در تاریخ امده است که (
ناشناس
در تاریخ امده است که (
بعضی وقتا آدمها الماسی تو دست دارن ... بعد چشمشون به یه گردو میفته دولا
میشن تا گردو رو بردارن الماس میفته تو شیب زمین قل میخوره و تو عمق چاهی فرو
میره ... میدونی چی میمونه؟ یه آدم ... یه دهن باز ... یه گردوی پوک ... یه دنیا
حسرت ...
مواظب الماستان باشید فدای گردو نشه.....!)