوز او سمبل زیبای هنر سرزمینی است که روزی هنرمندان نو آورش از آهنگساز تا کارگردان های جوان سینمائی تا نقاشان و مجسمه سازان وشاعران   می خواستند وتلاش می کرد قدم در راه تجدد ونوآوری بگذارند.
خانم گوگوش هنرمندی ارزشمند که هرگز از خاطره تاریخی مردم حذف نشد وبا هزاران رشته با نسل جدید امروز  ایران پیوند یافت.
روزی" زرتشت با سرود این سرزمین را کاشت."
روزی دیگر "عزیزی با نام گوگوش از" صدایش را به تاریخ قرض  داد و از گریه  آواز ی ساخت ماندگار.""من گریه را آواز خواهم کرد."
تولدت مبارک هنرمندی که همیشه درصحنه  قلب مردم بودی و خواهی بود . ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ناشناس

عنوان مقاله
.نقش هنر.

هنر و ادبیات و موسیقی را "مبتذل" نامیدن، گویا چپ توده ای به اشتباه ترجمه کرد و باید آنرا تفریحی و سرگرم کننده و یا کم ارزش ترجمه میکرد: هنر و ادبیات باید برای تعهد و استتیک بیاشد یا برای تفریح و سرگرمی و تجارت و فروش: .......
....................

نیاز انسان از خود بیگانه به ادبیات سرگرم کننده. ادبیات مبتذل را بهتر میبود ادبیات "پیش پا افتاده" یا سرگرم کننده ترجمه میکردند و نه ادبیات تریویال. در جوامع طبقاتی و صنعتی غرب آن بخشی از فرهنگ تولید رمان و نوول انبوه است که براساس کلیشه، پیشداوری، و تکرار موضوعات خاص، نوشته و عرضه میشود. تریویال واژه ایست فرانسوی به معنی روزمره گی و عامیانه. آن فرم و ژانری است قابل بحث که تاکنون بشکل ادبی و علمی کاملا تعریف نشده. نقد ادبی چپ اصلاح ترجمه مبتذل برای برای ادبیات تریویال را قبول ندارد گرچه ادیبان لیبرال از آن استفاده میکنند. باید پرسید اصلاح ادبیات مبتذل را چه کسانی در میان سوسیالیست های ایرانی مصطلح نمودند؟ رواج اصطلاح ادبیات متعهد در میان مبارزان کشورهای جهان سوم، غیر از سارتر، ممکن است از منتقدان ادبی روس مانند هرتسن و پلخانف گرفته شده باشد.
در تولید ادبیات انبوه و پرفروش در جوامع کاپیتالیستی چون هنرستیزی بورژوازی آشکار نمیشود، تجارتی کردن ادبیات، وادار نمودن نویسندگان به مکانیسم و قوانین تولید کتاب، بشکل کالایی سود آور، سوء استفاده از ادبیات برای تسکین، و برای منافع طبقاتی انحصاری بورژوازی، تولید ادبیات بی ارزش و غیر استتیک، زودگذر، استفاده ابزاری برای مغزشویی و حماقت جمعی، مستور میماند.
غالب آثار ادبی پیش پا افتاده و تریویال و سرگرم کننده بشکل نوول و رمان، و بدون ادعای استتیک ادبی و اهمیت آموزشی تربیتی، در مقایسه با هم فاقد ارزشیابی خوب و بد هستند. در این آثار قهرمان داستان اغلب دچار خطر و ماجراجویی میشود، زندگی واقعی و مشکلاتش اهمیت و جایی در میان واقعیات صوری ظاهری و آبستراکت و هیجان زده ندارند.
سوسیالیست ها بر این باورند که اینگون ادبیات از نظر زیباشناسی هنری، بی ارزش، تقلیدی، تکراری، و غیرخلاق هستند که در جوامع استثماری، علایق و منافع و اهداف سودجویانه و ایدئولوژیک طبقه حاکم را دنبال میکنند. "تریویال" واژه ایست بورژوایی برای توصیف خصوصیات تولیدات ادبی کم ارزش در جوامع طبقاتی سرمایه داری و در نقد ادبی و در علوم انسانی، عنوانی است تحقیرآمیز برای ادبیات صرفا سرگرم کننده که جزو ادبیات عالی و استتیک و ارزشمند نباشد. در اینگوه آثار به ظاهر و به نکات غیراستتیک و غیر جدی و مبتذل توجه میشود. اینگونه ادبیات هدف آموزشی ندارد بلکه بدلیل سودجوییتولید میشود در آن از کلیشه و پیشداوری برای سرگرم نمودن و یا برای به هیجان درآوردن و گذراندن وقت خواننده استفاده میشود. داوطلبان آن شناخت و دانش زیبا شناسی لازم را ندارند. نویسنده میکوشد مطابق انتظار و سلیقه خواننده برای پرکردن اوقات بیکاری وی و برای فرار از خستگی و از خودبیگانگی بنویسد. اینگونه ادبیات اغلب شامل نوول و رمانهایی است که ناشر به فرد نویسنده یا به گروهی از نویسندگان سفارش داده میشود تا بشکل جمعی کتابی را برای فروش تهیه کنند.
ادبیات تریویال یا سرگرم کننده از سال 1965 میلادی وارد تئوری نقد ادبی اروپا شد. مکتب ساختار گرایی گ.یا از نخستین حامیان آن بود. اینگونه ادبیات از سال 1920 میلادی مورد توجه خوانندگان، و از سال 1968 مورد توجه تحقیقات اجتماعی قرار گرفت، گرچه مانند ادبیات شفاهی منکر وجود هر نوع تئوری ادبی پیرامون خود است و فقط مدعی پاسخ به نیاز علاقمندان خاص خود، و نوعی ادبیات شماتیک، غلیظ و فشرده است. اینگون ادبیات از میانه قرن 18 میلادی در میان اقشار اریستوکراتی و بورژوازی نوپای ساکن شهرها، مخصوصا میان زن ها، علاقمندانی یافت. مطالعه ادبیات سرگرم کننده عکس العملی است شخصی در مقابل از خودبیگانگی ناشی از محیط کار یا جامعه مدرن طبقاتی صنعتی. به این دلیل اشاره میشود که آن پدیده ای است اجتماعی و نه ادبی، چون فاصله انتقادی با جامعه را رعایت نمیکند، بلکه مشوق سازش خواننده با شرایط ناگوار اجتماعی خود است.
ادبیات تریویال آثاری است بیطرف و سازشکار که خود را با شرایط تطبیق میدهد و نویسنده نمی خواهد از وضعیت فرد در جامعه شکایت یا بحث و جدل کند و یا تغییری در آگاهی خواننده بوجود آورد، به این دلیل آن جهانی مطابق آرزوی خواننده تقدیم میکند تا جانشینی برای ارضاء جهان مورد دلخواه خوانند باشد. آن کمکی است به فرار خواننده از واقعیات و روزمرگی به جهان رویاها و آرزوهای شکست خورده. ادبیات تریویال یا سرگرم کننده تطابقی با فرم و محتوای شناخته شده نقد و علوم ادبی ندارد واغلب موضوعات تکراری و مبتذل و هیجانی شناخته شده مانند خیانت، ماجراجویی و عشق و غیره را بشکل کلیشه وار طرح میکند. از نظر گرامر، ساختار، و زبان، مانند ادبیات کم ارزش و گاهی غیر اخلاقی معیارها را رعایت نمیکند؛ یعنی نوعی هنر کیچ، جعلی، و غیراصیل است.
سوسیالیست ها و ساختارگرایان مواضعی گوناگون در برابر ادبیات مبتذل و سرگرم کننده دارند. گروه اول مخالف و منتقد، و گروه دوم طرفدار و مشوق، و گروه سومی که مدعی است اصلا اینگونه ادبیات وجود ندارد و نباید به چنین تقسیم بندی بها داد، گرچه ادبیات تریویال نیز دارای فرم، ارزش، و تکنیک خاص خود است و خواننده افسرده و بیکار و خسته را میتواند از نظر روانی رها و آزاد کند و آرام کند. مکتب جامعه شناسی فلسفی سیاسی فرانکفورت از سال 1968 میلادی؛ همراه با جنبش عظیم دانشجویی در اروپا، مدعی بود که اینگونه ادبیات جنجالی یا سرگرم کننده موجب مغزشویی و حماقت جمعی انسان میشود. از طرف دیگر اشاره میگردد، نقد ادبی که مصرف اینگونه ادبیات را تحقیر میکند، خود مشکوک است. شاید منظور این باشد که آن نقد، ایدئولوژیک است، یعنی نماینده ادبیات استالینیستی یا مائوئیستی بود.
در سالهای پایانی قرن 20، سازمانها و تشکیلات تحقیقاتی، مطالعاتی، آموزشی، روانشناسی، فرهنگی، اقتصادی گوناگون به تحقیق پیرامون ادبیات تریویال پرداخته و خواهان این شدند که بجای تحقیر و بایکوت و کیچ نامیدن آن، بهتر است جهت درک و فهم و دلیل وجودی اش، کوشش شود. ترجمه ادبیات تریویال یا مبتذل به ادبیات سرگرم کننده، کوششی بود برای توجه به جنبه های فرهنگی، ادبی، جامعه شناسی و غیرایدئولوژیک آن در مقابل ادبیات متعد یا ادبیات رئالیسم سوسیالیستی. بازار گرم فروش ادبیات سرگرم کننده در پایان قرن 18 میلادی شروع شد. مصرف روزانه دفترهای نوول و رمان یا بخش داستان مطبوعات، از آنزمان با سرعت افزایش یافت. مثلا در آلمان در میانه قرن 18 میلادی سالانه 25 رمان یا نوول منتشر میشد، و در پایان قرن 18 حدود 150 رمان در سال بچاپ میرسید. هدف و انگیزه از مطالعه اینگون ادبیات، آموزش و تربیت و آگاهی نبود بلکه مشاهده و تجربه زندگی قهرمان داستان و رفتار او. خواننده می خواست با تجربیات خیالی قهرمان داستان آشنا شود؛ بدون اینکه خودش مجبور باشد در حوادث و اتفاقات شرکت کند.
نوشتن اینگونه آثار نه تنها گاهی بشکل گروهی بلکه مطالعه آنان نیز پاهی بشکل جمعی، در میان اقشار مرفه اریستوکراتی و بورژوازی نوپای شهرها بود. اندیشمندان جنبش روشنگری نیز مخالف نویسندگان ادبیات تریویال بی ارزش و رمانهای مصرفی و سرگرم کننده بودند و به ناشرین آنان، کارخانجات رمان نویسی میگفتند. گروه دیگری امکان مطالع ادبیات سرگرم کننده را بخشی از حقوق شهروندی جامعه طبقاتی میدانستند. لیبرالها اینگونه ادبیات را جزوی از فرهنگ ملی بشمار می آوردند و مدعی بودند که فرهنگ عوام از پروسه و جریان بوجود می آید و نه از تولیدات هنری-ادبی
در اکثر جوامع گلوبال کنونی ادبیات سرگرم کننده بیشتر و راحت تر از ادبیات روشنگر و استتیک در دسترس خوانندگان است. دو صفت ادبیات تریویال، کم ارزشی و عرضه انبئه برای کتاب پرفروش سال است. بعضی از نویسندگان از نام مستعار استفاده میکنند و کارگروهی آنان بدلیل تقسیم کار است. گروهی از منتقدین ادبی عنوان مبتذل و تریویال را نامشخص و صوری میدانند که مرزهای شناختی نامشخص است. در تئوری متن اشاره میشود که ادبیات میتواند در خدمت هومانیسم و اخلاق یا در خدمت ایدئولوژی و مغزشویی باشد.

ی., 05.05.2024 - 10:45 پیوند ثابت
نظرات رسیده

هنوز نیز اوضاع بر همین منوال است ، تفرعن چپ چیزی کمتر از نگاه از بالای اصلاح‌طلبان نیست و همین چندی پیش موضوع و مسأله تتلو را ببینید و نگاه کتاب‌خواندگان کشورم که کم‌کم کتاب خوانده دارد به یک فحش تبدیل می‌شود ، بخاطر دوری و عدم درک مشکلات جامعه نه بر رویکرد عملی آن بلکه بر پایه رویکرد ذهنی آن !

ی., 05.05.2024 - 07:30 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
شما تقصیر ندارید.

سالام،
صحبت من همیشه همین بوده است،
شما اصلا تقصیرندارید.
این یک قانون است ،
به خودتان نگیرید،
من حتی اگر زیر نوشته کسی بنویسم،
یا حتی امکان دارد،ازافرادی نام ببرم.
این ها دلیل بر شریک بودن ارثیه پدری
وسهم من خوردن آنهانیست،
باکسی هم پدرکشتگی ندارم،
من باتفکرات و نماد تفکرات غلط کاردارم
این تفکر امکان دارد،در شما باشد،
یا دربرادرمن،یا درپدرم،یا درچرچیل،
یا ناسیونالیست های آتشین ووو، ،
هدف رسیدن به یک راه سالم برای
برون رفت از معضلات اجتماعی است.
این گرفتاری ها،که بصورت معضلات
می آورم،ریشه ایی هستند.
فرق نمیکند،
ابزارها تورک باشد،یا کورد،یا عرب،
یا فارس ،یا حتی در ایدئولوژی ها،
مثل اسلام،زرتشتی گری،مسیحیت،
یهودیت،کمونیسم و ناسیونالیسم وو،،
ما مشکل سواد داریم ،
ازاین شاخ به آن شاخ پریدن ونتیجه
نگرفتن ها همگی ریشه در عدم آگاهی
وگول خوردن افراد دراین مکاتب و
تفکرات دارد
وقتی تغذیه فکری سالم نداشته باشیم،
دقیقا به سرنوشتی دچار میشویم ،
که بصورت نرمال و رئال رشد نمی کنیم
ازاین ائده به آن یکی پریده و قبلی را
بکل رد میکنیم،
درهرسنی و یا در تکامل سنی گرفتار
تفکرات مختلف میشویم.
یعنی نه درکی ازموسیقی،نه درکی از
ادبیات ،نه درکی ازمکاتب،نه درکی از
علم و رشد وتکامل پیدامیکنیم،
یک روز بی تل میشویم،
یک روز طرفدارمایکل جکسون میشویم،
یک روز بیک اماموردی میشویم،.یک روز طرفداربنان میشویم،
یک روز ویکتورخارا میشویم.
یک روز طرفدارگوگوش،
ودرنهایت هم می بینیم ،
درعمرمان درعالم هپروت بوده ایم.
وقتی میگم،ما باید سیستمی دارای
تلفیق سنت ومدرنیسم نیازداریم.
بهمین دلیل است
تا بتوانیم،
انسانهای نرمان تربیت کنیم
این تربیت کم کم جایگاه خودرا در
جامعه پیدا و آنها بهترمیتوانند،

نسلی را تربیت کنند،که حداکثر مردم
وخصوصا تحصیل کرده ها وارد عالم
هپروت نشوند.

ی., 05.05.2024 - 06:03 پیوند ثابت
نظرات رسیده

تاریخ ایران از نگرش ضد ملی چپ ضررهای بسیاری دیده. چپ چشم بصیرت نداشت که تاثیر رشد و پیشرفت سریع ایران در منطقه و جذب مردم منطقه و نفوذ فرهنگی ایران را حتی در میان احزاب چپ! منطقه ببینند. چپ مثل اخوند ها هنرمندان را نجس و ابزار سرمایه داری میدانستند. چپ بجای پیشرفت ایران در انزمان بر عکس پروپاگاندای ایدیولوژیک خودش را باور کرده بود که ایران ویرانه و جهنمی است که سگ زنجیری امریکا و ژاندارم منطقه است و باید به هر قیمتی مردم را نجات داد و ایران را تبدیل به قبرستان امپریالیسم کرد. نتیجه ان دیدگاه وضعیت چپ امروز ایران بعد از نیم قرن است.

ی., 05.05.2024 - 03:36 پیوند ثابت
هوشنگ اسدی

نه تنها بی علاقگی و اکراه خود را علیه هنر مدرن پنهان نمی کردیم، بلکه خشونت کلامی ، توهین و مسخره به سبک حزب الهی علیه هنرمندانی چون فرخزاد ، آغاسی و دیگران را مناسب می دانستیم . من واقعا به همگامی ارتجاع سرخ در کنار ارتجاع سیاه در تمام عرصه های زندگی باور دارم . «ما» بدرستی در جبهه ارتجاع ضد ملی عمل می کردیم

ی., 05.05.2024 - 03:33 پیوند ثابت
نظرات رسیده

محققى گرامى خاطره اى دل انگيز و عبرت انگيز اما از ان حقيقت بيش از ٤٠ سال اندى مى گذرد با كمال تاسف هنوز اوضاع همان هست هيچ تغير و تحولى صورت نگرفته است همچنان حزبى ها و سازمان هاى چپ و روشنفكران در رويا و تخيل و ضديت مدرنيته در همين جوامع غربى خود را بخواب زده اند و در تخيلات هستند و چشم بصيرت بر خود بسته اند و نمى خواهند به بينند از ترس و وحشت واقعيت هاي كه با ذهن تنگ و تعصب پر است

ی., 05.05.2024 - 03:32 پیوند ثابت
نظرات رسیده

چپ ایران نگاهش به هنر وآهنگ بگونه ای دینی بود که همسانی با مسلمانان سیاسی داشت و ساختار سازمانهای چپ و اسلامی هم همخوانی فراوان داشت در بالا یک رهبر یا امام یا ولایت فقیه ( آیت اله العضمی) وسپس کمیته مرکزی یا آیت اله وسپس هواداران یا حجت السلام بودند که همه بدون چند وچون بایستی گوش بفرمان رهبر و کمیته مرکزی باشند که آنان در باره همه گفتمانهای سیاسی فلسفی،تاریخی... نظر میدادند و کرکره گفتمان زایشگری شخصی پایین وبسته بود.
برخورد ناپسندچپ ایران به زنده یاد فرخزاد چه در زمان شاه وپس از آن درخورواکاوی وچالش است ودریغا نه جامعه ،نه هنرمندان، و نه سیاست ورزان نتوانستند زنده یاد فرخزاد را دریابند با آنکه یکی از پیشتازان هنر نوین وچالش سنتهای اسلامی وزن ستیزی بود وشوهای او هنری،فرهنگی،نوگرایی و سیاسی بود وهمینکه تابوی بوسیدن دست زن را شکست وهنربرابری جنسیتی را آموزش داد که در آن هنگام پایه های اسلام گرایی ،اخوند و بازاریان لرزید وبیخود نبود که اینگونه به او کینه داشتند ودریغا اندیشکاران کشور هرگز او را در هنگامه زندگی و مرگ درنیافتند و خیلی گذرا از او گذشتند با آنکه زنده یاد فریدون این هنرمند آگاه وجانباخته همواره با واپسگرایی پیکار کرد وبچالش کشید واز مرگ نهراسید وهمه ما درسپهر روان و وجدان یک پوزش تلخ به این هنرمند بزرگ تابو شکن و فرهیخته بدهکاریم

ی., 05.05.2024 - 03:31 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید