دنیز عزیز ممنون از شما
امیدوارم دوستان همت کنند و یادماندههای خود را بنویسند. همه اینها بخشی از تاریخمان هستند.
تا به حال رسم بر این بوده است که "رهبران" یادماندههای خود را مینوشتند و همه آنها هم مربوطند به وقایع "مرکز". گو اینکه تاریخ ایران تنها در مرکز رقم خورده و دیگر نقاط، نقشی نداشتهاند.
من تلاش خواهم کرد که دیگر یادماندههایم را نیز بنویسم.
ما رفقای زیادی را از دست دادیم. رحیم هم یکی از آنها بود. یادشان گرامی.
از اینکه فهمیدم تاریخچه چپ در سولدوز را نوشتهای خیلی خوشحالم. امیدوارم بتوانم آن را به دست آورم و بخوانم.
یاد رفیقمان تقی افشانی بخیر. دقیقا یادم نیست که یک یا دو ماه پیش از انقلاب بود که تقی آزاد شد. قرار شد به دیدنش بروم و با او درباره پیوستن دوبارهاش به سازمان صحبت کنم. به سولدوز رفتم. همراه با رفیق خوبم سلیمان کاشانی. پس از چند دقیقهای با تقی تنها ماندم و صحبت درباره سازمان را پیش بردم. تقی به سادگی گفت: "اژدر، من پیشبینی میکنم که سازمان به حزب توده خواهد پیوست."
از تعجب شاخ درآورده بودم! سازمان چریکها و حزب توده ایران؟ تعجبم را پنهان نکردم.
گفت: "تو همه کسانی را که از زندان آزاد شده و به سازمان پیوسته و در سطح رهبری قرار گرفتهاند، خوب نمیشناسی. اینها سازمان را به آغوش حزب خواهند انداخت"!
باورم نمیشد. حرفش را نمیتوانستم بپذیرم ولی پیشبینی او به حقیقت پیوست. سازمان به دنبال حزب راه افتاد و داشت با آن یکی میشد. خوشبختانه در اثر هوشیاری کیانوری و همچنین مقاومت بخش بزرگی از سازمان، این "وحدت" و یا در حقیقت این "انحلال در حزب" به وقوع نپیوست.
تقی با سازمان نیامد. بعدها به اورمیه نقل مکان کرد و مطبی باز کرد. تا زمانی که در اورمیه بودم، هفتهای یکی دو بار همدیگر را میدیدیم. خیلی از او یاد گرفتم. شنیدم که بعدها، پس از دیدارمان در سولدوز، خواسته بود با سازمان کار کند ولی مشکلاتی برای او پیش آورده بودند. نمیدانم تا چه حد صحت دارد.
یادش گرامی.
دنیز عزیز ممنون از شما
دنیز عزیز ممنون از شما
اژدر بهنام