زنجان شهری که با وجود قرار گرفتن در شاهراه تهران تبریز ، اما شهری بود پرت افتاده و گرفتار در بند اربابان بزرگ که اکثریت تخم وترکه شاهزادگان قاجار بودند . سالیان سال به نسبت درجه شاهزادگی چند روستا را صاحب می شدند .دمار از روزگار روستائی میکشیدند .از جهان شاه لو افشار با متجاوز از سیصد پارچه ده ، تا خانواده ذوالفقاری آن هم با صد ها ده .داستان این روستا ها وستمی که طی سالیان بر روستائیان رفت .داستان اشگ وخون است .داستان قرن ها ستم و مصلوب الحقوقی ده ها هزار روستائی دم فرو کشیده وکینه اندوخته ای بود که قرن ها از تمدن بشری عقب مانده بودند.داستان شهری بنام زنجان که مرکز تجمع این فئودال های گردن کلفت بود.همپیوندی آنهادسته جات و هیئت های مذهبی ،لات ها و چاقو کشانی که هراس در دل مخالفان می افکندند.آنهاطی سال ها شهر را زمین گیر ومانع از حرکت مستقل مردم وتحول در بافت شهری که متکی به کشاورزی وکار روستائیان آن هم در شکل بدوی بود،میگردیدند.
تسلط قدرتمند فئودال هائی نظیر خانواده ذو الفقاری که طی ده ها سال اکثر امورات شهر را بر دست داشتند. اما حتی یک مدرسه کوچک،یک بیمارستان برای این شهر نساختند. حال بوی تحولی در فضا پیچیده بود.
شهر خمیازه می کشید .دهن دره می کرد، مشت های بسته خود را به سینه می کوبید،چشم های خماروبسته شده خود را بر تحولات در راه باز می کردو باتعجب به اطراف خود می نگریست .
روابط ارباب رعیتی که اساس مناسبات این شهر را تشکیل می داد با اصلاحات ارضی در هم ریخته بود. آرام آرام هزاران روستائی رها شده از قید مالکان بزرگ ، آزادی این را یافته بودند که بدون ترس از مالک ومباشر آزادانه به شهر بیایند در گوشه ای از شهر صفر آباد ،گونیه ، جاده همایون و رازین سکنا بگیرند. در دل مناسبات تولبدی جدیدی که داشت شکل می گرفت حل شوند. ترکیب این دوره کارگران عمدتا ساختمانی وتا حدی صنعتی، همراه با سیل بیکاران حاشیه نشین را همین روستائیان تشکیل می دادند. روستائیانی که دستشان در شهر بود و ذهنشان در روستا
کسانی که سال ها بعد با زاد ولد بی وقفه و شبانه روزی خود بیشترین سیاهی لشگر انقلاب را تشکیل دادند. حضوری میلیونی فاقد تفکر مستقل .جمعیتی که قادر به تفکر انتزاعی نبودند و سال ها بعد تمام خواسته های خود را در وجود خمینی مجسم کردند. سیل بنان کن جاری شده از کوه های طارم ، دامنه های میانه ،راه های پر پیچ خم منتهی به کردستان به تکاب ،افشار گروس و خدابنده که در سر راه خود همه چیز را ویران میکرد .
مناسیات بازاریان وکسبه نیز با روستائیان در حال تغیر بود .دیگر آن سربه سر گذاشتن توام با تحقیر، داشت کم رنگ می شد. بازاری زنجانی که یک عمر سر وگردن در لاک کشیده وجز جلوی پای خود را نگاه نمی کردو حاضر به هیچ تغیر وتحولی نبود! حال آستین بالا زده ودر کار نو ونوار کردن حجره ها وگشودن در های خود به روی کالا ها ونیازهای جدیدی بود که از او طلب میشد .
بازاریان جوان سر ووضع خود را مدرن می کردند و استفاده از ماشین را رواج می دادند.
ذائقه قدیمی مردم داشت تغیر می یافت .اکراه نخستین در خوردن روغن نباتی جای خو درا به تعریف ازارزانی ومزایای آن می داد .روغن حیوانی راه غربت در پیش گرفته بود.
جای" دوغ "،"شربت سرکنجبین و خاک شیر"را" لیموناد و "گرد" کانادا درای" می گرفت! "پپسی کولا" آماده دخول به شهر بود. بیسکویت "ویتانا" داشت عرصه را بر نان چای شیرین های" نخودحسین "قناد" سر خیابان ما تنگ می کرد. شکلات" مینو" مچ" قنفیات وشکلات کشی" را خوابانده بود. ظروف پلاستیکی وملامین درحمله ای برق آسا و فرا گیر طشت ولگن وظروف مسی را به عقب رانده وفاتحانه در اکثر دکان ها جا خوش کرده بودند.
لوله کشی شهر شروع شده بود. آب انبار ها با مزمت آلوده بودن !مریض کردن اهالی از رده خارج می شدند. کار یخچال های طبیعی ویخ های آلوده به گل ولای و پر پرندگان جای خود را به یخ های قالبی ساخت کارخانه یخ سازی مدرن مهندس شعیبی می دادند. تاجر های بزرگ به سرعت در تدارک گرفتن نمایندگی بودند .
"چوبک" در مبارزه با "فاب" تن به شکست داده از میدان خارج می شد. روغن" شاه پسند" ،"اطلس وقو"دمار از روزگار روغن حیوانی کشیده و در تیم چه های بازار جا خوش می کردند . آدامس "خروس نشان" جای" سقزمحلی " را می گرفت . محصولات آرایشی داروگر و بایر آلمان جای سرخاب وسفید آب را.
درشگه ها به تمامی از رده خارج می شدند. اسب ها اگر شانسی داشتند برای مدتی قبل از آن که تاکسی بار به میدان بیاید به اسب گاری بدل می شدند. "کفش ملی" "گیوه وچارق" را فتیله پیچ کرده و رمق از آن ها گرفته بود ! " صابون عروس" دستبند بر دست گل سرشوی زده و گناه خودرا پاک می کرد.(یا گنهش پاک کن! یا بزنش دسبتد !)شعار تبلیغاتی "صابون عروس "
موسیقی جاز داشت جای پای خود را باز می کرد و ویگن سوار بر اسب سم طلا در حال تاختن بود.بیتل ها در تهران غوغا می کردند ودر زنجان نیز قند در دل خیلی از جوان ها آب. اتوبوس های ایران پیما که جلوی مهمان خانه مقدم می ایستادند همیشه تعدادی از جوانان غربی در سیمای بیتل ها را داشتند که مایه تعجب ، سرگرمی و آرزوی جوان های زنجانی باشند .دریچه هائی که توریسم و گسترش مراودات و ترانسپورت مدرن دراین شهرمی گشود. فئودال های گردن کلفت ،خانواده های اعیانی حنایشان کم رنگ ترمی گردیدونقش کارمندان دولتی متوسط شهری پر رنگ تر.
قشر جدیدی که خواسته های جدید خود را طلب می کرد .
قهوه خانه ها ، شیره کش خانه ها ، مسافر خانه های در پیتی ،جگرکی ها داشتند از صحنه خارج می شدند وجای خود را به هتل بیمه ، غذا خوری مقدم وساندویچی آقا مهدی و آقا یحیی می دادند .
تقدس خان وخان زادگی بدل به دشنام ."آی آی خان آقا یقشدر .آی آی خان آقا جمعش کن " شده بود.
آمدن ارتش ، گسترش بخش راه آهن ، فعال شدن بانگ ها ،وام های مناسبی که بانگ کشاورزی در اختیار روستائیان می نهاد ، گردش پول بیشتر در دست مردم ،همه وهمه خبر از تحول می داد. تشکیل سپاه دانش ورفتنشان به روستا ها داشت پایه های تحجر وعقب ماندگی روستا ئیان را می لرزاند .امری که آخوند های شهر را سخت آزار می داد.آبی در خوابگه مورچه گان .
دکان های جدید در خیابان ها گشوده می شدند .کار خانه کبریت سازی فعال تر شده بود .کشاورزی مدرن داشت شکل می گرفت .نخستین باغ مدرن سیب در اعتمادیه توسط آقای عباس خان اعتماد امینی (گمانم عموی همسرآقای رضا پهلوی ) یکی از ملاکان ثروتمند که فردی تحصیل کرده وفرنگ رفته بود احداث گردید. باغی مدرن وزیبا با درختان سیب"لبنانی" که بعد انقلاب مصادره بخشی دانشگاه آزاد شد وبخش عظیم تر قطعه ،قطعه شده بفروش رفتند.باغ سیبی که اگر پروژه اولیه انجام می گرفت شهر زنجان بعنوان یکی از بزرگترین مراکز تولید سیب حداقل در خاور میانه بدل می گردید.
لات های دو اسمی شهر داشتند صحنه را ترک می کردند. دیگر آن عربده جوئی های شبانه کم شده بود. چاقو کشی ولات بازی امری سخت مذموم .ادامه دارد ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
جناب بحرینی چرا این همه…
ابوالفضل محققی : جناب بحرینی چرا این همه آشفته وبر افروخته که مانع از برخورد درست وپیشداوری نسبت به نوشته می گردد.چه خوب بود ! نوشته شما جواب نقدی میبود بدور از تعصب .نگاهی کوچک به آنچه که من در نوشته تنها زن سیاهپوش شهر مادر ادوارد نوشته ام می انداختید و قضاوت می کردید .این حداقل انتظاری است که می توان از کامنت نویسی داشت که نوشته ای را نقد می کند .به صفحه شما مراجعه کردم تا ببینم این همه دلخوری این هم شهری که براحتی می برد و می دوزد از کجاست که متاسفانه هیچ پستی که حداقل نظر شما را در ارتباط با آنچه بر این کشور ، و بر شهرمان گذشته و می گذرد ! ندیدم .راستش متاسف شدم از این که اثری از چند مرده حلاج بودنتان ندیدم .متوجه نشدم که بقول سعدی "گوهر فروشید یا پیله ور " بهرحال بگذریم حالتان خوب است همشهری ؟در شهر ما چندم ماه است ؟نهایت این که غلط گیری آخری که نشان می دهد عصبیتتان فرا تر از آن بوده که من فکر میکردم !،بهر حال نمیدانم از چه رو بر املای کلمه ای ایراد گرفته اید که درمتن نیست .ناراحت از گرفتن حقوق مفت بنده از کشور های سرمایه داری ونان حلال حاصل زحمت خود از در حکومت آخوندی .چه می شود کرد با شخص تحصیل کرده ای که چنین راحت بی حرمتی می کند . بی آن که خود به نقش وقدم های خود حداقل بعنوان یک زنجانی در نشان دادن گوشه ای از تاریخ همین شهر در همان دوره پیشه وری نگاهی بیفکند . بقول ما زنجانیها "دلنه گوره دلچگه اولا " با احترام
منوچهر بحرینیواقعاً روزگاری…
منوچهر بحرینی
واقعاً روزگاری که زلفعلی گاریچی رئیس نظمیه شد و گاریچی ها و درشکه چی های مثل او صاحب اختیار مردم شهر !
چه روزگار خوشی بود ؟
خانها مدرسه و بیمارستان نساختند ولی حکومت اراذل و اوباش ، تنها دندانپزشک شهر و بنیانگذار دبیرستان توفیق و رختشویخانه زنجان و دادستان تحصیلکرده شهر را کشتند و زلفعلی ( بهتره لقبش را ننویسم ) ها را اختیاردار مردم کردند .
دبیرستان پهلوی و توفیق و بیمارستان شهناز را سید جعفر پیشه وری ساخته بود یا غلام یحیی دانشیان ؟
اگر بلدید ، خجالت بکشید !!!!!
گوشه ای از دنیا نشسته اید و از دولت سرمایه داری پول مفت میگیرید و شعار می نویسید و نفستان از جای گرم در می آید و در آرزوی حکومت مائو و استالین هستید !
اگر جرآت دارید به زنجان برگردید تا ببینید مردم حسرت زمان ذوالفقاریها را دارند یا حکومت گاریچی ها و ملّا محمد علی خوئینی ها را ؟
مصلوب الاختیار را اینگونه نمی نویسند جناب دانشمند !!!!!
الان هم همه چیز عوض شده
سالام
مقاله ایی نسبتا خوب درموردشناخت زنجان قدیم
و تغییرات ازفئودالی به فئودالی مدرن بود،
متاسفانه کین و تفکر آقای
محققی باتفکرپان ایرانیستهای ماسیونی پیوند
عجیبی دارد،
طوری از قاجارها حرف میزند،انگار پس از ۵۰ سال حکومت پالانی ها بازهم
قاجارها رامقصر وچپاولگر نشان داده است،
درنوشته محققی مغلطه و
دوپهلو نویسی درمورد ذوالفقاری بخوبی دیده میشود،
ازطرفی قاجارها مقصر اعلام
ازطرفی ذوالفقاری جنایتکار
را که درسال ۱۳۲۵ جنایتی
تاریخی بطرفداری از کشتار
محمدرضا شاه را فاکتورمیگیرد،
خواننده مقاله فکرمیکند،این
ذوالفقاری هم ازشاهزادگان قاجارمیباشد،
درطرفی دیگر فامیل شاه وابسته دربار را که چراگاه
ومحل معیشت روستاییان
راتصرف وبه باغ مدرن تبدیل
کرده هیچ نمی گوید،
که این شخص چطور این همه زمین رابدست آورده
و برای خودش کلخوز آقای
....... را ایجادکرده است؟
تغییرات و مدرنیسم و کارخانه های کنونی و ایجاد اتوبانهای مختلف و تکنولوژی
امروزی زنجان و جوانان ومردم زنجان کنونی ،نسبت
به دوران ۵۷ سال حکومت سیاه پهلوی را باتفکر افرادی
همچون هوشنگ جعفری
شاعرنامی و بزرگ زنجان پیوندپیوندداده اند،
زنجان امروز ازتهران سال ۱۳۵۷ زیباتر ومدرنتر،و پیشرفته گشته است،
ما در دوران مشروطه نیستیم ،که تعدادی ماسون فکربتوانند،مردم را گول بزنند،
موبایل و انترنت و دنیای
انفورماتیک مرزهارا درهم کوبیده است.
...................
Ozra Mojibiبسیار عالیه یک…
Ozra Mojibi
بسیار عالیه یک سفر طولانی بردیدمنو جناب محققی انشالله بیایید وزنجان را از نزدیک ببینید عقب گرد کرده نه پیشرفت فقط اسب وقاطر با ماشین جابجا شده دستتون درد نکنه ماشالله به این قلم وحافظه بازم دست مریزاد گرامی
افزودن دیدگاه جدید