یکی از مرکزیترین مسائل نمایشنامههای شکسپیر موضوع مرگ و سرنوشت انسان است. خواسته بود روی قبرش بنویسند: تو را به مسیح از کندن خاکی که اینجا را دربرگرفته دست بدار. خجسته باد آنکه این خاک را فروگذارد، و نفرین بر آنکه استخوانهایم بردارد. شکسپیر در نمایشنامه هاملت به بودن یا نبودن اشاره میکند و میپرسد آیا مسأله به واقع این است؟ آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستمپیشه را تاب آورد، یا آن که در برابر دریائی فتنه و آشوب سلاح بر گیرد و با ایستادگی خویش بدان همه پایان دهد؟