● ادبیات
ابوالفضل محققی
هر بار که تو از در وارد می شدی او به اندازه من خوشحال می شد. چشم برتو می دوخت تو پسر سوم او بودی .اما بیتاب بود در تهران ماندن برایش سخت بود .می خواست به همان مهاباد و اگر شد به روستایش بر گردد. می گفت تمام زندگیم وخاطراتم آن جاست . من این جا در این شهر غریبه ام !راست هم می گفت او هرگز نتوانست لباسی غیراز لباس کردی بپوشد وصحبت فارسی برایش راحت نبود . سروه عزیزم به کردستان برگشت و بخشی از قلبم را با خودبرد
ابوالفضل محققی
هوای شاد وسرشار از امید روزهای انقلاب جای خود را به دلهره داده بود . اعدام ! درگیری !همه چیز در حال فروریختن بود .ما مادران آن را حس می کردیم .حسی غریزی ! وقتی برای نخستین بار آژبر جنگ کشیده شد و هواپیماها های عراقی حمله کردند من وسروه خانم در حال بافتن فرش بودیم سرا سیمه به حیاط دویدیم . تمام همسایه ها بیرون ریخته بودند . همه متحیر و هاج واج . از آن روز کشور دیگر روی آرامش ندید .
ابوالفضل محققی
او تمام مدت جلسه پشت پنجره میایستاد و آیتالکرسی میخواند و به کوچه فوت میکرد. اعتقاد داشت که دعاهای او پسرش را حفظ میکند و هیچکس نمیتواند از پشت آیتالکرسی خواندنهای او در خانه را ببیند. چه اعتقادی به دعا داشت و چه عشقی به پسرش. حال من نیز میتوانستم پشت پنجره بیاستم و هوای بچهها را داشته باشم
پس از پيروزي مشروطه خواهان، مجلس شورا اولين جلسه نخستين دوره خود را در جريان جشن هاي مهرگان ايرانيان (14 مهرماه 1285) در كاخ گلستان با حضور مظفرالدين شاه برگزار كرده بود و مقرر شده بود كه سال قانونگزاري در ايران از مهرماه آغاز شود. اين مجلس 15 مهر ماه سال 1286 هجري خورشيدي نيز متمم قانون اساسي را تصويب كرد. بيشتر اصول قانون اساسي وقت در همين متمم گنجانيده شده بود زيرا كه اصل قانون اساسي، شكل مقدمه و اعلاميه داشت. حقوق ملت در همين متمم آمده بود.
ابوالفضل محققی
وی جنگ در همه جا پیچید ه بود. خمینی سرمست نعمت جنگ سرکوب می کرد. چند ماهی بود دانشگاه ها که بسته شده بودند. من وسروه خانم آن شب بسته شدن دانشگاهها چه کشیدیم؛ یک پایمان مقابل پلی تکنیک و یک پا دانشگاه تهران. پدران ومادران مضطرب و دستههای اوباش و اراذل جمهوری اسلامی سلاح بردست و عربده کشان اطراف دانشگاهها. چاقو می زدند، تیر اندازی میکردند و با چوب و چماق حمله می کردند
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است
بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان، تأثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است.
عشق را خود صد زبان دیگر است
بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان، تأثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است.
ابوالفضل محققی
تظاهرات اوج گرفته بود هر بار که بیرون می رفتی هراس از این که برنگردی تمام وجودم را می گرفت؛ چند بار خواستم بگویم پسرم من را هم با خودت ببر، اما نتوانستم. می دانستم سراغ رقیقانت میروی همان ها که هفته ای چند بار می آمدند خانه و جلسه داشتید. چند تا از بچه ها را هم می شناختم. مادران آنها هم میگفتند که در خانه آن ها جمع می شوید؛ یک روز گفتیم حالا که این ها دور هم جمع می شوند ما چرا دور هم جمع نشویم وصحبت نکنیم. چنین شد که اولین جلسه مادرها تشکیل شد.
ابوالفضل محققی
همهچیز برایم تازگی داشت؛ لباسهای کُردی با آن رنگهای شاد؛ پیراهنهای توری بلند با آن پولکهای طلائی و سربندهای بلند، حرف زدن کُردی و صدای ترانههای کُردی که همهجا به گوش میرسید. چه استقبال خوبی از ما کردند. از هیوا بسیار خوششان آمد. تحصیلکرده بودند. جالب این بود که میدانستند پسر بزرگ خانواده زندان است. دیانا گفته بود.
پیشتر بنیاد سینمایی فارابی نام ۴ فیلم سینمایی را به عنوان فهرست نامزدهای ایران در جوایز "آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا" (اسکار) معرفی کرده بود که عبارت بودند از: "رگ خواب" ساخته حمید نعمتالله، "مالاریا" اثر پرویز شهبازی، "نفس" ساخته نرگس آبیار و "ویلاییها" به کارگردانی منیر قیدی.
هادی خرسندی
اوايل من خوشم ميآمد از او که حل کرده به خوبي مشکل مو
ولي از بس که کرد اسلام اسلام به شک افتاده ام از او سرانجام
که کار اصليش تبليغ دين است علي دائي تيم مسلمين است
دل ما ميبرد با زلف و کاکل به لائيتيسه ما ميزند گل
تو گوئي قدرت از مذهب گرفته نوبل از حضرت زينب گرفته
ولي از بس که کرد اسلام اسلام به شک افتاده ام از او سرانجام
که کار اصليش تبليغ دين است علي دائي تيم مسلمين است
دل ما ميبرد با زلف و کاکل به لائيتيسه ما ميزند گل
تو گوئي قدرت از مذهب گرفته نوبل از حضرت زينب گرفته
هستی دادخواه
من
ما
با تو ای یار، با تو ای کس
می شکنیم سیاه جام پیمانشان را
به سکوت می کشانیم کرنای دغل بازشان را
با تو ای یار، با تو ای کس
با تو ای چشم شاهد
با تو ترسیده از خشم
با تو ..
با تو ای هموطن
ای درد مشترک سالها
ما
با تو ای یار، با تو ای کس
می شکنیم سیاه جام پیمانشان را
به سکوت می کشانیم کرنای دغل بازشان را
با تو ای یار، با تو ای کس
با تو ای چشم شاهد
با تو ترسیده از خشم
با تو ..
با تو ای هموطن
ای درد مشترک سالها
روز درگذشت استاد شهریار را ، روز شعر و ادب پارسی نامیده اند. استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی ملقب به شهریار شاعر پرآوازه معاصر ایران ، در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در بیمارستان مهر تهران درگذشت. وی بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت. او متولد تبریز و آذری زبان بود با این حال اشعار بسیار نابی به زبان فارسی سرود و خدمات شایانی به فرهنگ و هنر ایران کرد. تا جایی که سالروز مرگ او را روز شعر و ادب پارسی نام نهاده اند.
تهمینه بخشک
پس از شیرین کاری و افتضاحات سعید شایسته در نوروز1395 که با اعتراض صدها وبلکه ، هزاران نفر روبرو شد . سعید شایسته با ارسال یک کلیپ کوتاه ( مثلا عذرخواهی ) به ایرانیان مقیم دانمارک وعده برگزاری کنسرتی دیگر به صورت رایگان و در اسرع وقت را داد وبدین ترتیب توانست سرو ته این قضیه را هم آورد .
وعده ای که برای به وقوع پیوستنش ، ما به صبر ایوب و عمر نوح محتاجیم .
و اما اینبار نوبت به محسن یگانه ، خواننده پاپ و مقیم ایران رسید.
وعده ای که برای به وقوع پیوستنش ، ما به صبر ایوب و عمر نوح محتاجیم .
و اما اینبار نوبت به محسن یگانه ، خواننده پاپ و مقیم ایران رسید.
ابوالفضل محققی
شاید پشت همین دیوار هاست . می خواهم فریاد بکشم صدایش کنم !ماه هاست چشم انتظارم . تمام دو ماه گذشته در بی خبر ی روز های سختی را گذراندم . اگراورا دوباره ببینم چه خواهم کرد ؟ تکرر ادرار گرفته ام ! می گویند از اضطراب است ! خودم هم می دانم !شب ها بی خوابی به سرم می زند بلند می شوم در داخل خانه قدم می زنم .در اطاقش را باز می کنم می دانم تختش خالی است !اما باز نزدیک تر می شوم دست می کشم نه ! نه ! این جا کسی نخوابیده . گاه روی تختش دراز می کشم صورتم را به بالش می چسبانم .
ابوالفضل محققی
شاید پشت همین دیوار هاست . می خواهم فریاد بکشم صدایش کنم !ماه هاست چشم انتظارم . تمام دو ماه گذشته در بی خبر ی روز های سختی را گذراندم . اگراورا دوباره ببینم چه خواهم کرد ؟ تکرر ادرار گرفته ام ! می گویند از اضطراب است ! خودم هم می دانم !شب ها بی خوابی به سرم می زند بلند می شوم در داخل خانه قدم می زنم .در اطاقش را باز می کنم می دانم تختش خالی است !اما باز نزدیک تر می شوم دست می کشم نه ! نه ! این جا کسی نخوابیده . گاه روی تختش دراز می کشم صورتم را به بالش می چسبانم .
بهنام چنگائی
برای بزرگداشت جسورانه ی آنانکه جز آخرین تیرِ جان در کمان "اعتصاب غذا" گذارند، چاره ای نداشته اند. و بخاطر دادخواهی، و در پی نانِ نداشته خویش و همه ی کارگران بپا خاسته اند. نبرد نابرابری ایکه رضا شهابی و همه ی همراهان او ناگزیر دچارش شده، و اینک اسیر بی دادرسی ها و ستم های ستمگران ولائی گشته اند.
آ. ائلیار
زیبایی این شخصیت در آن است که از چند هزار سال پیش با تو حرف میزند و درد دل میکند. آدم را به خانه و شهر و کوچه و دنیای خود می برد و میگوید : داداش نگاه کن، ما اینیم . حالا برو فکر کن ببین تو چه و که هستی؟ او میگوید: اینانا! محبوب انلیل، بر سومر وحشت و هراس بار کرده ای.
پیاده کردن «همزیستی» سومریها و خلقهای سامی ، سارگون آنا را مأمور این کار کرد، او با فعالیت فرهنگی- سیاسی و دینی خود سی و چند سال در این مسیر کوشید...
پیاده کردن «همزیستی» سومریها و خلقهای سامی ، سارگون آنا را مأمور این کار کرد، او با فعالیت فرهنگی- سیاسی و دینی خود سی و چند سال در این مسیر کوشید...
طنزی تلخ در هاله ای از تشنجات!
محمدعلی اصفهانی
با انقطاع دور تسلسل
می شد مبادرت به تأسف کرد
يا
حتی به خود
دشنام داد
و توی جوی آب روان
تف کرد
می شد مبادرت به تأسف کرد
يا
حتی به خود
دشنام داد
و توی جوی آب روان
تف کرد
اخوان ثالث در شعر کلاسیک فارسی توانمند بود. وی به شعر نو گرایید و آثاری در هر دو نوع شعر به جای نهاد. همچنین، او آشنا به نوازندگی تار ومقامهای موسیقیایی بوده است.
وی نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد.
وی نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد.
ابوالفضل محققی
مردمانی با چهره های شبیه هم که براین خانه ها فرود می آمدند .در زمانی شناور که کودکان جوان می شدند جوان ها پیر وپیران از خانه ها خارج می گردیدند تا باز در سیمای نوزادان بر گردند .چرخه ای که همیشه در گردش بود می رفتند ومی آمدند .هیچ چیزی ثابت نبود ...
زهرا نجفی
فرهنگ و نقاط ضعفش هم از آن مقولاتی است که با آن هرگز چهره به چهره نشده، بنابراین توجه هم نمیکنیم. در قضایای اخیر، اکثریت، نقدِ علت(نقص فرهنگی) را که با ما چشم در چشم نمیشود را رها و به نقد معلولها پرداختند. معلول هایی که با ما در فرهنگی مشترک بار آمدهاند. فرهنگی که هیچکداممان را علیه السلام بار نیاورده فلذا هرکداممان بالقوه استعداد آن را داریم که آزاده نامداری یا نماینده های سلفی بگیر از آب دربیاییم. فقط موقعیتش مهیا نیست.
سالها بود که دوستان و آشنایانم پیوسته از من میخواستند خاطراتم را بنویسم اما من هیچگاه فرصتی برای این کار نمییافتم. تا اینکه در تابستان ۲۰۱۵ اتفاق مهم و بزرگی در زندگیام رخ داد که نه تنها من، همهی نزدیکان و آشنایانم را نیز شگفتزده کرد. این اتفاق موجب شد تا در برابر پیشنهاد دوستانم دیگر نتوانم مقاومت کنم و تسلیم خواستهشان شوم.
از دوستم بابک عزیز که از آغاز تا پایان کتاب با من همکاری کرد، صمیمانه سپاسگزارم.
از دوستم بابک عزیز که از آغاز تا پایان کتاب با من همکاری کرد، صمیمانه سپاسگزارم.
آ. ائلیار
باجیم گئتدی گلمدی-یاریمین یادینا بنزه ر.
خواهرم رفت و باز نیامد- بسان یاد یارم...
خواهرم رفت و باز نیامد- بسان یاد یارم...
آ. ائلیار
هنگام جست و جوی کاتب ام، او را در کنار خود یافتم
کاتب از آن من است، من از آن کاتب؛ به کسی چه مربوط است.
برای کاتب ام، پیراهن با یقه ی سفت اش، چه زیبا میاید...
کاتب از آن من است، من از آن کاتب؛ به کسی چه مربوط است.
برای کاتب ام، پیراهن با یقه ی سفت اش، چه زیبا میاید...
در تازهترین اثر یاسیمینا رضا، باز هم دو زوج طبقهی متوسط جامعهای پیشرفته و رفتارها و واکنشهای بهظاهر متمدنانهی آنها در کانون رمان قرار دارد. این بار ولی یکی از شخصیتهای بسیار بافرهنگ آن، همسرش را به قتل میرساند
راشل زرگریان
مرد با دیدن مار طویل وبزرگ مانند مجسمه ای که غم و اندوه چهره اش را
پوشانده نمایان شد.
پوشانده نمایان شد.
ابوالفضل محققی
زنان تحصیل کرده و هنر مندی که در آن شهر کوچک مذهبی خطر کردند بی چادر از برابری زن ومرد گفتند واز آزادی ودمکراسی ! امری که بیشتر اهالی آن روز آن شهر مذهبی چیزی از آن متو جه نمی شدند .کلماتی که هنوز بعد از گذشت هفتاد سال برای بسیاری از مردمان این شهر ثقیل است و وغیر قابل قبول .او از این خانواده بسیار آموخت بی آن که استقلال نظر خود را از دست بدهد .از همسرش حمایت کرد بی آن که خود داخل مبارزه آن روز وحزب دموکرات شود ...
نسرین صفایی
از تاكسي كه پياده شدم ، راننده براي تحويل دادن چمدانم پياده شد ، دلم عجيب گرفته بود ، وقتي راننده ي پا به سن گذاشته ، با آن چهره ي معصوم و شكسته به من خيره شد وبا لبخندي برايم آرزوي موفقيت كرد ، ناخودآگاه دستم را براي گرفتن و فشردن دست او به جلو بردم ، دوست داشتم او را به عنوان نماينده اي از طرف تمام هم وطنانم در آغوش بگيرم اما خجالت كشيدم ، پيرمرد تعجب كرده بود ، دستش را جلو آورد و دستم را فشرد ، من محكم تر از او دستش را فشردم و گفتم :" برايتان آرزوي سربلندي ميكنم ...
منوچهر برومند (م. ب. سها)
خبری باز رسید/
غم گرانبار شد و کس نتوانست کشید/
جام زرین حیاتی بشکست/
کز شکستش پی دیواره ی دانش بنشست/
آری از روز الست /
رشته ی عمر گرانبار بسی زود گسست /
راوی قصه غم بار ممات
غم گرانبار شد و کس نتوانست کشید/
جام زرین حیاتی بشکست/
کز شکستش پی دیواره ی دانش بنشست/
آری از روز الست /
رشته ی عمر گرانبار بسی زود گسست /
راوی قصه غم بار ممات
مهناز هدایتی
در یک کاخ بزرگ سلطنتی با پنجره های طلایی با پنچره های طلایی
با ده ها اتاق خواب و سالن های بزرگ پذیرایی با لوسترهای مهتابی
با گچ بری های بی نظیر که به شکل ماه و ستاره و خورشید چشم ها یم را مجذوب کند