اینروزها با داغ شدن موج تحریم اقتصادی جمهوری اسلامی و عربده کشی های اسلامگرایان حکومتی از منظر منافع اسلام و پان اسلامیسم ( و نه منافع ایران و ملت ایران)؛ مباحثات ایرانیان در خارج از کشور هم در حال تشدید است. در شرایط تحولات بزرگ سیاسی اجتماعی، شناخت ملی از دوستان و دشمنان تاکتیکی و استراتژیکی ملت ایران، از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چراکه آگاهی ملی از اهداف و ظرفیت نیروهاست که زاویه افق ها و چشم اندازهای سیاسی را تعیین می کند و نتیجتا نماینده شعور سیاسی و اجتماعی جامعه، در سیمای قدرت جایگزین نقش می بندد.
ایران بعنوان کشوری تاریخی، در مرکز ثقل غلیان انرژی جهان واقع شده است و می باید در قبال ساختن آینده ای بهتر برای مردمانش و نیز همسوئی و همراهی با جامعه جهانی برای پیشرفت بشریت نقش مثبت و سازنده ای را پیشه کند که جمهوری اسلامی، به شهادت بیلان حکومت 33 ساله ش، فاقد چنین ظرفیتی ست.
بنابراین صورت مسئله، ایران، شهروندان ایران و ساختن فردای بهتر برای آنهاست و لاغیر!
ملت ایران دو نظام ستم شاهی و دینی را تجربه کرده است. نظام سلطنتی بعنوان شکل حکومت دوران پیشاسرمایه داری، بلحاظ تاریخی دورانش به سر رسیده است و کوشش برای اعمال قدرت به اشکال بدوی، موروثی و فردی، با روح زمان ما بیگانه بوده و در کشورهائی که هنوز اجساد نیمه جان پادشاهی روی دوش شهروندان سنگینی میکند، خانواده های پادشاهی انگل منشانه خون ملت را می مکند و بی مصرف و بی خاصیت، سربار جامعه اند(هلند و ...) و نظام سیاسی بر دمکراسی پارلمانی استوار است. کشورهائی چون عربستان و ... خانواده پادشاهی از حقوق ویژه برخوردار بوده و همواره دست شان بر جان و مال و ناموس مردم دراز است. کوشش برای بازگرداندن سلطنت در ایران؛ ساز مغایر با جنبش برای نفی دیکتاتوری در ایران است. مردم در جنبش خیابانی با شعارهای " نه شاه می خوایم نه دکتر، مرگ بر دیکتاتور" و استقلال آزادی جمهوری ایرانی، دیوارها را مورد خطاب قرار نداده اند، بلکه مدافعان حکومت موروثی و دینی مورد نظرشان بوده است.
حکومت اسلامی در ایران، در واقع تداوم و تکمیل کننده تهاجم اعراب بایران بوده است، که چون پیشینیان شان، با کتابسوزی و دگراندیش کشی آغاز کردند و محو همه نشانه های فرهنگ، تاریخ و هویت غیر اسلامی – عربی را هدف قرار دادند. سلطه دین و فرهنگ اسلام در 33 سال گذشته بقیمت نسل کشی، فرهنگ کشی و ایرانی کشی و تبدیل ایران به قبرستان آزادیخواهان و دگراندیشان و ایراندوستان تداوم یافته است.
دو تجربه سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی از حکومت های موروثی و دینی در برابر ما قرار دارد و قطعا ساختن ایرانی آزاد، دمکراتیک و لائیک نمی تواند با ملات اقشار عقب مانده وابسته به سلطنت و حکومت دینی بنا شود.
از نظر استراتژیک هیچکدام از دو نیروی ذکر شده نمی توانند جزو متحدین ملت ایران در راه ساختن جامعه ای آزاد، دمکراتیک، لائیک و سوسیال باشند. در جریان سرنگونی رژیم پهلوی بخشی از اپوزیسیون بدرستی از همکاری با ارتجاع دینی خودداری کردند و اتحاد استراتژیک با مدافعین نظام سلطنتی همانقدر زیانبار است که اتحاد با رژیم اسلامی بوده است.
و اما اتحاد تاکتیکی که ناظر بر اقدام در جنبش خیابانی ست، از نهایت انعطاف پیروی می کند. اگر اپوزیسیون نیرومند آزادیخواه، ایراندوست، دمکرات و لائیک وجود می داشت؛ اتحاد معطوف به تقویت جنبش خیابانی و در راستای بزیر کشیدن حکومت اسلامی، با شیطان هم مجاز می بود.
آنچه اهمیت دارد اینست که صفوف دوستان و دشمنان استراتژیک مخدوش نشود، خاک در چشم ملت ایران پاشیده نشود و با نه به نظام های تاریخ مصرف گذشته دینی و موروثی، راه را با متحدان استراتژیک (خانواده جنبش ملی و جنبش کارگری) برای جمهوری آزاد، دمکراتیک، لائیک و سوسیال فرش کنیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید