درست یک سال پیش بود. یک سالی که گرچه نمی توان گذشت سریع آن را باور کرد ولی با تمام رویدادهای تلخ اش گذشت. در این یکسال که از شنیدن صدای لطیف تو محروم هستم بارها و بارها به این فکر کرده ام که چطور سرنوشت به سرعت برای هر کدام ما ورقی ناخوانده زد و هر کدام ناباورانه در جایی قرار گرفتیم که نمی خواستیم. با فرسنگ ها فاصله، دوریم از هم، بله دور دور ولی آنچه ما را به هم نزدیک می کند و دلگرمی ام می دهد باور به فردایی است که مطمئنا روشن خواهد بود. من، در این گوشه تنها هنرم ماندن بر باور خود بوده ولی تو، نازنین، با وجود اسارت در پشت آن دیوارهای سرد و ضخیم بسیار موثر، فعال و شفاف این ماندن بر عقیده را جلوه بخشیدی. مهربان، می دانم روزی نبوده که یکی از شماها مشکلی نداشته باشد: دوری از فرزند و خانواده، بیماری های جسمی، آزارهای مسئولان و ماموران زندان، اعتصاب غذا و ... ، همه و همه بوده و تو در حمل این بارهای سنگین با تک تک هم بندی ها شریک بوده ای و با این کار از درد آن ها کاسته ای. ولی همه ی این سختی ها باعث نشده تا تو در آنجا همچنان از مادران داغدیده حمایت نکنی. آنانی که با هزار امید و خون دل فرزندان رشیدی به بار آوردند و هزار درد و دریغ، کسانی که خود را حاکم طلق مردم می دانند، بدون هیچ درنگی نورچشمان آنان را در خون خود درغلطاندند تا مدتی بیشتر بر سریر تطاول و تاراج شان بمانند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید