لطف داری آرنه جان. ما از آن زجر کشیدگانیم که به ندرت از زخم هایمان مینویسیم. اما آن خاطرات تلخ مداما در ما و با ما زندگی میکنند. من هرگز آن یارانی را که از دست دادهام فراموش نکردهام و همواره در این فکرم که در غیاب فیزیکی ایشان بایستی کاری بکنم ـ حرکتی نجام بدهم و دست کم تجربهای را انتقال بدهم و هنوز حس میکنم که در برابر جانباختگانی مثل زنده یاد غلام حق بیانـ و یا زنده یاد جمشید پرند و کاظم اسد زادهُ؛ دست روی دست گذاشتهام و این در حالی است که جمهوری نکبت اسلامی بر طبل اعدام و کشتار و شکنجه ادامه داده است! به این خاطر حس مسئولیتی که ژان پل سارتر توضیح داده؛ آشکارا روی دوشم است. باری که سنگینی آن مداما مرا نهیب میزند تا حرکتی انجام بدهم. به هر حال سپاس از مهر و نظر اندیشمندانهات و تایید میکنم که بایستی چون فولاد آبدیدهترشد و در تقابل با ستمهای اجتماعی ایستادگی کرد...!
لطف داری آرنه جان. ما از آن
لطف داری آرنه جان. ما از آن
ناشناس