رفتن به محتوای اصلی

بگشای لب که فحش فراوانم

بگشای لب که فحش فراوانم
تبریزی

بگشای لب که فحش فراوانم آرزوست
بنمای رخ که چهره نسناسم آرزوست

زین پان های بی رگ و غیرت دلم گرفت
ارنستو چگوارا و امیل زاپاتایم آرزوست

یک دست بیل و دستی دگر کلنگ
یک استکان چای پس از کارم آرزوست

لاچین همی خاویار طلائی بخورد و گفت
یاران مرا خوراک، آهوی بریانم آرزوست

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست

گارسون بیار باده که شامپاینم آرزوست
ویسکی پس از مرغ و فسنجانم آرزوست

ای کیف پول من دمی برون بیا ز جیب
آن اسکناس تا نخورده و براقم آرزوست

(سروده مولانا جلال الدین تبریزی)

خدایا همه را به راه چپ هدایت بفرما ! آمین، یا رب العالمین!