من بعنوان یک استقلال طلب از نوشته انتقادی آقای یونس دفاع میکنم. یونس شاملی بخوبی تناقضات فکری شالگونی را نشان دادند.
فقط یک چیز را رفقا بدانند و آن این است که این تناقضات فکری و سیاسی تنها مشکل شالگونی نیست بلکه همه چپهای لنینیست با تناقضات درگیرند. افکار لنینیستی آنها را به این روز انداخته است. لنین سوسیال شوونیست روس ابتدا از استقلال ملتها حمایت میکرد. وقتی ملتها را با شعار حق تعیین سرنوشت و حق استقلال بدنبال خود کشید و قدرت را بدست گرفت با این حق دشمنی کرد و این حق را به فدرالیسم و خودمختاری و خودگرانی تقلیل داد و برای جدایی هزار شرط و شروط گذاشت. از اینرو دیدگاه چپها مغشوش و پر از تضاد است و بلاخره با مخالفتهایشان و دشمنی شان با استقلال در خدمت شوونیسم حاکم قرار میگیرند.
مارکس به استقلال ملت های تحت ستم اعتقاد داشت و بر این باور بود که برای ریشه کن کردن ستم ملی، ملتها
آقای شالگونی مفصر نیست مقصر افکار لنیستی او است. او از لنین تقلید می کند نه از مارکس .