رفتن به محتوای اصلی

زماني كه در ايران بودم احساس

زماني كه در ايران بودم احساس
ناشناس

زماني كه در ايران بودم احساس ميكردم كه غريبه هستم ايراني نيستم چون همه چيز را بر مبناي تبعيض بِنَا شده إز يك طرف عربم و إز طرف ديگر مذهب رواج يافته توسط ملاها برايم قانع كننده نبود
إز ميان هفت هزار استخدامي در شركت نفت فقط چهار نَفَر بومي بودند ان هم بواسطه شمخاني استخدام شدند .رنج و بدبختي مردم را ميديدم كه إز بديهي ترين نيازهاي زندگي محروم هستند و در كپر بدون برق و اب ، درحالي كه روي درياجه اي از نفت رفت و امد مي كردند گناه انها عرب بودنشان بود