جلال الدین مولوی, فارس بلخ زاده ای بود که قسمت اعظم عمر خود را در ترکیه امروزی گذراند و با ترک ها محشور بود و مراد او نیز ترکی از تبریز بود. ایشان نمونه بارزی ست از آن که چگونه ترک و فارس میتواند باهم زندگی کند. دوبیت از مثنوی او بیان حال ماست و هنچنین میتواند رهبر ما باشد.
با وجود آنکه کامنت جناب تورک اوغلی منتشر شده است ایشان هنوز گله مندند که ".....نمی دانم حتی چاپ میشودیا نه چون که دراین سایت هم یک نفرمثل رضاشاه و خامنه ایی واستالین نشسته وخودش تشخیص ندهد،و امرچاپ ندهد،چاپ نخواهدشد......". این گفته آدم را به یا د ترجیع بند شعر عامیانه کودکی میاندازد که " میخورد و ناله میکرد, ای وای روغنش کو؟".
مشکل همیشگی دیگر ایشان اینست که "شونیست های پان ایرانیست و فارسیست" "مثل رضاشاه و خامنه ایی" "ازتدریس زبان مادری تورکان " جلوگیری میکنند.
اگر تعصب ایشان اجازه
در این ناحیه تا یک نسل پیش, کودکان عرب بدون دانستن یک کلمه ترکی به مدرسه ترکی زبان میرفتند. نه تنها این, بلکه در ۱۹۸۳ دولت تکلم به هر گونه زبان غیر ترکی حتی در مکالمات خصوصی را ممنوع کرد. گرچه این قانون در ۱۹۹۱ ملغی گردید ولی مطابق قانون اساسی, آموزش به هرگونه زبان مادری غیر ترکی ممنوع است. و این حقایق را به نظر من بسیاری از کامنت گذاران متعصب نمیخواهند قبول کنند, چون ترک و فارس هردو در نظر متعصبین جزو "معصومین" اند.
و آن دوبیت شعر مثنوی یکی برای رضا شاه و دیگری برای متعصبین است:
خلق را تقلیدشان بر باد داد - ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.
سخت بینی و تعصب خامی است - تا جنینی کار خون آشامی است.