Skip to main content

● ادبیات

ميرجلال‌الدين كزازي معتقد است: يافتن و ساختن واژه‌هاي پارسي و بومي در برابر واژه‌هاي بيگانه، در هر زمان كه انجام بگيرد‌، كاري است سودمند و شايسته. اين استاد زبان و ادبيات فارسي در گفت‌وگو با خبرنگار ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) درباره‌ي تأخير فرهنگستان زبان و ادب فارسي در زمينه برابر‌سازي براي واژگان بيگانه گفت: بي‌گمان اگر پيشنهاد واژه‌اي نو در برابر وام‌واژه‌ها، بهنگام انجام بگيرد،‌ كارآمدتر خواهد بود و آن واژه‌ي پيشنهاده بختي بيش‌تر خواهد داشت تا به كار برده بشود.
كيوس گوران،‌ بي‌گمان از نام آوران حوزه فرهنگ و فولكلور مازندران و ستاره‌ي درخشاني در آسمان ادب اين استان پهناور است. با حس و حالي ناب و گنجينه‌ي وسيع لغات محلي.
آ. ائلیار
سایه هایی که "گرهگاهها"ی آنها سرزمین زیبا و سحرانگیز ما را شکل میدهند. "ما و خانه یمان" را میافرینند.
همه جا، مملو از این سایه هاست...
رضا براهنی
ﺷﺎﻳﺪ ﻳﮑﻰ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻳﮑﻰ ﺍﺯ ﮔﺮﻭﻫﺎﻧﻬﺎﻯ ﺍﺭﺗﺶ ﮐﻪ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﻳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺩﻩ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﻬﺮﺁﺑﺎﺩ ﻧﻘﺶ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﺖ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﻯ ﮐﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻩ . ﻳﺎ ﻳﮏ ﺭﺋﻴﺲ ﮐﻼﻧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﺪﺭ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﭼﺮﻳﮏ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﮔﻔﺘﻪ ، ﺯﻥ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ، ﺯﻥ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﻣﺠﺴﻤﻪ ، ﺟﻴﻎﺯﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻪ. ﺷﺎﻳﺪ. ﺷﺎﻳﺪ. ﺷﺎﻳﺪ ﺁﻗﺎﻯ ﺩﮐﺘﺮ ﻋﻀﺪﻯ ﺷﺨﺼﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ !
حسین حردان
برای شادی صدر که هیچ مرزی نتوانست او را از قرار گرفتن در کنار انسان باز دارد.
"صدرِ" آمالِ بشر... "شادی"ست
برايش رنج ها بايد
رضا بی شتاب
صدایم زد کسی از دورِ نزدیک
صدایش آشنایِ شادِ معنا
دمی برگشتم اما؛
سکوتِ خلوتِ مِه بود بر جا
و مِه گویی حریرِ حیرتی زیبا
اشرف علیخانی (ستاره از تهران)
و در نشیب و فراز این روزگار
من نیز با اینهمه کاستی
ولی مانا و راستین
همواره با یاد او که دلش
برای هر پرنده میتپد
فریاد میزنم که
گل سرخ در کویر هم میروید
رضا بی شتاب
رسمِ شبانه این است
بیتابِ شعرِ تازه
بیخوابی وُ بهانه
تنهایی وُ رهایی
آ. ائلیار
در این خلاء همه چیز ممکن و واقعی ست.
در هم آمیختگی هر آنچه که روح و جسم نحیف مرا در چنگال خود میفشارد- مثل زندگی امید و لیلان. شهاب گذرنده هستی تهمین . گردبادهای ضعیف خیابان- درستی برون و نادرستی درون ، همه برایم عینی و واقعی هستند. بمانند در هم آمیختگی شب و روز، گذشته و حال و آینده ام، و آدمها و سایه ها. از طرف دیگر من در آنسوی این آمیختگی ها بو گرفته ام ، بو میدهم ، بوی مقدسات. و از کیستی و چیستی این اشباحی که مرا می بویند و رد میشوند بی خبرم. گاهی حتی به وجود خودم نیز شک میکنم.
شهلا و. ی. صفایی
آنجا که گم میشوند/
فریاد کودکان زیر آوارها/
اشک های زندگی/
شانه های عدالت خدا را میجویند/
آنجا که دست های محبت/
به صف ایستاده اند
رضا بی شتاب
سیمرغِ باغِ صبح اند
این روشن آشنایان
دام از چه می نهی گول؟
بر راه وُ رسمِ توفان
کُشتی تو روشنی را!؟
خورشید کی بمیرد
رضا بی شتاب
با یادِ بیدارِ «مهدی اخوان ثالث»

چکاوک جان!
دلم را های های وُ ناله ات کُشت
مگر «امید» رفت وُ چامه گُم شد
چگورِ لولیِ از باده سرخوش
مگر افتاده اینک از هیاهو
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
گویند : چنانی و چنینی شب وروز
چون خار به چشم اهل ِ دینی شب وروز
گویم: « چه کنم که دیده بسته ست ترا ؟
دین ، دوزخ ما شد و نبینی شب و روز !»
16
گویند: « به دین مبند بد دینی را
وین ظلمت مُدهشی که می بینی را »
گویم که : « ز دین ، من آن بنا می بینم
حال ، آن که تو رنگ و روی تزئینی را ! »
سی و سه سال پیش خواسته، ناخواسته !
زلزله ای نازل شد در آن سرزمین پُـر از طلا
زلزله ای به وسعت دریایی از خون نـدا،
که نام اش نهادند،
"حکومت ِ جمهوری اسلامی"
یـا نه،
حکومت جهل و نکبت اسلامی
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
این ترانه ها پس از دیدن تصویر آن دخترک زیبا و خردسال ایرانی سروده شد که پس از زلزله بر ویرانه های خانهء خود ایستاده بود و در لبخند شادمانه اش سرود زندگی موج می زد.

اگر در فیلم چهار بخشی«الیین» ما با ناممکنی تلاش انسانی برای «کنترل و رام کردن زندگی»، با ناممکنی «اهلی سازی و نمادین سازی نهایی بخش هولناک یا تاریک زندگی و غریبه» روبرو می شویم، شکست مداوم این تلاش و یا شکست تلاش برای دستیابی به بدن کامل و اسلحه کامل را می بینیم، در فیلم جدید «پرومته» از ریدلی اسکات با شکل دیگری از این جستجوی «مطلوب مطلق، چیز مطلق» روبرو می شویم. حال با جستجوی «اصل بشری» و «کمال و جاودانگی» و دستیابی به «بهشت گمشده که در نهایت همان مادر است» روبرو می شویم.
بهنام چنگائی
این شعر، درد ناله ای ست با همدردان مصیبت گرفته ام در مناطق زلزله زده و ویران تبریز و اهر و روستا های آن نواحی
رضا بی شتاب
همسوگِ مردمانِ میهن مان در زمین لرزه های اکنون
چنین افسرده تبریزم نبینم
هلا دلمُرده تب ریزم نبینم
چنین در خاک وُ خون وُ زیرِ آوار
نبینم مردمان را خسته وُ زار
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
با تأثر همراه با همدردی برای هم میهنانم در آذربایجان که هم امروز لرزه های زمین عزیزان و دلدادگان آنان را با خود برده است
گلشیفته فراهانی
چه مي‌شد اگر آن روز گرم تابستان عكس‌هاي من به دست داريوش مهرجويي نمي‌رسيد. من از بزرگترين هديه عمرم محروم مي‌شدم. آري زندگي چون سوزن‌بان، ایستگاه‌های مسير قطار مرا عوض كرد...
اختر قاسمی
به مناسبت 28 امین سالگرد خروجم از ایران چند خط زیر را که نه نثر است و نه نظم و فقط از درون و حسم بیان شده نوشتم تا بار دیگر در سالگرد مهاجرت و تبعید ناخواسته درد دلی کرده باشم.
به امید آزادی و روزهای بهتر برای سرزمین عزیزم ایران و صلح و دوستی برای جهان
رضا بی شتاب
ای مونس وُ غمخوارِ جهانم
گمگشته شدم ای تو نشانم
از بس که دلم نامِ تو آورد
رسوا شده هر سو وُ کرانم
رفتی خبری از تو نشد باز
رفت از تنِ من تاب وُ توانم
گزارشی از نمایشگاه‌ «وانشا رودبارکی» نقاش شقایق‌های شمال ایران و فرهنگ و تمدن ایران در ژیورنی
بابک مغازه ای
ما روزی دوباره خواهیم بخشید
یک بار برای همیشه
حتی آنانی را که
در درازای تاریخ نگاهبانان سیاهی بوده اند
افسانه خاکپور
قبله ام قبیله است
قیل وقال من
قال و مقال من
بازگشت به سوی آن قبیله است
فازمن، فراز من
قار قار بی وقار من
دانه منقار من
نان نه ونشخوار من
قسم به روح پاک آن قبیله است
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
در اخبار بود که : محمد علی کشاورز هنرپیشهء مشهور تئاتر و سینما، اسفندیار رحیم مشایی را کاندیدای ریاست جمهوری در ایران کرده و از مردم خواسته است که «تفکر ناب ِ مهندس را بشناسند!».
این چند سطر نیمه جد نیمه طنز به عنوان نامه سرگشاده خدمت ایشان ارسال می شود .
کمی گذشت تا ما بفهمیم که احتیاجی به مخفی کاری نیست. این ها اصلا کاری به چرایی و چگونگی آمدن ما نداشتند. دنبال راه های گرفتن پول بیشتر از سوسیال بودند. امکانات ما را می خواستند ارزیابی کنند.خانه ی ما را با خودشان مقایسه می کردند. به این نتیجه رسیدند که مال خودشان بهتر است و یک حیاط کوچک هم « خدا را صد هزار مرتبه شکر » دارد. البته عالم خانم برای این که خیال مرا راحت کند گفت که « خوب ما دوتا بچه داریم شما یکی ».
آ. ائلیار
شعرم را
قلبم را
وطن و
زادگاهم را
کجا بردی
خواندی؟

اشکهایم را به من بازگردان!
Ürəyimi şerimi
doğum-yurdumi
vətənimi
hara apardın
?harda oxudun
!Gözyaşlarımı mənə qaytar
رضا بی شتاب
به یادت هست یا نه؟
که مرغانِ ارغوانیِ قاف
غبار ز تن نتکانده هنوز
در غروبِ غم افزایِ اتفاق
چگونه ناگهان
به خاکِ خانه فرو ریختند
دکترحسین محمدزاده صدیق به : نقش موثر و مهم زنان آذربایجان در ایجاد انگیزه و روحیه در مردان اشاره کردند و بسیاری از رشادت‌ها، وقایع و پیشرفت‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را مدیون فداکاری، صبر، تحمل، گذشت و روحیه‌ی بزرگ و بلند زنان دانستند که در هر برهه از زمان با تلاش در ایجاد دگرگونی در محیط پیرامون خود و تغییر نگرش‌های غلط سنتی سعی کردند راهی به سوی تعالی و کمال بگشایند. در این زمینه از زنانی چون زینب پاشا، پروین اعتصامی، دختر فضل الله نعیمی، حکیمه بلوری و...
با این حال «آیدای» شاملو به یک زن کاملا زمینی و به دیگری فانی و دارای کمبود دگردیسی نمی یابد و رابطه ی شاعرِ عاشق/ معشوق و دیگری به حالت یک رابطه ی «حماسی/رمانتیک» می شود که در آن یک عنصر قوی و محوری نارسیستی، مسحورانه، عارفانه و یک «فانتسم کهن» باقی می ماند..... این «رگه نارسیستی و اجرای نقش زن اثیری/مادر توسط فیگور آیدا یا معشوق» باعث می شود که شعر عاشقانه شاملو دارای چنان وزنه رمانتیک و حماسی شدیدی شود که برای مخاطب امروزی و بویژه نسل بالای بیست یا سی در جهان مدرن و یا حتی...
فریدون مشیری
حماسه‌ی آن روز با‌شکوه / پیروزی اراده ی مردم
در نسلِ بعد نسل / در برگ‌برگ تاریخ
روشن / چو آفتاب / پدیدارمی شود.

حسن جداری
دریاچه ارومیه را خشک و تشنه لب، می بینم« اورمی گولونی، قوپ قوری عطشان، گورورم من»
سرتاسر این سرزمین را ، ویران می بینم«بو ئولکه نی باشدان باشا،ویران گورورم، من»
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
حضرت دوست
من نیز خرم ، درست چون حضرتِ دوست
خر بودنِ من نیز چو خر بودن ِ اوست
از جهل ِ شریف ِ خود ، چنانم خُرسند
کز بختِ سعیدِ خود نگنجم در پوست
سرتر
من نیز خرَم ، تو لیک از من خرتر
شاید که نژادِ توست از من بر تر
تو سروری ی مرا از آن یافته ای
کز گوش برابری و از سر ، سر تر
رضا بی شتاب
در فرو بند برین قومِ غریب
که فرومایه ترینند وُ عجیب
طیسان اطلس وُ دستار حریر
قبله شان سکه وُ سجاده فریب