دموکراسی یا دموقراضه
داستان این کتاب در زمانهای دور و در کشوری نامعلوم میگذرد . راوی داستان ظاهرا پژوهشگری تاریخیست که با کشف سندی قدیمی ماجرا را برای خوانندگان روایت میکند ، مطابق این تحقیق در سالیانی دور پادشاهی که در آستانه مرگ قرار دارد وصیت میکند هر ۲۵ فرزند او در مقاطع ۲ ساله پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند اما نه به ترتیب سن بلکه با رأی مردم ... اینگونه میشود و هر یک از فرزندان در دورۀ سلطنت خود ظلمهای فراوانی به مردم میکند و مردم هم هر بار رنجیدهتر از قبل به یکی به دیگر از برادران پناه میبرند اما صورت مسئله تغییر نمیکند
سرانجام مردم بیمارترین ، زشتترین و نادانترین برادران را انتخاب میکنند تا دمی بیاسایند ، نام فرزندان شاه همگی پیشوند دمو دارد و این آخری در زبان مردم شهر به دموقراضه شهرت یافته است . اما برخلاف تصور مردم او پس از استقرار با اتکا به هوش شیطانی و
متن زیر سخنرانی دموقُراضه خطاب به مدیران حکومتیست که در آن اصول حکومت را به آنان توضیح میدهد
۱ - مردم همه گوسفندند و ما چوپان : حواستان باشد ، بزرگ ترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است ، شما مطمئن باشید که اگر برای مردم ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید نمیتوانید بر آنها حکومت کنید
۲ - طوری برنامهریزی کنید که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند : مردم اگر مایحتاج خود را آسان به دست بیاورند اگر وقت اضافه داشته باشند عصیان میکنند ، بداخلاقی میکنند و به فکر انقلاب و این حرفها میافتند
۳ - مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دستۀ دیگر باشند ، دسته اول به طمع مواجب مرید شما میشوند و دستۀ دوم، از ترس دستۀ اول، مطیع شما و به این ترتیب مملکت خود به خود اداره میشود بیآنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغهای داشته باشید
۴ - برای هر نقص و کاستی و کمبودتان معجونی از دلیل و حکمت و فلسفه درست کنید و به مردم بخورانید ، مردم استعداد غریبی برای خر شدن دارند ، مثلا اگر نان ندارید که شکم مردم را سیر کنید برایشان از فضیلت گرسنگی سخن بگویید
۵ - این اصل را هیچ وقت فراموش نکنید که بزرگترین دشمن ما علم و دانش است و تنها راه مبارزه با این دشمن تحقیر کردن آن است ، تا میتوانید از افراد بیسواد تجلیل کنید و آنها را در صدر بنشانید . مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید و به همگان نشان دهید که علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری خاصیت دیگری ندارد ، رمز بقای مدیریت ، انتخاب و انتصاب زیردستانی است که قدشان از شما کوتاه تر باشد
۶ ٓ دروغ گفتن هنر است ، هنری که از عهدۀ هر کسی ساخته نیست و مهم ترین اصل در این هنر داشتن جسارت است ، دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته میشود از هر راستی قابل قبولتر است ، چرا مردم باور می کنند ؟ برای اینکه هیچ کس تصور هم نمیکند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت