وانگهی اگر نقشه استعماری در این میان باشد، باید به نقش افرادی مانند آرمین وامبری یهودی اشاره کرد که توسط انگلستان به خاورمیان فرستاده شد و ایده ی پان ترکیسم توسط وی برای جلوگیری از نفوذ روسیه (و بعدها کمونیسم توسط پیروانش) شکل گرفت و تلاش برای تغییر شکل ژئوپولیتیک خاورمیانه داشته است. (اندیشه پانترکیسم، یعنی یکی کردن همه سرزمینهایی که ساکنان آن به یکی از زبانهایی که ریشه آنها به زبانهای آلتایی میرسد نخستین بار از سوی یک خاورشناس مجارستانی یهودیتبار بنام آرمینیوس وامبری در دهه ۱۸۶۰ ساخته و مطرح گشت. وامبری رایزن سلطان عثمانی شدهبود ولی در نهان برای لرد پالمرستون و دفتر امور خارجه بریتانیا کار میکرد. ساختن و مطرح کردن این اندیشه از سوی وامبری و بریتانیا در اصل به منظور ایجاد یک کمربند از آلتائی زبانها در جنوب روسیه بود تا مانعی شود برای گسترش و رخنه روسها به مستعمرات انگلیس در
وگرنه که بقیه ی فرهنگ ها (و آنچه شما پان های مختلف می نامید پان ایران، پان ارمنی...) تلاش و نگرشی برای تغییر ساخت منطقه نداشته و ندارند که بخواهند از استعمار انگلستان حمایت شوند و از آن گذشته هیچ کدام اصرار و تاکیدی بر تشکیل کشور و جامعه آن هم تنها براساس قومیت ندارند که بخواهند مشکل آفرین، آشوب زا و تنش آفرین باشند. نمونه های زیاد حرکات وحشیانه و کشتار های پانترک ها (از کرد ها، ارمنی ها و...) گواه این مدعاست. به نظر شما، کدام یک از این تفکرات، تندروتر بوده، برای مردم منطقه خطرناک تر است و بیشترین زیان را به آن ها رسانده و می رساند؟ کدامیک می تواند منافع استعماری را بهتر تامین کند؟ کشورهای پیشرفته تری که در آن افراد فارغ از تعلقات قومی و مذهبی کنار یکدیگر زندگی کنند مطلوب تر است یا جامعه ای که بر اساس قومیت شکل گرفته و افراد همه همرنگ بوده و تنها نقطه مشترکشان زبان یکسان آن هاست؟ پس چرا در هیچ یک از کشورهای پیشرفته چنین یکپارچه سازی و تاکید بر قومیتی مشاهده نمی کنیم؟ و تنها در جوامع عقب مانده، ایده های قومیت گرایانه پیکیری می شود؟