Skip to main content

● ادبیات

هر اندازه که شخصيت شاعر شاهنامه را از خلال گزيده گويی های بيرون از متن اش به خوبی به دست داريم، که در گريزها و گرم گويی های ميان داستان ها، به صورت خردمند نيک انديشی نشسته است که طبيعتی نرم خو، آسان گير و روی هم رفته و ناچار موافق و مصالحه گر باگردش ايام دارد، بيش تر به عبرت آموزی احاله می دهد و به عاقبت و عافيت انديشی و تحذير می پردازد، به همان ميزان از هويت و تعلق و نيات و خيالات سفارش دهندگان شاهنامه هيچ نمی دانيم!
یک موضوع مورد بحث در این فیلم نیز حالات شدید خشونت آمیز یا خونین آن است و اینکه مرز نمایش خشونت کجاست. اینجا نیز «تارانتینو»، مثل دیگر فیلمهایش و از جمله فیلم قبلیش «حرامزادگان لعنتی»، بر مرز بیان و نمایش بی پروای خشونت برده داری و از سوی دیگر لذت و تمتع وویریستی یا هیزگونه و سادیستی از بیان آن حرکت می کند. یک صحنه قوی و همزمان سادیستی و وویرستی، صحنه مسابقه جنگ دو سیاه پوست در برابر دو برده دار است که در فیلم به آن «ماندینگو» می گویند. این صحنه بسیار قوی و چندلایه و همزمان خطرناک و میخکوب کنند
جهان
و ما کوران بودیم و کران!..
نه دیدیم،
نه شنیدیم..
نازنين من ..!
ما یاریت را نیارستیم...
تو ما را یاری کن!.
روز جمعه هیجدهم ژانویه کمیته­ ی دفاع از مبارزات مردم ایران - بلژیک و شورای دانشجویان و جوانان چپ - کمیته­ ی بلژیک، در چارچوب برنامه‌ی ماهانه‌ی خود، نمایش فیلمی را ترتیب داده بودند. این ماه ما با توجه به اهمیت موضوع تجاوز گروهی به دختر جوان هندی و شکل‌گیری مبارزات گسترده بر علیه ستم و تجاوز به زنان در هند و سایر نقاط جهان، فیلمِ هندی "آب - Water" را برای نمایش و بحث پیرامونِ موضوعِ تجاوز و نقش آن در تحکیم روابط مردسالارانه، انتخاب نمودیم.
ابوالفضل محققی
جهیزیه کم کم داشت آماده می شد. باقر زرنگار به شوخی گفت:" خب، دانشگاه سهم خودش را پرداخت کرد، ما چقدر باید بپردازیم؟ " و دویست تومان داد. " بچه‌ها بدون پولبا چند دست قاشق و چنگال که نمی شود عروسی راه انداخت! " نمی توانستیم باز هم صندوق جدیدی برای کمک درست کنیم. امری خصوصی بود. نزدیک به هزار و دویست تومان جمع شده بود. جهیزیه به اندازه‌ای بود که بخشی از آن نصیب سکینه خانم و چند همسایه شد. وقتی پول را به او دادم، به او گفتم: " این هدیه دانشجویان است!" اشک در چشمانش حلقه زده بود. سرفه امانش نمی داد.
رضا بی شتاب
نبودند، هیچ کدامشان نبودند...
چشم که گشودم همه جا سپید بود، کفشی به پای نداشتم و جامه ای ژنده بر تن بود و تن رنجِ جانکاه را وانهاده بود؛ ولی آهنگِ رفتن، من را به خویش می خواند...
حسن جداری
در یکصد و چهلمین سالگرد تولدش
معجز تا زنده بود، دست از افشای شیخان ریاکار بر نداشت و در حقیقت امر، هیچ شاعر معاصر، اینهمه بی باکانه و بی امان، علیه شیخ وملا و واعظ، مبارزه نکرده است.شاعر در شرح حال خود، به تضاد آشتی ناپذیری که بین افکار روشنگرانه وی و خرافات پرستی و جهالت و عوام فریبی ملاهای شبستر وجود داشت...
رضا بی شتاب
مرگِ گُل وُ گهواره ی واژون
در پیشِ شما حادثه ای نیست
پژمردن وُ پرپر زدنِ کودکِ اکنون
در پیشِ شما حادثه ای نیست
بهنام چنگائی
اکبر، ای جانِ خستگی ناپذیر
براستی، تو بین راه، جاماندی؟
تو که، گامِ همیشه بی قراری بودی
در راه مهر و نان و انسان!
تو که مدام فریاد پر طنینی بودی
در کنج کنج این دنیا!


سیدعلی صالحی
چقدر من این خوزستانِ فقیرِ فهمیده را دوست می‌دارم!
زمزمه‌ی معمولیِ جوبارِ نازکی
کنارِ کوچه‌ی گُل، گلاب،
تصویرِ ساده‌ی واژه‌ای
در خوابِ روزنامه‌های عصر،
تبسمی ارزان،
که چه شود!؟
ادامه بدهید ... نان و نیشکر
بعد، بیرقی سه‌رنگ
بی‌هیچ علامتی،‌ آینه‌ای، حرفی
هی در اهتزازِ بی‌زوالِ زمان.
رضا بی شتاب
روان شد راویِ رؤیا
چو رودی از پسِ سدی
و یا گُردی که از هم بگسلد بند
و در هم بشکند درهای زندان
فریدون جنیدی
روشن است که بر درخت دانش، هر زمان شکوفه ای نو می رويد و باغبانان را می بايد که نامی نو بر آن نهند و زبان را میبايد که توان چنين نامگذاری همواره باشد.
اين نيز آشکار است که دانشمندان در زبانِ دانشی خويش برای کوتاه کردن واژه های بزرگ، گزيده ای از آن می گويند يا نشانه ای برای آن بر می گزينند، چونان: Sin برای سينوس،P برای فشار، يا E برای نيرو و ... با اينهمه باز ميشايد که زبانی که برای نمودن دانش به کار گرفته میشود...
ناصر ایرانپور
خوب‌ درس خواندن و ديپلم‌گرفتن بچه‌های ايرانی يکی از دغدغه‌های والدين ايرانی در داخل و خارج از کشور است. اين موارد گاها حتی به‌ منشاء بحران بين والدين و فرزندان ايرانی نيز تبديل شده‌ است. آيا بشريت مترقی هم با اين پديده‌ اينگونه‌ رفتار می‌کند؟ آيا کودکان و نوجوانان ما محکوم به‌ اين هستند، در امور درسی موفق باشند؟ آيا اين راه‌ خوشبختی است و اگر کودکان ما توانايی و اراده‌ی تمکين به‌ خواست والدين را نداشتند، راههای ديگری را می‌توان پيمود؟
احمد شاملو
جخ امروز
از مادر نزاده ام
نه
عمر جهان بر من گذشته است.
نزدیک ترین خاطره ام خاطره ی قرن هاست.
خوش بینی ی برادرت ترکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند
سفاهت من چنگیزیان را آواز داد
سیدعلی صالحی
ما با هم بوديم
تا ساعت يک و سي و دو دقيقه‌ي بامداد‏
با هم بوديم ،
بلند شد، دست آورد، شنل مرا گرفت و گفت:‏
کوروش پسر ماندانا و کمبوجيه
پيشاپيش چهارصد هزار سرباز پارسي
به سوي سد سيوند راه افتاده است .‏
بايد بروم
فقط من مسير مخفي بادها را بلدم‏
اما وهم و دروغ مهمتر این زندانیان و یکایک ما در چیزهایی دیگر نیز نهفته است. زیرا معمولا زندانیان خیال می کند که زندانبانان، قاضیان آزاد هستند. که یک «دیگری و دیگرانی» وجود دارند که آزاد هستند و می خواهند مثل انها ازاد باشند. یعنی اینجا ما با وهم بزرگتر انسان و انسان مدرن روبرو می شویم که همان گفتمان «آقا/نوکر» هگلی است و اینکه بنده یا نوکر می خواهد آقا شود تا آزاد باشد. در حالیکه نه آقا و نه بنده هیچکدام آزاد نیستند وهر دو گرفتار گفتمانی مشابه، نیازمند به یکدیگر و همیپوند با یکدیگرند.
رضا بی شتاب
گفتیم وُ شنیدم ازان خانه ی محصور
افسوس جدا از هم وُ بی حوصله وُ دور
رفتیم ازین چشمه به آن چشمه پیِ نور
آب از سرِ هر چشمه گِل آلود وُ بسی شور
فریدون جنیدی
زبان پارسی از همگی ویژگی ها برای جهانی شُدن برخوردار است. در بخش نُخستِ این پژوهش اُستاد فریدون جُنیدی به یازده نمونه از این ویژگی ها اشاره میکُند.
جهانيان در اين راستی همگمانند که از دو سده پس از اسلام تا چندی پس از يورش مغولان، ايران کانون دانش جهانی بوده است. و بسی از شاخه هایِ دانش کنونی در آن زمان به نيروی انديشۀِ دانشمندان ايرانی درخشان و به درخت دانش جهانی افزوده گشتند؛ و بسیاری از چيستانهایِ دانش، برای ايرانيان گشوده شد.
مهناز هدایتی
زکشتار هزاران صدهزاران شیر ایرون
صدای ضجه ی ایران رسد بر گوش دنیا
اسیر دست دشمن گشته در چنگال طاعون
به سال یک هزارو سیصد و اندی ست حال/
دریغ از یک تبسم بر لب لیلی و مجنون/
دریغ از آن همه نعمت که بودش در گذشته/
دریغ از عشق وآزادی دریغ از لمس قانون/
دریغ از یک دل خوش بر سرای سبزخاموش/
آ. ائلیار
برف پوش!
خونین دامن!
نفس...
نفسم بر نمیاید
خوابم میاید
-----
باشی قارلی!
آلتی قانلی!
نفس...
نفس گلمیر
یوخوم گلیر
بهنام چنگائی
ققنوسان قله های غرور
به دیگر بار، به آواز در آمده اند
و بال پرواز بلند می کشند
تا آسمان نشینان را
بزیر خاک برکشند.
اینجا ظلم آباد است
مردمانش نالایق
ببینید برقه برسر ندارند
کودکانشان ازدواج نکرده اند
دخترکانشان ،گاه هوایی به مویشان میرسد
گاهی‌ پسرها به قیافه عکاس میخندند
خنده ،چه گناهی!!!!کودکان نادان
زمان فیلی
هنر در تبعید همواره جلوهیی خاص در میان ما ایرانیان داشته است ٬ نوعی زیبایی توام با بغض که در داخل میهن توسط عوامل استبداد از رشد و شکوفایی باز مانده و به حبس و سرکوب کشیده شده است ٬ صدای فریادیست که سالها در گلو خفته مانده و در فرسنگ های دور و در دل غربتی یخ زده آرزوهای بربادرفته یی که به رویایی دست نیافتنی مبدل گردیده ٬ رنگ و بوی طراوت امید میدهد و می سراید .
اسد سیف
آیا ما قادر خواهیم بود سنت‌گرایی را در عقلانیت خویش، از نگاه جامعه دور گردانیم؟ اگر به این کار موفق نگردیم، دگربار آن روزهای سیاهی را که شاملو یک‌بار پس از انقلاب ما را به آن هشدار داده بود، تکرار خواهد شد. باید هشیار بود. این اثر و آثاری مشابه که این روزها منتشر می شوند، همه در همین راستا هستند، در این‌که هشیار باشیم، جامعه در حال زایش است و این نوزاد برای ما یعنی تاریخی نو. نگذاریم این تاریخ دگربار به آسمان گره خورد و امامان و نمایندگانشان برای مردم تصمیم بگیرند.
رضا بی شتاب
از شعله از شهاب می کشَد این نقاشِ چیره دست
شادا! نقابِ خواب می دَرَد این نقاشِ چیره دست
تا غنچه بال وُ پَر گشاید وُ زیبا شود جهان
جان را سوی شباب می بَرَد این نقاشِ چیره دست
مانده خاکستر گرمی جایی ، در اجاقی ؟ /
طمع شعله نمی بندم /
خردک شرری هست هنوز ؟
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم /
روشن شود که آتشم و آب نیستم
امین موحدی
آراز تنهايک رود نيست او سنگ صبور يک ملت است.آراز درد جاري يک ملت است که در بستر تاريخ جاريست .صداي امواجش فرياد لعنت ابدي بر آنهاست که رنج اين جدايي را بر ملتي تحميل کرده اند،وقطرات آب برخاسته از آن ،عرق شرم بشريت است که بر پيشاني ساحل مي نشيند.
کتایون آذرلی
نه آتش ِ تیری و نه تیزـ دشنه ای به دست

نه از شرجی جنوب و نه از نموری ِ شمال
با درک این همپیوندیها میان حالت خواب و بیداری، میان حالت ضمیر ناآگاه و ساحت آگاه یا خودآگاه است که می توان سخن عمیق ژیژک را فهمید که بیدار بودن، واقع گرا یا پراگماتیک بودن، مومن وفادار به سنت و رسم بودن، در واقع به معنای ترسو بودن است. از جهاتی به معنای تلاش تراژیک/کمدی وار یا کابوس وار برای فرار از «خویش و تمناهای خویش، خوابهای خویش و از ضرورتهای خویش و زمانه خویش است». به زبان دیگر برای بالغ بودن همیشه بایستی یک بخش «در خواب زیست». خواب و تمنای خویش را دنبال کرد.
حمیدرضا برهانی
گرد آوری این نمایشگاه که خود یک کار هنری بزرگ میباشد یاداوری میکند که انسانها بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی یا باورهای آنها نقاط مشترکی دارند و درد یکی از نقاط مشترک آنها میتواند باشد.
مهناز هدایتی
در سیاست غوطه ور گشتم تو را بردم ز یاد
وای برمن وای برمن دوستت دارم زیاد
امـا هنوز،
در آن سرزمین ِ مملو از نسل سرکش عاشق ...
کدام عاشق؟
عاشقانی که به مرگ هم خندیدند
کدام امیـد؟
امیـد به ستـارهـا
که بر خیـزنـد و ...

کتایون آذرلی
نویسنده در متن، از تظاهر به حضور خود در اثر، از رازگویی های احساساتی و از فلسفه بافی دوری می جوید. حتی از نمایاندن خود در اثر به عنوان نویسنده نیز خود داری می کند.اما این نکته روشن است که نویسنده نمی تواند به کلی وجود خود را پنهان نگاه دارد. هرچند که افکار خود را بی طرفانه می نویسید