رفتن به محتوای اصلی

طبل بزرگ زیرپای چپ ( به مناسبت ۲۱ آذر)

طبل بزرگ زیرپای چپ ( به مناسبت ۲۱ آذر)

چپ مفاهیم گسترده و گاه متناقضی را در بر میگیرد.عدالت محوری ،زندگی سوسیالی،دولت متجسس و امنیتی و... اما باید با نگرش موشکافانه به مفهوم چپ و کاربردها و شکست ها و امتیازات آن بویژه تاثیر آن در حرکات آذربایجان اشاره کرد .از هرد فردی سئوال کنید چپ چیست؟ لذا به مناسبت ۲۱ آذر ۱۳۲۴ و قتل عام خونین مردم آذربایجان توسط رژیم پهلوی٬ بر مبنای مقاله ای که ۳ سال پیش بر محوریت گریزی کوتاه به چپ در آذربایجان نوشته بودم٬ سعی کردم به اجمال مباحث چپ در گذشته و حال و آینده و قربانی شدن فرقه دموکرات را شرح بدهم. حال اینکه موضوع چپ در اذربایجان و مسائل ملی حول آن کاملا با چپ حاکم بر ایران متفاوت بود و است و اگر در مورد مفهوم واقعی چپ و چپگرا از فرد عادی بپرسید ٬ پاسخ روشنی به شما نخواهد داد ولی با توجه به قرینه های ذهنی و حکومتی در دنیا اکثریت یک تصویر اقتدارگرا و سرکوبی باستثنای پوپولار بودن شخصیت ها و قهرمانان مبارز این حرکت در سطح جهان که در مورد چپ بودن آنان نیز درنگ باید نمود.اصطلاح مبنای چپ برآمده از نخستين مجلس ملي فرانسه بوده است كه در آن محافظه كاران طرفدار سلطنت در سمت راست و نمايندگان جمهوريخواه انقلابي و رادیکال و مساوات طلب در سمت چپ رییس مجلس قرار گرفته بودند و به اين ترتيب جناح چپ و راست ناميده شدند. با توجه به اين پيش زمينه تاريخي است كه همواره در اطلاق عنوان «چپ» به يك انديشمند، حزب يا جريان سياسي- اجتماعي عنصر راديكال بودن آن پديده لحاظ شده است،مفهوم بسیط چپ و راست را در برمیگیرد.دکتر بشرویه احزاب را به چپ و راست دموکراتیک و اقتدارگرا تقسیم میکند که البته در هرصورت معیار رادیکال و آنارشیست برای هر چپی متصور است.البته تغییرات عمده هم در راست و هم در چپ تغییرات اساسی در ساختارهای کلان حکومتی بر حسب مصالح حرکات یاد شده مد نظر است که یکی برای مبارزه با سرمایه داری و دیگری جهت ملی گرایی تلاش میکند..

وجه ایدئولوژیک و دگماتیستی و منش ماکیاولی در حکومتها نه اندیشه چپ، ونظریه هدف وسیله را مباح یا توجیه می کند و روند آنارشیستی نمو خود را بیشتر در ملل تحت ستم و فاقد امتیازات سیاسی ناشی از کارکرد نادرست حکومت و نه تضعیف ایدئولوژی و آرمان میتوان دید.اعتقاد به کل و سیستم وحدت وجودی که در فلسفه اسلامی نیز وجود دارد و فرد گرایی را محکوم و صحبت از امت و جامعه کبیره میکند درست در راستای اعتقاد انتر ناسیونالیسم چپی است . تقدس دولت و اعطای اختیارات وسیع به آن برخلاف راست ها که دولت را شرور میدانند و همیشه در حالت کاستن اختیارات و کوچک نمودن آن هستند در مذهب اسلام نیز تقدس خدایی و تفکر نا محدود گرایی اقتدار ماوراالطبیعه تفاوتی نیست و فقط جای خدا با دولت یا لیدر و رهبر تعویض شده است. آنارشیست مصلح و رادیکال بر خلاف تفکر راست افراطی همانند لنینسیم و فاشیت ها رویکرد اسلام چپ یا چپ اسلامی را نیز تقویت کرده و نمایش خود را در بستر ایران و علی الخصوص مردم آذربایجان که دو شاخصه اسلامی و تحت ستم بودن را دارند بارزتر نموده است.چپ گرایی اعتقاد شدید و عمیق به مبانی حرکت و یا سازمان را می طلبد و حتی مفهوم چپ در درون ها نیز ایجاد یک نوع سرکشی را نمود میدهد حتی از نظر مارکسیست ها چپ روی تلاش برای تحقق ایده آلیسم سوسیالیسم است بر خلاف مواضع پراتیگ حزب و ارگان منظوره می باشد.این رویگردی ست که به آن رویکرد اپورتونیستی گفته میشود. پایگاه چپ سنتی بیشتر در بین عوام و چپ چپی یا نوگرا نفوذ خود را در بین دانشگاهیان و قشر تحصیل کرده نشان میدهد. به عقیدۀ اسکاینر، چپ جدید از فروپاشی سیادت شوروی بر جنبش کمونیست بین‌الملل سربرآورد. فرآیند استالین‌زدایی، که با کنگرۀ بیستم حزب کمونیست شوروی در 1956.م آغاز شد ــ این همان سالی است که در انگلستان گروه روشنفکران مجلۀ «بررسی چپ نو» گردِ هم آمدند ــ قیام‌های اروپایی شرقی، پاسخ شوروی به آنها و بازتاب‌های این پاسخ در داخل تک‌تک احزاب کمونیستی و مشکلات احزاب تروتسکی‌گرا و مائویست برای کنترل ایدئولوژیک شوروی، نشانه‌های فروپاشی سیادت شوروی بود. انقلاب 1959.م کوبا و مبارزات ضداستعماری در افریقا و آسیا برای عده‌ای بیانگر این نکته بود که استراتژی‌های متفاوتی برای انقلاب وجود دارد و سایر گروه‌های اجتماعی، جدای از پرولتاریای صنعتی، می‌توانند کارگزاران تحول انقلابی باشند.

دانشجویان، زنان، گروه‌های قدرت سیاه و فعالان ضدجنگ ویتنام در اروپا و ایالات متحده به بسیج حمایت دهقانان و «لمپن پرولتاریا» در جهان سوّم دست زدند. اوج چپ جدید حوادث 1968.م در پاریس و حضیض آن تهاجم شوروی به چکسلواکی و پایان «سوسیالیسم با چهرۀ انسانی» در آن کشور بود.

در واقع چپ‌ها در مجموع گروه وسیع، متنوع و متکثری از گرایشات گوناگون سیاسی هستند که در فضای گفتمانی حاکم بر رویکردها و رفتارهای سیاسی خود و بستر فعالیت‌ها و اعمال برخاسته از آن، ویژگی‌هایی چون: میل به تغییر شتابان در وضع موجود از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، مخالفت با مداخلۀ مقامات روحانی و دینی در سیاست و تعلیم و تربیت، اعتقاد به مسئولیت دولت در مورد تأمین بخشی از رفاه فرد، اعتقاد به لزوم مداخلۀ دولت در اقتصاد، اعتقاد به آزادی سیاسی و تساوی حقوق سیاسی مردم، برابری در برابر قانون، نفی امتیازات طبقاتی و اشرافی، باور به عدالت اجتماعی و تلاش برای حذف نابرابری‌های اجتماعی، تساوی حقوق زن و مرد، اعتقاد به حقوق اقلیت‌های نژادی و زبانی، طرفداری از توده‌های محروم و کارگران، ردّ احترام و نفی حجیت سنّت در برابر عقل، و اعتقاد به عقل و عقل‌گرایی دارند.

چپ در ایران بر اساس اندیشه های خام و هیچ استالین و لنین بوجود آمد و با تکیه بر لمپنیسم جامعه هیچ نقشی را به خوبی نتوانست ابراز کند و فقط به عنوان بازیچه و آلت دستی در دوران شوروی به کار گرفته میشد.البته مفهوم چپ در ایران بسیار متفاوت تر است جایی که سیاسیون اقتصاد را هدایت میکنند بر خلاف غرب که اقتصاد سیاسیت را هادیست تعابیر نیز گاه و بیگاه تغییر مکان میدهند.چپ در آذربایجان کاملا متفاوت با چپ ایرانی بود که در ادامه بررسی خواهیم کرد.

چپ در ایران تا زمان انقلاب اسلامی ایران تقریبا همان مفهوم لنینینسم را داشت ولی بعد ازآن دچار تغییرات وسیعی شد و رشد چپ اسلامی از این به بعد شروع گردید .اما در آذربایجان مقوله به شکل دیگری بود .تاثیر جامعه سوسیال دموکرات کارگران نفت باکو یا وسیع تر قفقاز در انقلاب مشروطیت سوای صدور ایدئولوژی بسیار بارز است. همانطوری که دوبینسکی مینویسد یكی‌ از مسائل‌ مورد توجه‌، ارتباط‌ بسیاری‌ از ایرانیان‌ مهاجر در قفقاز با همت‌، و یاری‌رسانی‌ آنان‌ به‌ انقلاب‌ مشروطیت‌ و كمكهای‌ گوناگون‌ به‌ انقلابیان‌ ایران‌ بود (رجوع کنید به احمدوف‌، ص‌ 63ـ 68؛ دوبینسكی‌ ـ موخادژه‌، ص‌ 74 به‌ بعد). همچنین‌ همت‌ و رهبرانش‌ سهم‌ مؤثری‌ در ترویج‌ سوسیال‌ دموكراسی‌ در میان‌ ایرانیان‌ داشتند (شاكری‌، ص‌ 174).عدم بروز معیار چپی و مارکسیستی در دوران مشروطیت نشان از دلبستگی و اعتقاد مذهبی اسلامی جامعه دارد.  مساله ایجاد فرقه دموکرات در آذربایجان ناشی از یک اتفاق آنی نبود٬ بلکه ظلم استعماری حکومت مرکزی  پهلوی و رضاخانی به این مساله دامن میزد٬ زیرا رضا خان هیچگاه وجود ترکان در آذربایجان را متحمل نبود.عبداله مستوفی استاندار آذربایجان در سال 1319 غله آذربایجان را از قرار کیلویی 400 – 350 ریال به زور خریده و به مرکز ارسال کرد و با وقوع قحطی غله گندیده املاک اختصاصی رضاخان در گرگان را از قرار کیلویی 600 ریال به تبریز آورد! احداث جاده تفریحی آمل- آبعلی با بودجه بلاعوض دولت و اعطای وام به تبریز جهت احداث سدی در مقابل سیل از دیگر اقدامات برآمده از تبعیض دولت بود که شهرداری تبریز سالها مجبور شد از محل مالیات شهر به بازپرداخت آن اقدام کند؛ یعنی سد تبریز را خود تبریزی ها بسازند و شهرداری بودجه کافی برای تعمیر و نظافت شهر نداشته باشد.
عزل شهردار تبریز که به کیفیت نان اعتراض کرده بود توسط مستوفی و تضعیف ایالت آذربایجان با تقسیم آن به چند استان و اقدام ذوقی رئیس فرهنگ ، که صندوق جریمه ترکی را ابداع و در دبستانها گذاشت تا هر طفل دبستانی آذربایجان جسارت ورزیده ترکی صحبت کند جریمه شود، حقایق تلخی بودند که همه دست در دست هم فشارهای شدید روحی، روانی، اقتصادی، اجتماعی و . . . را بر آذربایجانی های مظلوم وارد می ساختند.
پس از سقوط رضاخان، آزادی خواهان تبریز اقدام به تشکیل «جمعیت آذربایجان» نموده و در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۲۰ روزنامه آذربایجان را به مدیریت علی شبستری و سردبیری اسماعیل شمس منتشر ساختند. این روزنامه که در کوتاه مدت به زبان آذربایجان تبدیل شد، در دو زبان ترکی و فارسی منتشر می شد و دستگاه دولتی که قادر نبود حتی آنرا توقیف نماید این جمعیت را به تفرقه افکنی متهم نمود و از توزیع آن در تهران و سایر شهرهای ایران جلوگیری نمود.
همچنین با سقوط دیکتاتور، برای اولین بار جمعیت آکتورال آذربایجان(کانون هنر پیشگان) را تشکیل داد که به اجرای تئاتر به زبان ترکی می پرداخت و با استقبال تبریزیان رو به رو شده بود لیکن پس از 6 ماه فعالیت، دولت، بدست فهیمی (استاندار) جمعیت آذربایجان را متلاشی و اورگان آنرا تعطیل کرد.پس از مشروطیت شاهد هجوم روسها و جریان فرقه دموکرات و سید جعفر پیشه وری به عرصه امد و پس از شکست پیشه وری از شاه و دستگیری بسیاری از اعضای فرقه و کشتار آنان چه در ملا عام و درگرییها و چه در زندانها به طور کلی میتوان گفت مساله چپ وسیع و فراگیر را از ساختار سیاسی آذربایجان محو کرد. البته مساله پیشه وری جدای از ساختار کمونیستسی و اندیشه اور ا بیشتر باید ملی انگاشت تا مارکسیستی همانطوری که محمد علی عموئی در مصاحبه با ره توده در پاسخ سئوال آیا افرادی‌ را كه‌ نام‌ بردید و در راس‌ فرقه‌ دموكرات‌ آذربایجان‌ قرار داشتند هیچكدام‌ ماركسیست‌ نبودند؟می گوید:به‌ جز پیشه‌ وری‌ و دانشیان‌، ابراهیمی‌ و آزاد وطن‌ كه‌ مسئول‌ كمیته‌ ایالتی‌ حزب‌ در آذربایجان‌ بود و به‌ فرقه‌ پیوست‌، بقیه‌ افرادی‌ معمولی‌ و كاملا عادی‌ بودند. در دهه‌ 20 یگانه‌ سازمان‌ سیاسی‌ ماركسیست‌ لنینیست‌ ، حزب‌ توده‌ ایران‌ بود و هیچ‌ جریان‌ چپ‌ دیگری‌ وجود نداشت‌. منتها باید به‌ این‌ مطلب‌ اشاره‌ كنم‌ كه‌ در سال‌های‌ 23 و 24 و 25 یك‌ گروه‌ كوچك‌ به‌ نام‌ «كروژوك‌های‌ ماركسیستی‌» (محفل‌های‌ ماركسیستی‌) بوجود آمد. این‌ محفل‌ها توسط‌ باقر امامی‌ معروف‌ به‌ «نورو امامی‌» پدید آمد، این‌ گروه‌ها معترض‌ بودند كه‌ چرا حزب‌ توده‌ ایران‌ صریحا نمی‌گوید كه‌ ماركسیزم‌ لنینیزم‌ ایدئولوژی‌ حزب‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ كه‌ خود را صریحا ماركسیست‌ لنینیست‌ مطرح‌ می‌كردند نمی‌توانستند به‌ حزب‌ توده‌ ایران‌ بپیوندند. البته‌ بعدها چهره‌های‌ برجسته‌ آن ها به‌ طرف‌ حزب‌ آمدند. بقایای‌ این‌ محفل‌ بعد از گذشت‌ سال‌ها به‌ صورت‌ سازمان‌ «ساكا» سازمان‌ انقلابی‌ كمونیستی‌ ایران‌( در دهه‌ 40 شكل‌گیری‌ شد كه‌ سازمانی‌ كوچك‌ بود. نشان میدهد هنوز مفهوم چپ تا ان زمان نیز به طور جدی در آذربایجان مطرح نمود و بطور انحصاری در حیطه حزب توده بود که حتی اعضای آن نیز در آذربایجان به فرقه پیوستند.من پایان دوران پیشه وری را پایان دوران چپ در دوران اول حرکت مدرن آذربایجان مینامم زیرا اعتقادی به تقسیم دورانهای مختلف نمیدانم . اما بازهم اگر بخواهیم بصورت تاریخی نگاه کنیم میتوان گفت حرکت ملی آذربایجان به طور بسیط به دورانهای ذیل تقسیم میشود:

از بابک تا صفویان دوران اول

صفویه تا مشروطیت دوران دوم

مشروطه تا پیشه وری دوران سوم

پیشه وری تا قلعه بابک دوران چهارم

قلعه بابک تا کنون دوران پنجم

در سه دوره اول شاهد هیچ نوع تفکر عمده سیاسی نیستیم و باید بپذیریم تاثیر مذهب بیشتر از سیاسیت بوده است و اسلام به عنوان ایدئولوژی چپ در آن دوران آلترناتیوی برای چپ ها بوده است و این نقش را آن بازی کرده است. و نمیتوان تاثیر فرقه اجتماعیون و عامیون را یک تاثیر بزرگ جلوه داد و به اسم آنان مشروطیت را ثبت کرد بخواهیم یا نخواهیم درصد اصلی را در مشروطیت باید به مذهب داد زیر ا شرایط مردم و جامعه این گونه اقتضا می کرد و چپ هنوزهم موفقیت لازم را نتوانست در آن زمان بدست آورد.حتی برخی همانند ، محمدامین‌ رسول‌زاده‌، محمدحسن‌ حاجینسكی‌ و عباس‌ كاظم‌زاده‌، ضمن‌ قبول‌ برخی‌ مدعاهای‌ ماركسیسم‌ علاقه ای به ورود به حزب کمونیست روسیه نشان ندادند و در همت فعالیت کردند سازمانی در درون بلشویکها با نظرات نا مارکسیستی. س‌ از انقلاب‌ فوریه 1917، حیات‌ سیاسی‌ در سراسر روسیه‌ جانی‌ تازه‌ گرفت‌ و ضمن‌ آنكه‌ احزاب‌ رانده‌ شده‌ به‌ زیرزمین‌، به‌ویژه‌ احزاب‌ چپ‌ و از آن‌ جمله‌ تشكیلات‌ همت‌، فعالیت‌ خود را از سر گرفتند، احزاب‌ جدید زیادی‌ نیز پا به‌ عرصه فعالیت‌ سیاسی‌ كشور گذاشتند. سازمان‌ همت‌ ــ كه‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اكتبر 1917 بیش‌ از پیش‌ توسعه‌ یافته‌ بود و اینك‌ سازمان‌ «همت‌» حزب‌ اجتماعیون‌ عامیون‌ كارگری‌ روسیه‌ (روسیه‌ اجتماعیون‌ عامیون‌ فَعَله‌ فرقه‌سین‌ «همت‌» تشكیلاتی‌) نامیده‌ می‌شد (رجوع کنید به دوبینسكی‌ ـ موخادزه‌، عكس‌ ش‌ 11 از عكسهای‌ بین‌ صفحات‌ 80 ـ81) ــ همچنان‌ در كنار كمیته باكوی‌ حزب‌ سوسیال‌ دموكرات‌ كارگری‌ (بولشویك‌) روسیه‌، كه‌ از 1336/ 1918 حزب‌ كمونیست‌ روسیه‌ نامیده‌ شد (رجوع کنید به اشوینتوخوفسكی‌، ص‌ 166)، به‌ فعالیت‌ خود در قفقاز جنوبی‌، به‌ویژه‌ در باكو و حومه آن‌، ادامه‌ داد..(اشوینتوخوفسكی‌، ص‌ 52-تاریخ‌ آذربایجان‌--2001، ج‌ 5، ص‌ 106)

در روسيه‌ قبل‌ از سوسيال‌ دموكراسی، جنبشی وجود داشت‌ كه‌ به‌«ناروديسم» مشهور بود. نارود به‌ زبان‌ روسی يعنی مردم‌، نارودنيك‌ها خودشان‌ را طرفداران‌ مردم‌ مي‌دانستند و از نظر آنها توده‌ انبوه‌ دهقانان‌ روسی كه‌ به‌ صورت‌ "سرف‌" كار و زندگی مي‌كردند، مردم‌ روسيه‌ تلقی مي‌شدند كه‌ اين‌ بخش‌ از مردم‌ را از اشرافی كه‌ پايگاه‌ اساسی تزاريسم‌ بود، جدا مي‌كرد. فعاليت‌ عمده‌ اينها به‌ صورت‌ يكسری حركات‌ تند و افراطی بود و مشهورترين‌ تشكل‌ آنها سازمانی بود به‌ نام‌ «نارودناياوليا» يعنی «اراده‌ مردم». چهره‌های برجسته‌يی در اين‌ «ناردوناياوليا» بودند كه‌ حتی در توطئه‌ ترور تزار روس‌ برادر لنين‌ به‌ نام‌ الكساندر جزو رهبران‌ آنها بود و چون‌ توطئه‌ عقيم‌ ماند سران‌ آنها از جمله‌ الكساندر برادر لنين‌ اعدام‌ شدند. یعنی جنیش توده ای نشات گرفته قبل لز سوسیال دموکراسی بود.کمونیست و چپ نیز با تشکیل حزب عدالت توسط آذربایجانیهای قفقاز و تجلیس در اولین کنگره آن در سال 1299 در انزلی بود.و بعد از گنکره 1306 اورمیه مارکسیسم تولد اصلی خود را در ایران یافت.ظهور بسیاری از آذربایجانیها مانند سید جعفر پیشه وری و حیدر خان عم اوغلی در ان تاثیر متفکران آذربایجانی را بر حرکت چپ نمایانتر می کند.تا اینکه با دستگیری پیشه وری و رادمنش و روستا در 1310 حزب کمونیست علنا نابود شد.تا اینکه در سال 1320 امیر خیزی و گنابادی و روستا دورباره تولد حزب کمونیست را جشن می گیرند.حتی عدم ایجاد جایگاه مردمی در آنها سبب شد تا آقای نخشب حزب سوسیالیست خداپرست را بنیانگذاری کند تا اینکه از زمینه مذهبی مردم سود جوید.

محمد علی عموئی در مصاحبه با روزنامه اعتماد و سئوال این چنین پاسخ می دهد:

- در واقع‌ در اين‌ دوران‌ علاوه‌ بر حزب‌ توده‌ ايران‌، فرقه‌ دموكرات‌ آذربايجان‌ و حزب‌ دموكرات‌ كردستان‌ نيز وجود داشت‌. آيا در نقاط‌ ديگر كشور، مثلا خراسان‌ جريان‌ چپ‌ ماركسيستي‌ وجود داشت‌؟

عموئی: اين ها چپ‌ ماركسيستي‌ نبودند. مثلا فرقه‌ دموكرات‌ آذربايجان‌ بر مبناي‌ كسب‌ حقوق‌ دموكراتيك‌ خلق‌ آذربايجان‌ در چارچوب‌ تماميت‌ ارضي‌ ايران‌ پديد آمد. در واقع‌ خواستار يك‌ نوع‌ خود مختاري‌ بود و يا حزب‌ دموكرات‌ كردستان‌ در پي‌ نزديك‌ به‌ يكصد سال‌ مبارزات‌ خلق‌ كرد براي‌ حقوق‌ طبيعي‌ خود تلاش‌ مي‌كرد.

- بنابراين‌ ايدئولوژي‌آنها چپ‌ ماركسيستي‌ نبود، پس‌ چرا به‌ شوروي‌ وابسته‌ بودند؟

عموئی: آن ها ابدا چپ‌ ماركسيستي‌ نبودند، با اين كه‌ پيشه‌ وري‌ در راس‌ جريان‌ بود و كادرهاي‌ توده ای و ماركسيست‌ بين‌ آن ها وجود داشت‌ اما اهداف‌ و برنامه‌هاي‌ آن ها كاملا يك‌ برنامه‌ ملي‌ در زمينه‌ حقوق‌ دموكراتيك‌ خلق‌ آذربايجان‌ بود. دلبستگي‌ آن ها به‌ اتحاد شوروي‌ هم ناشي‌ از شناخت‌ ماهيت‌ آن‌ كشور بود.

- آيا افرادي‌ را كه‌ نام‌ برديد و در راس‌ فرقه‌ دموكرات‌ آذربايجان‌ قرار داشتند هيچكدام‌ ماركسيست‌ نبودند؟

عموئی: به‌ جز پيشه‌ وري‌ و دانشيان‌، ابراهيمي‌ و آزاد وطن‌ كه‌ مسوول‌ كميته‌ ايالتي‌ حزب‌ در آذربايجان‌ بود و به‌ فرقه‌ پيوست‌، بقيه‌ افرادي‌ معمولي‌ و كاملا عادي‌ بودند. در دهه‌ 20 يگانه‌ سازمان‌ سياسي‌ ماركسيست‌ لنينيست‌ ، حزب‌ توده‌ ايران‌ بود و هيچ‌ جريان‌ چپ‌ ديگري‌ وجود نداشت‌. منتها بايد به‌ اين‌ مطلب‌ اشاره‌ كنم‌ كه‌ در سال‌هاي‌ 23 و 24 و 25 يك‌ گروه‌ كوچك‌ به‌ نام‌ «كروژوك‌هاي‌ ماركسيستي‌» (محفل‌هاي‌ ماركسيستي‌) بوجود آمد. اين‌ محفل‌ها توسط‌ باقر امامي‌ معروف‌ به‌ «نورو امامي‌» پديد آمد، اين‌ گروه‌ها معترض‌ بودند كه‌ چرا حزب‌ توده‌ ايران‌ صريحا نمي‌گويد كه‌ ماركسيزم‌ لنينيزم‌ ايدئولوژي‌ حزب‌ است‌ و به‌ همين‌ دليل‌ كه‌ خود را صريحا ماركسيست‌ لنينيست‌ مطرح‌ مي‌كردند نمي‌توانستند به‌ حزب‌ توده‌ ايران‌ بپيوندند. البته‌ بعدها چهره‌هاي‌ برجسته‌ آن ها به‌ طرف‌ حزب‌ آمدند. بقاياي‌ اين‌ محفل‌ بعد از گذشت‌ سال‌ها به‌ صورت‌ سازمان‌ «ساكا» سازمان‌ انقلابي‌ كمونيستي‌ ايران‌( در دهه‌ 40 شكل‌گيري‌ شد كه‌ سازماني‌ كوچك‌ بود. ریچارد کاتم می گوید کاری که فرقه در یکسال در تبریز کرد بیش از کارهایی بود که رضا شاه در طول بیست سال انجام داد.بررسی اقتصادی و روند پیشرفت گرایی سید جعفر پیشه وری نشان از بسیار مترقی بودن حکومت وی میباشد٬ حال دوستانی مثل جناب زیباکلام باور کنند یا نکنند٬ مطلبی مهم تر این است که در طول تاریخ  معاصرنمیتوان حکومتی را یافت که کاملا مستقل بوده است٬ زیرا تمامی دولتها و سیستم ها بر اساس معیارها و ایدئولوژیهای خود وابسته نه٬ دلبسته یک نوع تفکر بوده اند و نمیتوان به راحتی بر حسب تفکر حکومتی را مستعمره فکری یک حاکمیت غیر دانست.در کنار این توسعه٬ نمیخواهم با تعصب صحبت کنم ولیکن توسعه زبانی و اجتماعی نیز بسیار شدید بود. آقای اغنمی در آخرین قسمت نوشته خود در نشریه اینترنتی اخبار روز در شماره های ۱۶٬۱۹٬۲۱ آذر ۱۳۸۴ اقدامات  فرقه را بخصوص در مورد زبان مورد داوری قرار می دهد: ”حرف زدن به زبان مادری آزاد شد. دهقان و کاسبکار در مراجعه به ادارات دولتی به مترجم نیاز نداشتند. دردها و نیازهای خود را به زبان مادری به ضابط قانون می گفتند. خفت و خواری ندانستن زبان فارسی را نداشتند. در خانه پدری با زبان مادری نفس می کشیدند. تدریس در مدارس نیز با زبان مادری بود. فراگیری زبان فارسی بعد از سه یا پنج سال به عنوان زبان دوم در برنامه های آموزشی گنجانده شد.“این نمایانگر این است که حتی اگر و اگر پیشه وری یک کمونیست بوده است ولیکن توانسته بود به نوعی یک ناسیونالیست آذربایجانی و ترکی را به آن تزریق کند و کتمان این مهم٬ بی انصافیست. اگر باید با رنج بپذیریم که برخی از مردم نیز که متاسفانه همیشه در تاریخ اینگونه بودند یعنی نان به نرخ روزخور٬ بسیاری را از فداییان را جهت خودشیرینی به حکومت  کشتند و سوزاندند. کسانی همانند آیت الله طالقانی و پدر مرحوم بازرگان تبریزی کسانی بودند که قران بر سر ارتش محمدرضا پهلوی گرفتند تا بر ارتش فرقه دموکرات غلبه کنند. از همین مردم کسانی بودند که مرحوم آیت الله موسوی خوئینی ها را که کاتب اطلاحات ارضی فرقه بود را از بالای ارک تبریز به پایینش پرتاب کردند.! بحث بر این می باشد که با فرض اینکه حتی مرحوم پیشه وری وابسته به تقکر تام کمونیستی بود ٬ نمیتوان خدمات وی و جنایات ارتش شاه را در این زمینه توجیه کرد.لذا نباید هم به تاریخ صرف سیاه و یا سفید نگاه کرد٬ بلکه هر سیستم و حاکمیت را باید بر اساس معیارهای زمانه اش قیاس کرد. برخی اسناد نشان دهنده رابطه پیشه وری و باقراف و استالین هست و این را نمیتوان کتمان کرد ولیکن پس از مدتی مسکو به این نتیجه رسید که پیشه وری از روسها استفاده کرده است! زیرا  بر اساس مذاکرا باکو و مسکو قرا بر مساعدت به آذربایجان شد و سید جعفر به خوبی توانست با استفاده از روسها قدرت بگیرد تا بتواند فعالیتهای خود را انجام دهد. البته در بحث مساله دموکرات هنوز جدایی کامل و یا خودمختاری حل نشده بود ولیکن احقاق حقوق زبانی و ملی ترکان آذربایجان نیز امریست که نمیتوان منکرش شد و جای بسی تقدیر داشت زیرا دومین حرکت ملی در منظقه را پس از رسولزاده دوباره آذربایجان آغاز کرده بود. اصلا بحث استقلال و خودمختاری در مساله پیشه وری یک مساله غلط است و ماهیتش نادرست است٬ زیرا فرقه در صدد بود تا ابتدا قدرت بگیرید و سپس این مساله را باتوجه به زمینه فکری جامعه فراهم کند٬ همانطور که مشاهده میکنیم هیچ زمانی پیشه وری علنا از استقلال آذربایجان صحبت به عمل نیاورد و این یک تاکتیک بود. روز 21 شهریور 4231 فرقهء دموکرات آذربایجان با انتشار بیانیه‌ای مشتمل بر یک مقدمه و 21 ماده(به فارسی و ترکی)موجودیت و هدف‌هایش را اعلام کرد.رهبر این فرقه،میر جعفر پیشه- وری بود.در مقدمهء بیانیه،هدف فرقه را خودمختاری آذربایجان در چارچوب کشور ایران مطرح‌ می‌کرد و در قطعنامهء کنفرانس 92 شهریور 4231 فرقه دموکرات تصریح شده بود:«می‌خواهیم که‌ ضمن برقراری اصول دموکراسی در سراسر ایران به مردم آذربایجان آزادی داخلی و خودمختاری‌ ملّی داده شود تا بتواند سرنوشت خود را به دست خود تعیین نمایند.»18علیرغم این،در همان زمان‌ نغمه‌های دیگری نیز از فرقهء دموکرات آذربایجان شنیده می‌شد:«شعار،آذربایجان مال آذربایجانی- ها است باید عملی شود.ما تحت قیمومیت ملّت دیگری نخواهیم رفت.»«آذربایجان ترجیح می‌دهد به جای اینکه با بقیه ایران به شکل هندوستان اسیر درآید،برای خود ایرلندی آزاد باشد» این بیانیه نشان میدهد که پیشه وری یک سیاستمدار تام بوده است زیرا هیچ اطمینانی به دولت ظهران و یا مسکو نداشت زیرا هنوز فرقه کودکی بود که تازه میخواست راه برود و بزرگ شود و قوت بگیرد بعد ادعای هویت و مستقلی بنماید. آذربایجانیها به دفعات عدم اعتقادشان را به تهران ( مرکز) و حتی آزادیخواهان این شهر را ثابت کرده اندخاطرات تلخ محاصره ی 11 ماهه شهر تبریز هنوز از دفتر خاطرات آذربایجانیها پاک نشده است( خاطرات سید). بعد از به توپ بسته شدن مجلس، در طول 11 ماهی که شهر تبریز از سوی قوای دولتی در محاصره بود، کمترین کمکی از سوی مرکز و مرکز نشینان به این شهر بلا زده نشد. کمکی هم اگر رسید از آذربایجانیهای آن سوی ارس بود و بس. داستان سراپای توطئه آمیز دور کردن ستار خان از آذربایجان و خانه نشین کردنش در تهران و تیربارانش قصه ی پر غصه ی دیگریست. این داستان در نهضت آزادیستان به رهبری شیخ محمد خیابانی نیز به گونه ی دیگری تکرار شد. این بار نیز نداهای آزادیخواهانه ی آذربایجانیان نه تنها بی جواب ماند، بلکه این بار نیز « مرکز» بود که لشگر به سوی تبریز بلاخیز کشید. شهریار شاعر بزرگ آذربایجان چه زیبا سروده است: « جان داده آذربایجان امداد ایران را و نیست/ ایران مداران را سر امداد آذربایجان»( س.حاتملوی-خاطرات سید جعفر پیسه وری) سیاست ضد 
آذربایجانی رژیم حتی در سخنان برخی از آزادیخواهانی که دارای عقاید ملی بودند همانند مصدق نیز مشاهد ه میشود. دکتر محمد مصدق در جلسه 19 دیماه 1324 مجلس شورا[ کمتر از یک ماه پس از تشکیل دولت خودمختار]، خطاب به نخست وزیر حکیمی گفته بود: " نظریات من این بود که بین دولت، راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملکت، با اهالی آنجا اختلافات حاصل شده است. باید با اهالی محل داخل مذاکره شد، شاید اختلاف را بتوان با خود آنها حل کرد. من برای صلاح و صواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش می کنم بیش از این وقت را ضایع نکند، و فورا از کار کناره جوئی کند". لیکن دولت مرکزی نمی خواست، به حل مسالمت آمیز مسئله تن در دهد. تا اینکه بالاخره در نتیجه پیشرفت جنبش و گسترش مبارزات انقلابی در سراسر ایران، مجبور به عقب نشینی شده، پس از تقریبا" 6 ماه، بالاخره با انجام مذاکرات مسالمت آمیز، موافقت کرد.

مذاکرات [ نماینده گان دولت تهران و دولت پیشه وری] در خرداد و شهریور 1325، صورت گرفت. در موافقتنامه رسمی که 23 خرداد بین دولت مرکزی، و حکومت ملی آذربایجان بامضاء رسید، همچنین قبلا در تصویب نامه دولت مورخ 3 اردیبهشت، خصلت دموکراتیک جنبش 21 آذربایجان تائید و برسمیت شناخته شد. طبق این موافقتنامه، دولت مرکزی متعهد شد، که 75 درصد از درآمد آذربایجان را به این استان اختصاص دهد، زبان آذربایجانی را بهمراه زبان فارسی در آذربایجان، برسمیت بشناسد، فعالیت قانونی فرقه دموکرات آذربایجان را تامین نماید، و اصلاحات دموکراتیک آذربایجان را، در همه ایران تعمیم دهد. از طرف حکومت ملی آذربایجان نیز موافقت شد، که مجلس ملی در سطح انجمن ایالتی، و حکومت ملی در سطح استانداری قرار گیرد، و اقدامات لازم بعمل آورد، تا ارتش خلقی تحت اختیار وزارت جنگ قرار گیرد، و سازمان فدائی، تابع اداره نگهبانی ) ژاندارمری( شود، و در برابر نیروهای مسلحی [ همان ارتش شاهنشاهی]، که تحت عنوان " نظارت بر جریان انتخابات دوره پانزدهم مجلس"، از طرف دولت مرکزی به آذربایجان اعزام می گردد، مقاومتی صورت نگیرد."

 

فرقه دموکرات آذربایجان، با اطمینان به موافقتنامه دولت مرکزی، و برای میدان ندادن به توطئه امپریالیست ها در مورد تجزیه ایران، و بخاطر حفظ  صلح و با محاسبه شرایط آن روزی ایران و جهان، مقاومت مسلحانه را مصلحت ندانست. ولی دولت مرکزی، برعکس، موافقتنامه رسمی با آذربایجان را غدارانه زیر پا گذاشت، و بوسیله نیروهای مسلح اعزامی به آذربایجان، جنبش خلق را با آتش و آهن مختنق ساخت"(عبدالحسین اگاهی-نشریه راه توده)

ترس حکومت مرکزی و انگلستان از نفوذ حرکات دموکراتیک آذربایجان به سایر نقاط سبب شد تا قوام السلطنه با ورود به مسکو امتیاز نفت شمال را به روسها بدهد.بطوریکه طبق نقل قولها تنها فردی که استالین برای وی سیگار را روشن کرد قوام بوده است٬ امتیاز نفت شمال نشان میدهد که دولت مرکزی تهران بسیار و بسیار وابسته تر از حکومت محلی فرقه دموکرات بوده است بر خلاف آنچه که تبلیغات مینمایند.خیانت قوام به جنبش های ملی همانند جنبش کلنل محمدتقی پسیان یکی از کارنامه سیاه  و تاریک تاریخی حکومت پهلویست. قوام در ۲۵ بهمن ۱۳۲۴ و متعاقب نشستي كه مجلس شوراي ملي در ششمين روز همين ماه براي انتخاب قوام به نخست‌وزيري داشت، مأمور تشكيل كابينه شد. وي در اين دوره از صدارت خود چون سياستهاي اتحاد جماهير شوروي را تاييد مي‌كرد مورد حمايت حزب توده قرار گرفت‌. قوام در اولين انتصاب خود مظفر فيروز مخالف سرسخت شاه را به عنوان معاون سياسي و پارلماني خود برگزيد. در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ قوام در رأس يك هيأت بلندپايه سياسي و اقتصادي و فرهنگي به مسكو رفت و در دوم اسفند با استالين مذاكرات مفصل و طولاني انجام داد. وي سرانجام در برابر فشارهاي سرسختانه روسها پذيرفت كه پس از بازگشت به ايران تعدادي از اعضاي حزب توده را براي همكاري در كابينه بپذيرد و قرارداد واگذاري نفت شمال را با نمايندگان اعزامي دولت شوروي امضاء كند، مشروط بر آن كه اتحاد جماهير شوروي نيز از فرقه دمكرات آذربايجان حمايت نكند و قواي خود را از ايران خارج سازد. او در 16 اسفند 1324 به تهران بازگشت‌. اين قرارها عملي شد و پيرو مذاكرات قوام و سادچيكف ـ سفير تام الاختيار شوروي در تهران ـ اعلاميه مشتركي در ۱۵ فروردين ۱۳۲۵ به امضاي دوطرف رسيد كه در آن بر چهار مورد تأكيد شده بود. اين موارد عبارت بودند از: 
«1ـ دولت ايران حزب توده را در قدرت سهيم سازد. 
2ـ ارتش شوروي ظرف يك ماه و نيم تمام خاك ايران را تخليه كند. 
3ـ از آنجا كه حوادث آذربايجان يك موضوع داخلي است‌، بايد ترتيبي مسالمت‌آميز براي حل آن اتخاذ گردد. 
4ـ قرارداد ايجاد شركت نفت ايران و شوروي تا انقضاي مدت 7 ماه براي تصويب مجلس پانزدهم پيشنهاد شود.»
بند اول مقاوله نامه به موقع انجام شد و در 10 مرداد 1325، قوام دولت ائتلافي خود با حزب توده و حزب ايران را تشكيل داد. در اين كابينه دكتر مرتضي يزدي به سمت وزير بهداري‌، دكتر فريدون كشاورز به سمت وزير فرهنگ و ايرج اسكندري به سمت وزير بازرگاني و پيشه و هنر منصوب شدند در حالیکه به جای استفاده از نیروهای فرقه دموکرات توده های ضد پیشه وری در حکومت قوام جای گرفتند. بند دوم مقاوله نامه نيز متعاقب اجراي بند اول عملي شد و روسها نيروهاي خود را از آذربایجان خارج كردند.. 9
با خروج ارتش سرخ از آذربایجان ، قوام السلطنه  خلف وعده کرد وزيران توده‌اي را از دولت اخراج و انحلال دولت را اعلام داشت و دولت جديدي تشكيل داد. در اين دوره از نخست وزيري بود كه وي حزب پرقدرت دمكرات( با اقتباس از نام فرقه دموکرات آذربایجان) را با كمك فكري مظفر فيروز پايه‌گذاري كرد ودر آذر ۱۳۲۱ با تجهيز و بسيج ارتش، فرمان حمله به آذربايجان و فرقة دمكرات را صادر كرد. در ۲۱ آذر با حملة نيروهاي ارتش‌، جنایات هولناکی را با همکاری برخی فئودالها همانند جاج ستار در اورمیه و دوالفقاریها در زنجان انجام دادسوزاندن کتابهای ترکی نویس در میدان دانشسرای تبریز و کشتار فداییان و مردم توسط ارتش شاه برگ سیاه دیگری بر پیشانی کتاب سوز پهلویهاست در این حمله صدای روسها شنیده نشد چون امتیاز نفت شمال را گرفته بودند.  اما چه خونهایی که ریخته نشد و هزاران شهید که ازجان گذشتند٬شهيد رحيم صمد اوغلو:در اردبيل سنگسار شدشهيد جعفر قره درويش:در مشکين شهر در آب جوش انداخته و کشتند شهيدابراهيم اوغلو و پدرش:اين پدر و پسر را به درخت بسته و زنده زنده سوزاندنداسماعيل اقبال:تکه تکه کرده و در گاری ريخته و در خوی گرداندندشهيداسماعيل حکاک:پس از کشتن ؛ با تبر مثله کرده و در کوچه های اردبيل کشيدندشهيدسعدی يوزبندی:در تبريز مزدوران شاه سرش را بريده و به مادرش فرستادند.شهيدسورن هارونيان:اين کشاورز مجاهد را تکه تکه کرده و در چاه انداختندشهيدنصر الله اوغلو:بعد از ۱۳ روز بدون غذا در زندان مردشهيدمنصوری:با شجاعت يک ترک آذربايجانی در مقابل جوخه اعدام با رنگ بر قلبش کشيد و سپس به جوخه فرمان داد:سرباز به اينجا آتش کندشهيدحسين يزدانی:بعد از کشتن جسدش را به گاری بستند و هزاران شهید  و دیگر آذربایجانی و هزاران تبعیدی دیگری که آواره شمال ارس شدند. دوگلاس، قاضی آمریکایی، پس از دیدار از آذربایجان نوشت:   « ارتش ایران در مسیرخود، آثار خشونت برجای گذاشت. ریش دهقانان را آتش زدند، به ناموس زنان و دختران آنان تجاوز کردند، خانه ها را به غارت بردند، دام ها را دزدیدند. ارتش از زیر هرگونه کنترل بیرون رفت. ... به غارت مردم غیرنظامی پرداخت و کشته ها و ویرانی ها پشت سر نهاد. زندانها مملو از آذربایجانی های بیگناه است، چوب های دار و اعدام فراوان است. با ناسیونالیست ها نیز بدرفتاری می شود. دهقانان بیچاره را که به دموکرات ها ابراز علاقه کرده بودند، در معرض تحقیر و توهین قراردادند. یک دهقان پیر آذربایجانی به ما چنین گفت: " مال و حیثیت ما را پایمال کردند، آثار این حوادث جگر سوز، هرگز از خاطرآذربایجانی ها زدوده نخواهد شد.» به بهانه اینکه فدایی ها کمونیست هستند٬ حال انکه شدیدترین اختلافات فی مابین توده کمونیست و فرقه دموکرات حاکم بود.همانطور که عموئی می گوید سیاست پیشه وری سیاست مارکسیستی نبوده است و ی با استفاده از منش ملی و هویتی ترکی- آذربایجانی توانست قدرتی کسب و آذربایجان به خوبی هدایت کند.حتی چپ بعدها یعنی پس از انقلاب ایران محبوبیت آکادمیک خود را هم از دست داد و جای خود را به ملی گرایی اذربایجانی داد تا آنجا که برای حفظ حیات خود در دانشگاه مجبور شد به زور ملی گرای را به مارکسیست بچسباند که انهم البته نشد و فعالین چپ و مارکسیستی همیشه با این تضاد نما فعالیت خود را در بین حرکت دانشجویی ادامه دادند که تاثیری هم نداشت همانطوری که بنده نیز در آذبیلتوپ شاهد آن بودم اولویت اول ملی گرای بود و ایدئولوزی هر فرد برای خودش محترم بود و همه و همه به یک هدف آزادی آذربایجان در ورای سیاستهای خردی –ایدئولوژیکی فکر می کردند .البته سیاستهای مارکیست منشانه رژیم ایران و سرکوبگرانه ان نیز بیزاری نهضت آذربایجان را از چپ و راست بیشتر کرد و استفاده ابزاری چپ و راست را همه و همه در انتخاباتها از آذربایجان دیده ایم.جنبش فرقه دموکرات هرچه باشد و چگونه باشد بر محوریت دموکراسی و زبان ملی و هویت آذربایجانی بود و نمیتوان اینها را منکرشد و از مجاهدتهای سید جعفر پیشه وری برای شناسایی آذربایجان و حقوق برابر و زبان ترکی چشم پوشید.همانطور که میگفت: چنان‌چه تهران راهِ ارتجاع را انتخاب کند، خداحافظ! راه در پیش. بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. این است آخرین حرف ما(محمد حسن خسروپناه-فصل‌نامهٔ گفتگو شماره ۴۸ - اردیبهشت ۸۶ -صفحه ۱۰۵)

علل‌ متعددی‌ برای‌ ناكامی‌ جنبش‌ چپ‌ در ایران‌ ذكر شده‌، كه‌ از آن‌ جمله‌ است‌: وابسته‌ بودن‌ به‌ ایدئولوژی‌ اروپایی‌ و بیگانه‌ بودن‌ با واقعیت‌ جامعه ایران‌ كه‌ مردم‌ آن‌ به‌طور عمده‌ گرایشهای‌ مذهبی‌ دارند حال‌ آنكه‌ آموزه‌های‌ ماركسیستی‌ و كمونیستی‌، به‌ویژه‌ در مبانی‌ اعتقادی‌، مغایر با اصول‌ اسلام‌ است‌ (طبری‌، 1367 ش‌، ص‌20)؛ نبودِ اتحاد میان‌ نیروهای‌ چپ‌، انقطاع‌ زمانی‌ در فعالیتهای‌ آنان‌، عدم‌ حضور یكپارچه‌ و آگاهانه‌ در عرصه سیاست‌ و تضاد و رویارویی‌ خونین‌ با جمهوری‌ اسلامی‌ (خانبابا تهرانی‌، ص‌ 333ـ334، 343، 367ـ 368)؛ و شهری‌ بودن‌ این‌ جنبش‌. دهقانان‌ ایران‌ فاقد ظرفیت‌ انقلابی متناسب‌ با ویژگیهای‌ جریان‌ چپ‌ بودند لذا جنبش‌ مقاومت‌ شهری‌ نتوانست‌ پایگاهی‌ در میان‌ روستاها داشته‌ باشد و در مواقع‌ سركوب‌، به‌ روستاها عقب‌نشینی‌ كند. بالطبع‌، تمركز جنبش‌ در مراكز شهری‌، تحت‌نظر داشتن‌ و سركوب‌ آن‌ را برای‌ حكومت‌ تسهیل‌ می‌كرد (بهروز، 1380 ش‌، ص‌ 235ـ236). با این‌ همه‌، جنبش‌ چپ‌ در حوزه سیاست‌ و فرهنگ‌ تأثیرگذار بوده‌ است‌. یكی‌ از تأثیرات‌ آن‌، نظام‌مند شدن‌ جنبش‌ زنان‌ بود كه‌ از دوره مشروطه‌ شكل‌ گرفته‌ بود. همین‌طور نحوه سازماندهی‌ نوین‌ گروههای‌ مختلف‌، از جمله‌ گروههای‌ ملی‌ و مذهبی‌، متأثر از این‌ جنبش‌ بود (همو، 1385 ش‌، ص‌ 160)همچنین تاثیرات آنان بر ادبیات زیبا و مقاومتی نیز قابل تحسین است.

این عدم تمایل ساختار سیاسی جامعه با چپی سوسیالیستی را نشان میدهد که حتی روشنفکران نیز از آن گریزانند.بستر جامعه در آن دوران برای حرکت های چپ مساعد بود که حتی اگر بنده نیز در آن دوران بودم ناگریز به این امر می شدم البته لزوم نقد حرکت چپ و کمونیستی به معنای تبلیغ راست گرایی نیست لزوم نقد این حرکت زمانی برای حقیر مشخص شد که احساس نمودم افراد بسیاری منسوب به این حرکت و یا با داشتن سوابق چپی در حرکت اذربایجان به یک باره ظهور کردند.پس توصیه بنده به مارکسیستهای حرکت ملی این است که مرحوم سید جعفر پیشه وری را منسوب کمونیستی نکند البته عضویت او در حزب کمونیست در آن مقطع طبیعی است ولی حرکت ملی را در ان زمان ثمره فعالیتهای کمونیستی و مارکسیستی ندادند و مردم آذربایجان فریفته تفکر چپ نانکارند زیرا بستر ملی در این حرکت بسار بارز بوده است، و همین عدم تمایل به سمت مارکسیسم بود که سبب شد تا شوروی پیشه وری را قربانی آمال و اهداف خود کند زیرا میل و رغبت ملی را در او بیشتر از حس انترناسیونالیسمی خود دیدند.البته صحبت در مورد پیشه وری بسیار سخت و در مقال این کلام نمی گنجد.پس از حزب توده چریکهای فدایی خلق و غیره ذلک و چند ارگان در خارج از ایران پدید آمدند و با ادعای چپ و مارکسیستی داعیه ملی گرایی آذربایجان را بر سینه زدند.

اصولا همه میدانند مانیفست کمونیست با ملی گرایی در تضاد است و چطور است که این آقایان هم ملی گرا هستند و هم کمونیست؟

جنبش چپ در تاریخ حرکات سیاسی و ملی اذربایجان بی تاثیر نبوده است ولی عامل و محرک اصلی نبوده و با توجه به بستر اعتقادی مردم هیچ گاه جواب نگرفته است و در هر زمان که کام مردم را بو کرده که گاهی به اسلام و یا گاه به ملی گرایی ترکی آذربایجانی بوده است از هردو استفاده کرده با تکیه بر سیاسیت مباحیت وسیله برا ی هدف و لی هیچگاه جوابی نگرفته است.

در چنین اوضاع بلبشو حرکت آذربایجان در حالیکه این حرکت نیاز به وحدت جهت مقابله با سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی دارد ظهور و ابراز حرکات مارکسیستی و ساپورت مالی آنان و ابراز فضل آقایانی که گذشته شان شرمنده تاریخ ملی آذربایجان است جای تعجب دارد.عدم وجود و قبول و یا تمکین رهبریت در حرکت ملی و تضاد ایدئولوژی احزاب که همه ادعای ملی دارند ولی اگر بنگریم بعضا وابستگی فکری پان ایرانی و چپ دارند وحدت را مشکل می سازد.

افکار انارشیستی افراطی و بعضا تشویق به قیام های مسلحانه و یا لو دادن افراد و اعضای حرکت ملی چه سوخته و چپ برای ایجاد دستگیری توسط حکومت ،تا اینکه وجهه تبلیغاتی گرفته و هم از رشد افکار مترقی و ملی جلوگیری نمایند ثمره بافت قدیمی اپوزیسیون آذربایجان با روکش مارکسیستیست.

اتحاد در آنچه میخواهند برای حرکت ملی مبرهن است ولی پارادکس عملی و ایدئولوژیکی این انتراسیون را به بیراهه می برد.عدم ظهور تفکرات راست گرا ی افراطی و یا بسیار ضعیف در ورطه نفوذ و حرکت حبابی تفکر چپ نیز شاهدی جز این نیست که برخی سعی دارند این حرکت را به این سمت سوق دهند و چه چیز ی عاید آنها میشود را کسی نمی داند جز کرام الکاتبین.

تفکر اتحاد قشر ضعیف در برابر قوی عدم صحبت از مباحث ملی آذربایجان تبلیغ نماد قرمز برای حرکت ملی را نام ایجاد کنندگان انرا عوض کنیم همان است که در جامعه ایران دولت احمدی نزاد با عنوان چپ مسلمان انجام میدهد . نمادی که به نظر بنده چیزی جز مارکسیسم را تداعی نمی کند و توجیه های وقیحانه و ایجاد قرینه های تاریخی نیز این نماد ساده و سمبلی که برای مردم حرکت کمونیستی و انقلاب مخملی تداعی می کند وجهه انان را پاک نخواهد کرد تا انجاییکه انان در توجیه خود می گویند پرپم ترکیه هم سرخ است چر انماد ما نباشد در حالیکه نمی دانند این بیرق قبل از مارکسیستها به نشان خون شهدای ترکیه با ماه و ستاره اوغوزی بر تارک ترکیه مهتزز شد . این ها همه و همه احمدی نزادیسم چپی را در بنده تداعی می کنئ.مفاهیمی که در سخن اصلا مناسب احمدی نزاد نیست و به مخالفان او گفته میشود و علنا و در عمل دولت وی یک دولت با تفکر مارکسیستی تحت پوشش اسلام است و بسیار همه زیرکانه و موزیانه این حرکت را انجام میدهد.سید جعفر پیشه وری یک استثنا در حرکات چپیست٬ فردی با ذکاوت و جزر کشیده که قربانی آمال دولت مرکزی و استالین شد٬ فردی که خواهان یک آذربایجان دموکراتیک بود و تلاش کرد که از روسها استفاده کند و آنها را استعمارکند کاری که با توافق روسها و قوام و فشار ترومن ناکام ماند. پیشه وری امروزه نیز قربانی آمال برخیست ٬عده ای اورا کمونیست و عده ای مرکزگرا میخوانندش و مورد سو استفاده ابزاری قرارش میدهند٬ حال اینکه وی یک انسان آذربایجان دوست و دموکرات بود هرچه باشد و بخوانندش.چپ در آذربایجان بعد از وی منحرف شد و از سیاستهای وی جدا٬ بنابراین دیگر در این زمانه نمیتوان اتصال بین چپ آذربایجان و پیشه وری را مطرح رکد.

-نظام یارانه ها و تشبث قشر ضعیف-گفتمان اسلامی و انترناسونالیسم دینی و اسلامی-نمادسازی مقاومتی(جنگ ایران و عراق) و زنده نگه داشتن آن تا کنونهمه و همه مطابقت با حرکت چپ اذربایجان در کنون دارد.چرا و چرا تمامی کنفرانسها و میتینگها به بحث و جدل و نفاق بیشتر منجر میشود؟ چرا منیت گرایی و ریاست طلبی ؟چرا پارادوکس و خود سانسوری!

وجود تفکرات ساپورتی و غیر ملی و مارکسیستی هیچگاه حاضر به اتحاد تفکر ملی و ضد پان ایرانیستی نخواهد شد.رشد در جامعه سرکوبگر و فرهنگی که همه میخواهند در بازی فوتبال فوروارد باشند تا اینکه دروازه بان گردند. چیزی جز این منیت گرایی نخواهد داشت.امیدوارم تمامی دوستان مارکسیست خود را در رویا هم با پیشه وری مقایسه نکنند و به جای ایده آل انگاری ناصحیح با تصحیح افکار خود بر اهمیت و ضروزت ملی گرایی همانطور که مردم در خیابانهای تبریز و اورمیه و.. فریاد زدند برسند.بگذارید نسل آینده خود قضاوت کند که آیا پیشه وری با این همه مجاهدت و سختی فردی خدمتگذار بوده یا آقایان امروزی و شاه و حزب توده ایران! بگذار اورا خائن و وطن فروش و ...بخوانندنش ٬حال آنکه خاطرات به جا مانده در اذهان ٬همه و همه از وی به عنوان یک فرد فراچپ و انسان دوست حکایت میکند.

 

«اینکه پس از انتشار اعلامیه صریح و آشکار دولت ایران مبنی بر تائید و تصدیق خروج ارتش سرخ از ایران، علاء در یک ارگان رسمی مانند شورای امنیت بر خلاف اطلاعیه رسمی دولت (متبوع) خود حرکت کرده ومی کوشد مسئله را در شورای امنیت نگهدارد، نشان می دهد که در ایران غیر از دولت رسمی، دولت دیگری نیز وجود دارد که علاء با اتکاء به آن می کوشد به استقلال و حق حاکمیت ملت خاتمه دهد. خروج کامل نیروهای شوراها (اتحاد شوروی) از ایران چنان حقیقتی است که حتی دیپلماتهایی که شورای امنیت را به درجه شورای ضد امنیت تنزل داده اند نیز قادر به انکار صریح آن نیستند. این نیز یک حقیقت انکار ناپذیر است که گفتگوهایی که علیرغم این موضوع در شورای امنیت جریان دارند، فی نفسه کاری بسیار مشکوک و خطر ناک اند. واقعا رفتار آقایانی که در شورای امنیت نشسته اند آن اندازه سبک و بیمزه است که حتی انسانها ساده و نیز آغشته بودن این رفتارها به غرضهای زهرآلود را احساس می کنند. روشن است که ما به عنوان عضوی از عالم بشریت نمی توانیم به سیاستهای مرموزی که جهان را به طرف دریای خون جدیدی سوق می دهد با خونسردی نگاه کنیم، ولی جانب مورد توجه و علاقه ما اساسا آن بخشی است که مستقیما به وطن ما مربوط می شود.»

نقل از:(سیدجعفر پیشه وری٬روزنامه آذربایجان شماره ۲۱۲٬۵- شنبه ۹ خرداد ۱۳۲۵)

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید