رفتن به محتوای اصلی

روزگارتان غريبي است اين آقا

روزگارتان غريبي است اين آقا
ناشناس

روزگارتان غريبي است اين آقا ياخانم سازوخ
آفتاب را گذاشته مي خواهد با اتكاء به آفتابه ثابت كند كه مرغ بعضي ها يه پا دارد
نه رو بنا مي داند چيست نه زير بنا
نه مبارزه مي داند چيست نه سنت ؟
همه چيز را راحت قرباني مي كند تا نبيند
لخت كه شود فكر مي كند مبارزه مي كند براي او
إنسان در درجه دوم اهميت قرار دارد
مسلمان باشي و با يك حكومت اولترا مذهبي و فاشيست مبارزه كني قبول نيست !
تضاد او تضاد مذهب و غير مذهب است نه مبارزه و ضد مبارزه ! نه استبداد و ضد استبداد ! در تاريكترين شبهاي ميهن كه لنين چشمش به يك حزب سازمان دهنده بود
خود ياراي زيستن با نفرات هم حزبي را ندارد
احزاب چپ با منحل مي شوند يا منشعب و يا تخمير !
دانشگاه چند مليوني فاقد تشكيل حتي يك هسته كوچك سازماني ندارد
تيراژ كتاب زير هزار است ، و آخوندها مدام خود اپوزسيون درست مي كنند روزي زير پوش ضد امپراليست روزي

حالا هم كه الم الهدا در مورد عدم موفقيت حجاب اجباري صحبت مي كند روزي پشت خاتمي ( گفتگوي تمدنها ) سينه مي زنند با اهرم جنگ امريكا عليه ايران ، روزي پشت روحاني كليدي مي شوند براي قفل هاي بسته !
در خارج هم كارد رژيم را براي زدن ضربه نا تمام رژيم تيز تر مي كنند
تا تنها سازمان سازمان يافته را نيز از حيض انتفاع بياندازند ، و رژيم ايران ويران كن و ايران كش به كارش ادامه دهد .