برای اینکه «صحبت»، «عمل مثبتی» در زندگی کنونی ما باشد، فکر میکنم لازم است چند مورد را در نظر گیریم:
متد بر خورد به « فنومن» : در صحبت ما به یک یا چند « پدیده» برخورد میکنیم. چگونه؟
- متد بر خورد چند زاویه یی : فنومن چیزی ست که زوایای بسیار دارد. معمولا لازم است این زوایا را انتخاب کنیم:
- متد برخورد علمی بیطرفانه ( در علوم انسانی بیطرفی نسبی ست)
- متد بر خورد سیاسی
-متد برخورد درس آموزی برای زندگی کنونی
----
اگر فنومن ما شخصی تاریخی و شاعر به نام « مولوی» باشد میتوانیم از «چند زاویه و با چندین متد» با او برخورد کنیم. و نتایج متفاوتی هم بگیریم.
- در برخورد سیاسی ، سعی میکنند تز سیاسی خود را نتیجه بگیرند .
متأسفانه در تاریخ معاصر ما مد شده اول تز خود را در نظر میگیرند و بعد میکوشند مرده را در تابوت قرار دهند و معمولا دست و پایش را قطع میکنند که جای بگیرد.
- اما در دو متد دیگر یعنی« متد تجربه آموزی» و «علمی» هدف سیاسی حذف میشود و تنها به آنالیز علمی و درس و تجربه آموزی توجه میشود حتی اگر این امر ناقض دیدگاه سیاسی باشد.
با این توضیحات برگردیم به مولوی:
1-توجه به مولوی از زاویه « تاریخ ادبیات علمی (بیطرفانه نسبی): جامعه تاریخی، کیفیت ادبی، زبان شناسی، خانواده، قبیله و خلق و جغرافیا ی سرزمین، محیط سیاسی، ادبی ، زبانی و...
2- توجه به او از زاویه : درس و تجربه آموزی، برای زندگی کنونی: انسان بودن، برابری حقوقی، تلاش برای بهزیستی عمومی، عشق به طبیعت و انسان و زندگی ...
---
در زاویه دوم ، مهم نیست که زادگاه و سرزمین و قوم و قبیله او چه بود و کجا بود، اینها مسئله ای را حل نمیکنند، البته در خود همین زاویه.
اما در زاویه تاریخ ادبیات لازم است جامعه، جغرافیا، زبان و غیره را که بالا گفتم در نظر گرفت.
- متد جمع آوری چند زاویه در کنار هم: در این روش دو زاویه « تاریخ ادبیات»، و «درس و تجربه آموزی» را یکجا گرد میاورند.
---
مهم: بر خورد از «زاویه سیاسی با طرفانه »، یا « زاویه تابوتی» که بیشتر معمول است و به جرئت میتوان
گفت 99 در صد نوشته های علوم انسانی ما از این زاویه نگارش یافته است. چون هیچوقت « آزاد نبوده ایم، و متد علمی را نتوانسته ایم بیاموزیم و به کار بندیم ».
-متد «طرفدارانه علمی» در علوم انسانی نیز وجود دارد که متضاد با « متد تابوتی» ست. و آن متدی ست که « روش برخورد علمی بیطرفانه به فنومن ها دارد و تنها "بهزیستی انسان" را محور خود میداند ».
استعمال آن مشکل است و معمولا در عمل به « متد تابوتی» سقوط میکند.
---
-در مورد شخصیت های تاریخی مثل مولوی و دیگران، متد علمی این است که « همه چیز» آنها را در «عصر خود بررسی میکنند و در مکتب خودشان».
- ما میتوانیم از گذشتگان بیاموزیم، اما نمی توانیم به « مقولات معنوی» آنان آن معنا و محتوایی را بدهیم که « امروزه» مد نظر ماست . مثلا معنی « عشق» . امروزه ما در دنیای دیگری و در مکتب های فلسفی و علمی دیگری زندگی میکنیم و با دیدگاه های روزانه دگرگون شده ای روبرو هستیم.
ما کلید فقل های زندگی خودمان را باید خود مان بسازیم و آنهم«جمعی». نه فردی یا با پناه بردن به مکتب و شخصیت و فیلسوفانی. در عین حال که میتوان از همگان آموخت.
مشکلات و مسایل ما خاص اند باید خودمان راه حل آنها را « کشف» کنیم.با تأکید بله«کشف»کنیم.
چون«خاص» اند و مختص خودما.
----
نزدیکی انسانها:
انسانها در دنیای ما بیش از هر زمانی به هم نزدیک شده اند و از اینرو نیز مسایل آنها بیش از پیش مشترک شده است. در دنیای امروز « مسایل خاص و عام» انسانها مشکل«خاص و عام»همگان شده است. بنابرین نمی توان سعادتمند بود در حالیکه همسایه نگون بخت است. سعادت و نگونبخی ما همه بهم گره خورده و جدایی ناپذیر اند. به هر شکلی که زندگی کنیم. چه یک خانواده باشیم و چه دو خانواده ی همسایه. نه تنها در یک کشور حتی در سطح جهان نیز چنین است. همه چیز به هم گره خورده است. اشک و لبخند ها یکی شده اند.
اما متأسفانه ، انسانها هنوز مشغول نابودی یکدیگر اند. از این زاویه بشر پیشرفتی نداشته است.
هنوز در دوران آشور بانی پال زندگی میکند.
--
سرنوشتِ نا معلوم دختری که، در تهران دیکتاتور زده، رو سری اش را پرچم آزادی کرده بود، جهان را تکان داد و همه را نگران خود نمود.
منهم، چون دخترم نگرانش شدم . و نوشتم که«جهان به تمامی نگران توست».
--
دختر نو جوان دوستم( نیمه ایرانی نیمه خارجی ) در جنبش سبز ،در تظاهرات اروپا فریاد «رأی من کو » زده بود. پدرش پرسیده بود: جغله، تو دیگر چی میگی؟ گفته بود:آن رأی ها، رأی منه!