Skip to main content

من با مرام و عقیده و

من با مرام و عقیده و
تبریزی
عنوان مقاله:
سروده های لاچین قافیه و ردیف و وزن ندارند!

من با مرام و عقیده و ایدئولوژی و چپ گرائی و راست گرائی و سرمایه داری و سوسیالیسم و کمونیسم و ..... کاری ندارم، کسی که شعری را

با هر مرامی می سراید باید سروده هایش دارای وزن و ردیف و قافیه و بحر و ..... باشند تا بتوان آنها را شعر نامید، چنان که سراینده ای که بدبختانه سروده هایش با زهر آریاپرستی درآمیخته اند شعرهائی را سروده است که پر از آریا و اهورا و کورش و اوستا و ..... هستند اما به هر روی سروده هایش را حتی اگر نادرست باشند می توان شعر نامید

https://www.youtube.com/watch?v=2ecgSdoABnU

و یا سراینده ای با الگوبرداری از سروده های شاعر کمونیستی به نام خسرو گلسرخی شعری سروده است که بدبختانه سروده اش با اسلام و قرآن و دین و ..... درآمیخته است اما باز هم این سروده ها را حتی اگر ما صد درصد نپذیریم می توان شعر نامید

https://www.youtube.com/watch?v=GZCb1nbIf0s

از سوی دیگر سروده های لاچین را نمی توان شعر نامید چون قافیه و وزن و ردیف آنها درب و داغون هستند و همچنین با واژه های به کار رفته در آنها نمی توان آنها را در سبک های کلاسیک گنجاند! برای نمونه در سبک های کلاسیک هرگز واژه "هی" برای انجام دادن پیاپی یک کار به کار نمی رود و در این باره واژه "همی" به کار می رود، چنان که مولوی می گوید: "دید موسی یک شبانی را به راه / او همی گفت ای خدا و ای اله" و مولوی نمی گوید: "هی بگفت او ای خدا و ای اله!"

لاچین به جای آن که بگوید: "هی برقصید این رفیق گوئی گرفت اون دکترا" باید می گفت: "رقصید همی این رفیق گویا گرفت دکترا" البته ناگفته نماند که "همی" چند کاربرد دیگر نیز دارد و "همی" به جای "همانا" و "همچنان" و "همچنین" و ..... نیز به کار برده می شود، چنان که سراینده ای به نام حکیم ابوالقاسم تبریزی صدها سال پیش در قرن پانزدهم هجری برابر با قرن بیست و یکم میلادی چنین سروده است: "همی پول لاچین ندارد کسی / نشسته به کاخش چونان کرکسی!" که در اینجا "همی" برابر با "همانا" است!