رفتن به محتوای اصلی

امان از بی امانی-رضا طالبی

امان از بی امانی-رضا طالبی

پشت انسانها قایم شده ام٬ سکوت کرده ام٬عرضه بلند کردن پلا کارت را هم ندارم٬ نوجوانی هستم که هوز سیبیلهای بوی خمیر دندان میوه ای میدهد.زیر خاک مردی خفته و روی خاک مردی فریاد میزند.مردی با پیراهن شکلاتی.

فریاد میزد٬ نمی شناختمش....تنهاییش را تقسیم میکرد با بغضهایی که با اسید معده سودا میکردند. کرشمه سخنانش نه با تملق٬ که با تعلق به خاکی بود که رویش ایستاده بود.پا به پایش آمده بود از کوچه پس کوچه هایی تبریزی که در آوازهای چهل متری سینه خیز می رفتند.

ترسو بودم یا محافظه کار٬ نگاهش میکردم٬نمی شناختمش٬ دوستان دوران اسارتش از او میگفتند و من از دوران آزادیم خجل بودم.

بار اولی بود که اورا دیدم٬ صدایی که به نرمی بوی دیگری داشت٬ بوی به معنا اسارت و غربت.هنوز نجواهایش در گوشها پر میزد و نجواهایش نیز اسیر بودند.بار دو نیز همان صدا و همان ترس من و همان نگاه خسته تفتیده٬ انگار لباسهایش نیز برای مشکی شدن رقابت میکردند٬ انگار خود نیز فهمیده بود سیاووش در اتش خواهد افتاد........مردی با کت و شلوار شکلاتی٬ شکلاتی........

سالها می گذرد٬ او و دوستانش در سکوت من و منها٬ دستهارا بر میله ها گره زدند. لبخندهایشان نیز بوی غربت می داد. آواره کوچه هایی شدند که آواز زنگهایشان نیز نگاه مردانی را که میخواستند با شرافت زیر بیرقهای سرزمینشان بیایستند را نیز بر نمی تابیدند.

مردی با کت و شلوار شکلاتی٬ برای من و مردی با عبای شکلاتی برای آنها بود. دوستانی که در کلاسهای معارف درکشان از اردکان تا تهران بود. شاید سزاوار نباشد که من از او بگویم٬ زیرا همیشه شرمنده سکوتی بودم که او ذره ذره با نگاهش در نگاههای پشت پلاکاردها و پارچه ها٬ سعی در شکشتن آنها داشت. مرد با کت شلوار شکلاتی٬ آمده بود تا بایستد و مردی با عبای شکلاتی آمده بود که برود. کلاسهای درس زبان ترکی پلی تکنیک و بار سومی که اور ا دیدم و خجالتی که هنوز داشتم٬ سکوتی که برازنده منی بود که در مقابل او  ومردانی که ایستاده تیر میخوردند باید داشته باشم و نگاه گریزانم که مبادا تصویرم آویخته صلابت آنها شود.

دیگر نه من سکوت کرده ام و نه او کت شلوار شکلاتی میپوشد٬ یاران غارش یا هجرت کرده اند و یا بلال وار حدیث فراغ را با صلابت دردهایشان می بافند. دیگر من سبیلهایم بوی خمیر دندانهای میوه ای نمی دهد و او کت شلواری سفید به تن کرده است.

چگونه خاک را به خاک می سپارند و سفیدی را با بوی شکلات سوخته سرزمینت پیوند میدهند.چه سخت ایستادی و چه راحت رفتی...............

دیگر صحن طوطی شاه صفای کفشهای میخ خورده در خیابان دارایی تبریز را ندارد.همه پیر شده اند.دیگروادی رحمتها آهوهای چشم سیاه را شکار نمی کنند و صفها دستها را به اسارت نمی برند. دیگر شبهای قم بی مشعلند و کوههای فرحزاد ام پی تری پلییر ها را خاموش میکنند.

دیگر ماشینها امنیت ندارند و جاده ها خواجگی نمی کنند.دیگر امان نداریم و رغبتی به رنگ شکلاتی. سردارها هنوز تحمل پرچمهای سفید بر در خانه ها را دارند و مدارا میکنند با این رنگ دوری.دوری از تو و دوری از سه رنگی که ماه را به آغوشش ستارهها می فرستد.شایسته من نیست از تو گفتن٬ سکوتم را ببخش و سلام شکلاتی مرا به یارانت برسان.بگو که امان را بریده اند و امان از بی تویی٬ امان از بی امانی.......لبخندت هنوز شرقیست.یارانت اسیر چاه عزیزند و ربذه وار صدا میکنند آن خاطره هایی که در چمدانت جا گذاشتی.یک ماه٬ یک ستاره و رنگهایی که.....بوی نزدیکی می دهند.

 

سـنـسـیـز بـــو گلـسـتــان ایـله ویـــــرانـه قـالـیـب   

                

سونوب عشقیم، اوجاغیم ،محنت وغمخانه قـالـیـب

 

مـرغ عـشـقی کـه مـنـیم هـمـدم وهـم رازیـمــیدی                              

                 

بـیـر حکایـتـدی دوشــوب دیللره دسـتـانـه قـالـیـب

 

قـؤمریلارشـاخه ده فـریاد ائلیـیر بـاغ نـئجه اولوب

                

باغبان هاردادی بـــس باغ باغ نیه ویرانه قـالـیـب

 

نـــه سـبب وار کـــه صـبا چـؤللره بـیگانه اولوب

                

نـغـمه و قـول و غَـزل جمله سی افـسـانـه قـالـیـب

 

نـــــــه بـهـاردان اثـری وار نــه شـقـایـق بـزنـیـر

                

او یـاشـیـل دونـلـو چـمـنـلر قورو غمخانه قـالـیـب

 

نـه آچیر باش صونـالار دورنا نـه داغلاردا گزیر

               

آغـاریـب سـاچـلاری داغـلار دلـی دیوانه قـالـیـب                               

 

نــه نـَسیملـَر قـــدحی ســـوســـن و مــیـنادن آلـیـر

                

نـه قـالـیـب خـَرمـن گـیـسـو نـده کی شانه قـالـیـب

 

نه چالیر سیزقی سولار نی کیمی خوش ناله لرین

               

نـه یـانـاغـلاردا آچـیـر قـیـنچـا نـه پـروانه قـالـیـب

 

نــه قـالیب عاشق دلداده نـه مـعـشـوق و نـه عشق

               

نـه سـَبـو واردی نـه سـاغـر نـده پـیـمـانـه قـالـیـب

 

 

اَل گؤتورمور بـو فلک گؤرنجه مَـنلن دوروشوب

             

 حاصل عؤمریم اولوب بیرجه اوچوخ لانـه قـالـیـب

 

منیم عـؤمریم سـنـیـلـن آشـدی جاوانـلـیق جاداسین

               

بــو خـزان چـاغـلاریـمـا بـیـر دل دیـوانـه قـالـیـب

 

ســن منی تــرک ائـدَنی عـالمی تـرک ایـلـمـیـشـم

              

  مـسـجـد ودیــــر و کلـیـسـا مـنـه بـیـگـانـه قـالـیـب

 

یـؤواسـیز قوش کیمی حسرت هارا گئدسین

                

گـزمـیـشـم هر یانــی گـر اولسادامـیـخـانه قـالـیـب

 

اولــمادی عـرش بـریـنـدن مـنـه بـیـر چـاره قیلان

               

بـیـر سـبـب وارکــه اودا خالـق سـبـحـانـه قـالـیـب

استاد احدی(حسرت)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید