رفتن به محتوای اصلی

چنین گفت رستم به اسفندیار

چنین گفت رستم به اسفندیار
تبریزی

چنین گفت رستم به اسفندیار
برایم بخر بسته ای خاویار

بگفتا مر او را که ای پهلوان
ندارم کنون من کمی آب و نان

چو پول من ندارم خرم ماستی
چه سان من خرم آن چه را خواستی

بگفتش ورا رستم تهمتن
ز لاچین بیاموز ای پیلتن

همی پول لاچین ندارد کسی
نشسته به کاخش چونان کرکسی

بود خاویارش به برنامه ها
پیاپی نویسد ز پان نامه ها

همی از نژاد و تبار و زبان
سپس می کند خاویار نوش جان

چو کس پول ندارد خرد یک لواش
چه سودی ز پان نامه ها ای داداش

بباشند پان ها همه بورژوا
هراسی ندارند از نانوا

نباشد امیدت به این پانیان
که باشند اینان همه جانیان

(سروده حکیم ابوالقاسم تبریزی)

خدایا همه را به راه چپ هدایت بفرما ! آمین، یا رب العالمین!