رفتن به محتوای اصلی

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش چهارم)

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش چهارم)

ایران و جنگ جهانی دوم

بدون تردید اشتباه محض است اگر زمینه های جنگ جهانی دوم را فقط در پیدایش هیتلر و نازیسم ارزیابی کنیم. دیدیم که ظهور یک امپراتوری جدید در اروپا(آلمان) رقابت با سایر امپریالیست ها و سهم خواهی او از جهان استعماری منجر به مسابقه تسلیحاتی و سرانجام جنگ جهانی اول شد. به پیامدهای این جنگ  برای کشورمان که تجاوز نظامی، اشغال، قحطی و بیماری و فاجعه مرگ ومیر بسیاری از مردم ایران بود مختصر اشاره کردیم. اگر سیاست مداران آنزمان ایران از  شرایط، دلایل و نتایج اشغال ایران درس آموخته بودند شاید نیازی به تکرار فاجعه نبود. ملتی که حافظه تاریخی اش را از دست بدهد بسان کودکی میماند که تازه متولد شده، چه فایده ما بنشینیم وبه قدمت تاریخی خود ببالیم در حالی که مکرارا اشتباهات خود را هر چند ده سال از نو تجربه میکنیم، زیرا از تاریخ خود بدرستی نیاموخته ایم.

 ظاهرا نه تنها ما بلکه  اروپاییان هم از وقایع جنگ جهانی اول نیاموخته بودند. جنگ اول با شکست متحدین آلمان، امپراتوری اتریش_مجارستان و عثمانی به پایان رسید. از امپراتوری عثمانی، فقط ترکیه باقی ماند. تمامی مستعمرات عثمانی بین فرانسه و انگلیس تقسیم شد. امپراتوری اتریش_مجارستان هم به کشورهای کوچک تر تقسیم شدند. آلمان 10% از سرزمین هایش، 15% درصد از جمعیتش، تمام مستعمره هایش، ابهت و احترامش را از دست داد و باید 100 میلیارد دلار خسارت هم می داد. گویا متفقین در عواملی که به شروع جنگ منجر شد، کاملا بی تقصیر و بی نقش بوده اند! بهرحال امپراتور آلمان به هلند گریخت و آلمان جمهوری شد. از همان آغاز برای گروهی از مردم آلمان، پذیرش چنین صلحی شرم آور بود. افکار و ایدئولوژی های افراطی در میان مردم طرفدارانی پیدا کرد. بحران اقتصادی که از اواخر دهه 20 در آمریکا شروع شد به اروپا هم رسید، یک سوم آلمانی ها بیکار شده بودند. در افکار عمومی چنین تبلیغ میشد که یهودی ها و کمونیستها مسبب شکست آلمان، بحران اقتصادی و همه فلاکت و بدبختی مردم هستند. در انتخابات سال 1933(1312-1311 شمسی) حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان به رهبری آدولف هیتلر به پیروزی رسید. پیامد این انتخابات چیزی نبود جز ایجاد یک حکومت توتالیتر.  در ادامه یهودی ها و کمونیست ها مورد غضب قرار گرفتند. ظاهرا وزیر خارجه آلمان در زمان پذیرش شرایط انگلیس و فرانسه یهودی بود و کمونیست ها هم مخالف جنگ امپریالیستی بوده و در آنزمان مانع اصلی در سیاست های انحصار طلبانه هیتلر محسوب میشدند. البته ایدئولوژی ناسیونال شوینستی هیتلر محور های نژاد پرستانه دیگری را هم شامل میشد. هیتلر با نامگذاری حزبش و استفاده از لغاتی نظیر سوسیالیسم و طبقه کارگر، عملا سعی داشت کمونیستها را خلع سلاح نماید.

ویژگی های یک حکومت توتالیتر یا تمامیت خواه که کمابیش در تمام حکومت های تمامیت خواه تکرار میشود ، بطور خلاصه عبارتند از:

 

1. بسته شدن روزنامه های منتقد حکومت

2.وجود سانسور شدید در تمام ابعاد، از جمله اطلاعات، رسانه ها، مطبوعات و کتب

3. زندانی شدن افرادی که از حکومت انتقاد میکنند

4. وجود پناهندگان سیاسی بیشمار در کشوررهای دیگر

5. اقتصاد دولت مدار

6. وجود یک رهبری مقتدر و کاریزماتیک

7. شخصیت پرستی( کیش شخصیت)

8. وجود ایدئولوژی رسمی حکومت که همه چیز با آن سنجیده میشود

9. سرکوب شدن حقوق اقلیت های قومی، مذهبی و سیاسی

.10. انحصار رسانه ایی و دولتی بودن تمامی نظام های ارتباطی

11.مقدس شماری تمامی آرمانهای رسمی دولتی

12.برخورد سعبانه و بی رحمانه با مخالفان دولت و محدود شدن آزادیهای عمومی بویژه آزادی بیان

 

 در این گونه نظامها با برجسته کردن دشمنان خارجی برای ایجاد وحدت داخلی و یا به اتهام ایادی داخلی این دشمنان خارجی، سرکوب صدای معترض توجیه می شود. وجود یک نیروی سرکوب گر داخلی، اغلب شکل گرفته از عوامل مزدور حکومتی و در عین حال جدای از نیروهای نظامی و انتظامی ( مانند لباس شخصی های خودمان) از دیگر ویژگی های این نظام هاست. با این همه نباید تصور کنیم که  حکومت نازی تحت رهبری هیتلر دست آورد دیگری بجز سرکوب نداشته است. او بیکاری را کاهش داد، صنایع آلمان بخصوص صنایع نظامی را بازسازی کرده و گسترش داد. اتوبان و جاده ساخت و اتومبیل فلکس واگن هم (ماشین خلق) یادگار آن سالهاست.  در چشم آلمانی های ساده دل شوکت و جلال آلمان را باز گرداند. این را از این زاویه مطرح می کنم تا بدانیم صرف انجام اصلاحات اقتصادی از یک دیکتاتور یک قهرمان ملی یا انسانی شریف نمیسازد، حتی اگر این اصلاحات مانند آلمان آنقدر عمیق باشد که کشور را از مرز ورشکستگی به یک قدرت سیاسی- نظامی با اعتبار بین المللی تبدیل نماید.

هیتلر تمام احزاب دیگر را ممنوع و یهودیان و کمونیستها را بی رحمانه سرکوب نمود. در تمام این مدت پیروزمندان جنگ اول هیچ اقدامی در مقابل او انجام ندادند. بهترین فرصت اما همزمان با کمک نظامی هیتلر و موسیلینی در جنگ های داخلی اسپانیا بود که به شکست جمهوری آزاد اسپانیا و پیروزی ژنرال فرانکو منجر شد. ژنرال فرانکو دیکتاتور اسپانیا شد و تا دهه 70 بر اسپانیا حکومت میکرد. فرانسه و بریتانیا در دل از اینکه بدون پرداخت حتی یک پنی کمونیستها را در اسپانیا بدست هیتلر و موسولینی شکست داده اند، خوشحال هم بودند. نهایتا زمانی که هیتلر اقدام به حمله به لهستان(1939 میلادی ، 1318-1317 شمسی) به بهانه باز پس گیری بخشی از سرزمینهای آلمانی زبان که از آن جدا شده و به لهستان داده  شده بود نمود، جنگ جهانی دوم رسما آغاز شد.

 از انقلاب مشروطه تا اشغال ایران در جنگ جهانی دوم تقریبا 35 سال فاصله زمانی وجود دارد. بر عکس کشورهای اروپایی انقلاب مشروطه ایران منجر به تغییرات اساسی در ساختار های اقتصادی -اجتماعی و  تغییر در طبقات حاکمه نشد (به عبارت ساده تر سیستم نیم فئودال- نیم مستعمره به  سیستم سرمایه داری تبدیل نشد). همانطور که دیدیم رضا شاه هم به تصاحب 7000 روستا تمایل طبقاتی و فرهنگی خویش را به فئودالیسم عیان ساخت. اگر چه سلطنت تغییر کرده بود و سلسله دیگری بر ایران حکومت میکرد و همچنین کارخانه های بسیاری در ایران ساخته شده  طبقه کارگر از نظر کمی شکل گرفته بود، اما روابط سنتی ارباب رعیتی در ایران وجه غالب روابط تولیدی را مشخص میکرد. در کنار آن عقب ماندگی اجتماعی و تکنولوژیک در روستا ها، بیسوادی عمومی، عدم وجود بهداشت فراگیر در سطح ملی، ممنوعیت کامل تشکل های مستقل زنان، علی رغم شکل گیری طرح صوری کشف حجاب و از همه مهمتر حاکمیت مطلق اندیشه مذهبی در ساختارهای فرهنگی ایران هنوز حکمفرما بود.

  با شروع جنگ در اروپا، دولت ایران اعلام بی طرفی نمود، در حالی که بزرگترین طرف قرادادهای خارجی ایران بدون در نظر گرفتن صنعت نفت، آلمان بود. در خرداد و تیر سال 1941 (1320-1319 شمسی) دولت انگلیس در رابطه با حضور مستشاران آلمانی در ایران و خطر آنان برای دول متفق رسما هشدار داده بود، ولی این هشدار جدی گرفته نشد. اسناد منتشره وزارت خارجه بریتانیا نشان میدهد، انگلیسی ها بشدت نگران امنیت منابع نفتی در ایران بودند، چرا که این منابع در سرنوشت جنگ تاثیر مستقیمی داشت. دسترسی آلمان به این منابع می توانست جنگ را طولانی تر کند. اگر دولت ایران این هشدارها را جدی تلقی میکرد، طبعا باید یا به تقویت نیروهای نظامی خویش در مناطق پیش بینی شده و حساس میپرداخت، یا اینکه در راستای تقاضای دول متفق روابطه اش را با آلمانها محدود کرده یا قطع می نمود. آنگاه فاجعه اشغال ایران و پیامدهایش برای ایران تکرار نمی شد. این درسی بود که میبایست از تاریخ آموخته می شد. لزومی ندارد که قضاوت کنیم، آلمان در جنگ محق بوده یا دشمنانش، دیپلماسی به ما می آموزد در روابط بین الملل با درک ضرورتهای منافع استراتژیک و ملی عمل کنیم نه از روی احساس یا بدتر از آن از روی بی تفاوتی. بهر حال دامنه جنگ با حمله متفقین در سوم شهریور 1320 برابر با 25 اگست 1941 به ایران کشیده شد. نیروی دریایی و مرزداران جنوب که غافلگیر شده بودند، 8 ساعت مقاومت نشان دادند. فرمانده نیروی دریایی در جنوب، دریادار بایندر شب قبل از حمله برای صرف شام مهمان انگلیسی ها بود.  فرمانده نیروی دریایی افسران و سربازان بسیاری در این چند ساعت نبرد کشته شدند. در ادامه جنگ، ارتش ایران بسرعت شکست خورده و مضمحل گشت. انگلیسی ها کاملا از وضعیت نیرو های نظامی ایران و توان رزمی آنان با اطلاع بودند. از شمال نیز بمباران هوایی رشت و بندرانزلی آغاز و به مدت کمی تمام مناطق شمالی ایران به وسیله ارتش سرخ اتحاد شوروی اشغال شد.

متفقین برکناری رضاشاه و جایگزینی پسرش محمدرضاشاه را به وی اطلاع دادند. رضاشاه هم پذیرفت و به نفع پسرش کنار رفت. این در حالی است که ژاپنی ها در جنگ جهانی دوم، علی رغم شکست کامل و اشغال از سوی آمریکا، برکناری یا محاکمه هیرو هیتو امپراتور ژاپن را نپذیرفتند. نمیدانم این حرفشنوی رضاشاه از کجا آمده بود، بهرحال او مرد ترسویی نبود، شاید برای حفظ سلطنت در خاندان پهلوی به این ننگ تن داد. بر کناری از سوی اشغالگران ایران عمل پر افتخاری نبود، هر چه بود، این تصمیم را به جهت منافع ملی ایران اتخاذ نکرده بود. متفقین در ایران کنفرانسی برگزار کردند. در این کنفرانس که در سفارت شوروی در تهران برگزار شد، روزولت، چرچیل و استالین شرکت کرده بودند و همه هم قسم شدند ایران را  تا حداکثر 6 ماه پس از جنگ تخلیه کرده و به کشور جنگ زده برای بازسازی کمک اقتصادی نمایند.

سقوط رضاشاه و اشغال ایران پیامدهای دیگری هم داشت. زندانهای کشور گشوده شدند و افرادی نظیر دکتر محمد مصدق که در حبس خانگی بود رهایی یافتند. گروهی از آزادشدگان چپ و کمونیست، در مهر همان سال حزب توده ایران را پایه گذاری کردند. حزب توده از آن پس، در آینده سیاسی ایران نقش بحث انگیزی را بازی کرده است. اغلب، دلبستگی(وابستگی) حزب به اتحاد شوروی را از دلایل خیانت های حزب بشمار میآورند. به این مورد بعدا بیشتر خواهیم پرداخت.

از زمان اشغال مجدد ایران تا جنبش ملی کردن صنایع و منابع نفت 9 سال طول کشیده است. در ادامه به شرح مختصری از این 9 سال خواهیم پرداخت.

 

ایران در زمان اشغال

همزمان با اشغال ایران، منافع دول اشغالگر محور اساسی مواضع سیاسی ایران را تعیین میکرد. سانسور کلیه مطالب مرتبط با اشغال و خلاف کاری های اشغال گران از این سیاست پیروی میکرد.  بجز آن، اشغال ایران مسبب نوعی خلاء قدرت و باعث برقراری نوعی دموکراسی نسبی شد. منظورم از خلاء قدرت در واقع عدم وجود ابزارها یا مکانیزم هایی بود که رژیم برای سرکوب آزادی های مطروحه در قانون اساسی مشروطه  بدان نیاز داشت. اشغال ایران همزمان بود با مجلس سیزدهم، با اینکه انتخابات این مجلس هم در زمان رضاشاه انجام شده بود، ولی خلع قدرت رضاشاه باعث ایجاد 4 فراکسیون در مجلس شد. این مجلس با استعفای رضاشاه موافقت و پسر جوانش را به جای او منسوب نمود.

 

فراکسیون های مجلس عبارت بودند از:

1- فراکسیون اتحاد ملی  متشکل از اشراف قاجار تحت رهبری مرتضی قلی خان بیات.

2- فراکسیون میهن از زمینداران و تجار جنوب و جنوب غربی که سخنگوی آن هاشم ملک مدنی بود.

3- فراکسیون آذربایجان، متشکل از چند نماینده از اشراف قاجارکه محمد ولی فرمانفرما سخنگوی آن بود.

4- فراکسیون عدالت، از روشنفکران قدیم، که در ابتدا، هوادار رضاشاه بودند که خلع قدرت رضا شاه به آنها مجال داده بود تا سیاست نسبتا مستقلی پیش گیرند. مثلا تلاش کنند تا رهبری ارتش و وزارت جنگ را به غیر نظامیان بسپارند. رهبری آن با علی دشتی از روزنامه نگاران دوران مشروطیت بود که از کودتای رضاشاه و تبلیغات جمهوری خواهی او حمایت  کرده بود. ضمنا علی دشتی نویسنده کتاب معروف 23 سال است که راجع به دوران نبوت وتاریخچه کوتاهی از فعل وانفعلات آن دوران می باشد.

 

از دگرگونی های دوران اشغال تشکیل حزب توده ایران، جمعیت فدائیان اسلام، فرقه دموکرات در آذربایجان و حزب دموکرات کردستان و جبهه ملی است. به یکایک این موارد خواهیم پرداخت.

 گفتم که رضاشاه تمامی احزاب را تدریجا منحل و مرام اشتراکی (سوسیالیسم و کمونیسم) را ممنوع کرده بود. حزب کمونیست ایران به دنبال ضربات پی در پی نیروهایش را در ایران از دست داده، و بجز نام،  عملا رمقی از آن بر جای نمانده بود.  باقیمانده حزب در شوروی بدنبال تسویه حساب های استالینی در دهه 30 از میان رفته بودند. لذا کمونیستهای آزاد شده از زندان تلاش کردند با ایجاد یک حزب فراگیر و عمومی  سازماندهی جدیدی برای ایجاد یک جبهه علیه فاشیسم ایجاد نمایند. این سازماندهی با توجه به شرایط جنگ و مصوبات کمینترن (ایجاد جبهه متحد ضد فاشیستی)  ، میبایست تشکیل یک جبهه سراسری و فراگیر علیه فاشیسم و علیه جنگ و در خدمت صلح جهانی باشد. لذا تصمیم گرفته شد که از احیای حزب کمونیست خودداری کرده و حزب توده را تاسیس کنند. برای تاسیس آن هم از سلیمان محسن اسکندری از رهبران حزب دموکرات دوران مشروطه که از سیاست مداران چپ و خوشنام مجالس اولیه ایران بود، دعوت بعمل آوردند. حزب توده در مهر 1320 تاسیس شد. حزب در اندک زمانی به یکی از تاثیر گذار ترین جریانات سیاسی ایران تبدیل شد. بی شک،  اوضاع سیاسی ایران وسیر پویش تحولات آن متاثر از کارکرد حزب توده  و فداییان اسلام و تحت تاثیر فعالیت های این دو بکلی دگرگون شد. لذا بدون شناخت این دو، تحلیل سیاسی مراحل بعد بسیار مشکل خواهد بود.

 

حزب توده ایران  (از تاسیس تا اولین اعلان دولتی انحلال)

حزب در مهر 1320 از باقیمانده اعضای حزب کمونیست ایران  وبه هم پیوستن روشنفکران چپ ( گروه 53 نفر) و میهن پرست رادیکال تشکیل شد. رهبری حزب بجز موسش، در دست افرادی با گرایش چپ مارکسیست و از طرفداران اتحاد شوروی بود. یکی از بزرگترین دستاوردهای حزب پایه گذاری تحزب مدرن در ایران است. احزاب پیش از حزب توده بجز حزب کمونیست ایران، سازماندهی کلوپی یا باشگاهی داشتند. بدین معنی که گروهی در راس،فعال و برنامه ریز بودند و جماعتی بی نظم و تشکل دنباله رو و هوادار. تقسیم کار و ساختار منظبط حزبی در ایران با حزب توده آغاز میشود. حزب توده با اینکه برای همه مشخص بود که گرایش چپ و کمونیستی دارد عضویت در آن منوط به پذیرش ایدئولوژی کمونسیتی نبود. بنا بر این بسیار افراد مذهبی نیز در ابتدا از حزب حمایت میکردند. در مدت زمان کوتاهی 75% روشنفکران ایرانی، دانشجویان و فعالان جنبش زنان عضو حزب یا طرفدار آن بودند. در مجلس چهاردهم فراکسیون جدیدی از اعضای حزب توده تشکیل شده بود.

در کنار حزب  چند تشکیلات مستقل  دیگر فعال بودند از جمله تشکیلات دموکراتیک زنان و شورای متحده کارگری و سازمان افسران و این هر سه از وسیعترین تشکل های وابسته به حزب بودند. سازمان افسران حزب تحت رهبری عبدالصمد کامبخش، سرهنگ ستاد،عزت الله سیامک و سروان توپخانه خسرو روزبه  ایجاد شده و کاملا مخفی نگه داشته میشد. شورای متحده کارگری به رهبری رضاروستا با ایجاد اتحادیه های کارگری در ایران و متحد نمودن آنها  توان پراکنده کارگران را به نیروی مستقلی تبدیل نمود که امکان حرکت مستقل و درخواست های  صنفی و سیاسی را مطرح میکرد. شورای متحده کارگری به بزرگترین تشکیلات مستقل کارگری در تاریخ ایران تبدیل گشت.

 

در اثر مبارزه پیگیر اتحادیه ها، فراکسیون حزب توده ایران در مجلس دوره ۱۴ لایحه قانون کار را که حاوی خواست های قانونی کارگران بود تسلیم مجلس کرد

نکات اساسی لایحه قانون کار عبارت بودند از: شناسائی رسمی اتحادیه های کارگری، اجرای ۸ ساعت کار روزانه، مرخصی هفتگی و سالانه برای همه کارگران و کارمندان، مرخصی شش هفته ای برای زنان باردار، جلوگیری از کار کودکان کمتر از ۱۲ سال، اجرای بیمه های اجتماعی برای کارگران و کارمندان. لیکن حکومت ارتجاعی ساعد و اکثریت نمایندگان مجلس که از مالکان و سرمایه داران بزرگ تشکیل شده بودند، به بهانه های مختلف از طرح و تصویب قانون جلوگیری بعمل می آوردند. در مقابل این رفتار، کارگران و زحمتکشان کشور دست به تظاهرات عظیمی زدند. در این تظاهرات بیش از ۹۰۰ هزار نفر زحمتکش شرکت کردند و از دولت و مجلس خواستند که هر چه زودتر لایحه قانون کار را به تصویب برساند. بر اثر همین تظاهرات و فشار توده ها بود که مجلس مجبور شد در سال ۱۹۴۵ یکی از خواست های کارگران را بصورت بیمه کارگران تصویب کند. بر اساس این قانون برای بیمه کارگران ۲٪ از حقوق کارگران منظور می شد و ۳٪ را می بایست کارفرمایان بپردازند. حزب

از سکولاریسم (دین زدایی)، حقوق برابر برای مسلمانان و غیر مسلمانان، حق رای زنان،

  . کشف حجاب، و اصلاحات ارضی پشتیبانی میکرد

 

در این دوره از حیات حزب سه نکته جنجال برانگیز وجود داشته است.

1- پشتیبانی حزب توده از واگذاری امتیاز نفت شمال به اتحاد شوروی

2-  فرقه دموکرات در آذربایجان و  حزب دموکرات کردستان و ماجراهای مربوط به آن

3- قیام افسران خراسان

4- ترور های منتسب به حزب از جمله ترور شاه

 

پس از پایان جنگ نیروهای آمریکایی و انگلیسی خاک ایران را ترک کردند، ولی ارتش اتحادشوروی همچنان در مناطق شمالی باقی ماند. روسها پس از جنگ در شرایط دشواری بسر می بردند. پایان جنگ، نابودی بخش عظیمی از نیروهای مولده و وسایل تولید و از طرفی ضرورت حمایت از کشورهای اروپای شرقی که تحت تاثیر شوروی و ارتش سرخ راه سوسیالیسم را در پیش گرفته بودند، نیاز شوروی را به منابع انرژی دو چندان می کرد. لذا پیشنهاد امتیاز نفت شمال از طرف روس ها مطرح شد.  معروف بود استالین گفته است مهمترین وظیفه یک کمونیست دفاع بی چون وچرا از اتحاد شوروی است. حزب توده در تفسیری بر مبنای موازنه منفی در سیاست خارجی خواستار اعطای این امتیاز به شوروی ها شد. حزب با ساعد، نخست وزیر در افتاد و در حمایت از این امتیاز راه پیمایی برپا کرد در حالی که اقلیت دیگری در مجلس که بعدها بنام جبهه ملی معروف شد، با پیشنهاد لایحه ایی مبنی بر عدم واگذاری هر گونه امتیازی به دول خارجی در زمان اشغال زیرکانه زمینه خروج نیروهای شوروی را آماده نمود. این تظاهرات و پشتیبانی به هر توجیه و بهانه ایی که بود، از نقاط منفی تاریخ حزب توده ایران است. بنظر میرسد حزب توده با پشتبانی از تقاضای امتیاز نفت شمال زمینه را برای این تئوری که حزب فاقد استقلال سیاسی است را فراهم نمود. واقعیت اینست که به اعتقاد اکثر اعضا و رهبران حزب توده تا آن زمان سیاست اتحاد شوروی در پشتیبانی از انقلاب های رهایی بخش در کشورهای تحت استعمار آنچنان محرز بود که کمتر کسی به شوروی بعنوان یک استعمارگر جدید می نگریست. بهر حال همانطور که گفتم، این تقاضا و پشتیبانی حزب از آن ضربه سنگینی به پرستیژ حزب و شوروی در ایران وارد نمود.

  در آذربایجان تحت اشغال ارتش شوروی، میر جعفر پیشه وری یکی از اعضای قدیمی حزب کمونیست ایران به کمک عده دیگری از کمونیست های قفقازی و مهاجر البته با پشتیبانی  شوروی ها فرقه دموکرات آذربایجان را تاسیس نمودند. پیشه وری در انتخابات مجلس پانزدهم به نمایندگی انتخاب می شود ولی با اعمال نفوذ طبقه اشراف حاکمه در ایران اعتبارنامه او مورد تصویب قرار نمیگیرد. فرقه در آبان 1324 کنگره تشکیل داده و حکومت خودمختار آذربایجان را بعنوان بخشی از حکومت ایران اعلام میکند. در تمام اسناد رسمی منتشره از سوی فرقه هیچ سندی دال بر تجزیه طلبی فرقه یا قصد آن در آینده وجود ندارد. بخش آذربایجان حزب توده هم، از حزب جدا شده و به پیشنهاد روسها  به فرقه می پیوندد. این موضوع مورد اعتراض حزب قرار گرفته و حزب نامه اعتراض آمیزی به مسئولین شوروی مینویسد. این نامه در عمل بی جواب میماند. در آذربایجان دولت محلی دست به ایجاد ارتش خلق از میان مردان و زنان داوطلب میزند و زمینهای ملاکان را بین زارعین تقسیم میکند. تساوی مردان و زنان را برقرار کرده و مدارس رایگان ایجاد میکند.  زبان ترکی را زبان رسمی آذربایجان تعیین می کند. در خراسان نیز عده ایی از افسران وابسته به حزب به تصور اینکه اگر قیام کنند مردم از آنها پشتیبانی خواهند کرد، دست به ماجراجویی میزنند. قیام آنان شکست خورده و منجر به تشدید اختلافات درون رهبری حزب توده میشود. خلیل ملکی از رهبران حزب اصرار بر انطباق رفتار حزب با ویژگی های فعالیتهای قانونی داشته و بر استقلال حزب از  سیاست های شوروی تاکید میکرد. در پی پافشاری ملکی و بالا گرفتن اختلافات درون کمیته مرکزی، سازمان افسران حزب منحل اعلام میشود. البته خسرو روزبه یکی از مسئولین تشکیلات نظامی به سازماندهی افسران ادامه داده، تشکل مستقلی بنام سازمان افسران انقلابی ایران را ایجاد میکند. افسران جان بدر برده از ماجرای خراسان برای سازماندهی و آموزش ارتش مردمی به فرقه دموکرات آذربایجان می پیوندند. تمام کسانی که  فرقه را خائن و وابسته میدانند رفرم های فرقه را در آذربایجان نادیده  گرفته یا انکار می کنند و فرقه را فقط به تلاش برای تجزیه طلبی متهم میکنند. در حالی که بسیاری از افراد مسئول در فرقه افراد صادقی بودند که مورد سواستفاده شوروی قرار گرفته تا بعنوان اهرم فشار بر دولت ایران مورد استفاده قرار گیرد. کابینه ساعد سقوط میکند و احمد قوام برای تشکیل کابینه جدید ماموریت می یابد. برای حل کردن مشکلات، قوام، سیاست مدار پراگماتیست ایران به شوروی میرود و قرارداد نفت شمال را با آنها امضاء میکند(بعدها این قرار داد در مجلس مورد تصویب قرار نمیگیرد). کابینه ایی تشکیل داده و سه وزیر از حزب توده را در آن به کار میگمارد. نیروهای شوروی شمال ایران را ترک میکنند و به فرقه فشار میآورند که در مقابل ارتش ایران مقاومت نکنند. پیشه وری که قصد مقاومت و بسیج توده ایی داشت، با تلخکامی می پذیرد و رهبری فرقه و گروهی از کادر های آن از ایران به شوروی می گریزند. بدنه مردمی فرقه بسختی  مورد سرکوب قرار می گیرد. گروه بسیاری دستگیر و اعدام میشوند. سالها بعد پیشه وری اعتراف میکند دلیل فروپاشی سریع حکومت خودمختار آذربایجان نزدیکی و تکیه فرقه به نیروهای شوروی بجای تکیه بر زحمتکشان آذربایجان بود.  با این روش شوروی ها نشان میدهند که یاران قابل اعتمادی نبوده و جایی که منافع شان ایجاب نماید دیگران را قربانی میکنند. این موضوع بعدها در سازمانهای چپ دیگر ایران مد نظر قرار گرفت. در کردستان هم کم و بیش با همین داستان روبروییم، با این تفاوت که رهبر حزب دموکرات کردستان قاضی محمد، کنار مردم ماند، مبارزه کرد، شکست خورد و دستگیرشد. در تاریخ 10 فروردین 1326 قاضی محمد اعدام  و  به قهرمان خلق کرد تبدیل شد.  یکی ازدلایل پایداری و ماندگاری حزب دموکرات کردستان ایران پس از این همه سال هم همین است. مبارزه و شهادت در خاطره  مذهبی مردم ما مقدس است و زنده می ماند. نکته مهم این است که، این اولین بار نبود که آذربایجان اعلام خودمختاری کرده بود، شیخ محمد خیابانی هم پیشتر در تبریز و آذربایجان اعلام خودمختاری نموده و آنرا آزادستان نام نهاده بود،به علاوه تاسیس فرقه اگر چه  تحت تاثیر  روسها و حمایت آنها، باعث بلندپروازی فرقه و راه اندازی حکومت خودمختار شد، ولی مسئله ملی در آذربایجان زمینه عینی داشت. اگر قرار باشد از تاریخ درس بیاموزیم، باید باور داشته باشیم که این پایان ماجرا  نبوده و نیست. تمایل به خودمختاری در اقوام دیگر ساکن ایران وجود دارد و این در آینده همچنان جز معضلات باقی خواهد ماند.  سوال اساسی این است که اگر قرار بر خودمختاری اتنیکی باشد مرزهای این حکومت خودمختار کجاست ؟ و اگر حکومت آینده غیر متمرکز باشد،  آیا باید از مرزهای قومی پیروی کرد یا مرزهای استانی؟ تکلیف مرزهای قومی را چه کسانی باید روشن کنند. مثلا مرز کردستان خودمختار با آذربایجان خودمختار کجا خواهد بود؟ آیا دیگر استانهای ترک زبان(اردبیل و زنجان، آذربایجان غربی) راضیند که به محوریت تبریز  تحت لوای یک حکومت خودمختار قرار بگیرند یا شاهد مراکز متعدد  شهرداری های خودگردان خواهیم بود. اینها سوالاتی است که همچنان در آینده با آن روبرو خواهیم بود و بدون ایجاد یک حکومت دموکراتیک هرگز به پاسخ های واقعی نخواهیم رسید.

به هر حال،حزب توده 5 سال پس از تاسیس، در حالی که بزرگتری سازمان چپ ایران و خاورمیانه محسوب می شد، از درون دچار بحران شده بود. مهمترین مشکل حزب بنظر من عدم همگونی طبقاتی از یک سو، و شکاف عمیق فکری و نظری از سوی دیگر بود. جبهه بندی درون حزب( فراکسیونیسم) به مرحله دشمنانه ایی نزدیک می شد.  

 مسائل بالا باعث و بانی اولین انشعاب بزرگ حزب توده شدند. گروهی تحت رهبری خلیل ملکی از اعضاء مرکزیت حزب توده  از حزب جدا شدند و حزبی بنام نیروی سوم را پایه گذاری کردند. خلیل ملکی از آن پس اصلاح طلب شد.  او سیاست را علم ممکنات می دانست. آنها مجله ایی بنام نیروی سوم منتشر میکردند. از دیگر افراد منشعب، جلال آل احمد، فریدون توللی و انور خامه ایی بودند. جلال تا آخر عمر مدافع ملکی باقی ماند. مدتی بعد، ملکی با فردی بنام مظفر بقایی حزب زحمتکشان را تاسیس کردند. در جنبش ملی کردن صنعت نفت ملکی به پشتبان جدی مصدق تبدیل شد. بعد از کودتا به 2 سال زندان محکوم و نهایتا در خط اصلاح طلبی اش چنان پیش رفت که از انقلاب سفید شاه در مقابل جنبش 15 خرداد 1342 حمایت کرد. او مدت ها به اعلم وزیر دربار شاه مشاوره می داد. ملکی به یکی از بزرگترین دشمنان حزب توده، شوروی و بطور کلی کمونیسم تبدیل شد. بگمان من برخورد دشمنانه حزب توده و شوروی ها در ابتدای انشعاب نسبت به خلیل ملکی همراه با برچسب  زدن های مختلف در سیر قهقرایی او بی تاثیر نبود.  این یکی از بدترین ویژه گی های چپ ایرانی در مواقع انشعاب بوده و هست. ضمنا در تاریخ حزب، ما با شایعه ترور حزبی روبروییم.

ترورهای منسوب به حزب در دو فاز مطرح است. اول ترورهای منسوب به حزب، بر گرفته از بازجویی های خسرو روزبه و دوم ماجرای ترور شاه که به حزب توده نسبت داده شد. در مورد اول قضاوت مشکل است، اولا اوراق بازجویی که معمولا تحت فشار و شکنجه گرفته میشود نمی تواند مبنای قابل اعتمادی برای بررسی و تحلیل تاریخی باشد. دوم در صورت پذیرش این ترورها نیز بر اساس اعترافات خسرو روزبه، این ترورها بوسیله سازمان افسران انجام و رهبری حزب از انجام این عملیات مطلع نبوده است. ترور شاه در بهمن 1327 و هنگام  باز دید از دانشگاه تهران توسط یکی از اعضاء حزب بنام  ناصر فخرآرایی اتفاق افتاده است. شاه مجروح شده و این ترور به حزب نسبت داده میشود. گرچه سپهبد رزم آرا هم تا آخر عمر در  چشم دربار به عنوان متهم دیده میشد، ولی حزب توده و شورای متحده کارگری  از سوی حکومت منحل اعلام  میشود.  گروهی از کادرهای رهبری حزب از ایران خارج شده و گروه دیگری از جمله نورالدین کیانوری دستگیر میشوند. حزب به فعالیت مخفی روی میآورد. توده ای های دستگیر شده سرانجام در سال 1329 بوسیله سازمان افسران از زندان فرار داده میشوند.

کیانوری در خاطرات خود ضمن اشاره به همین واقعه مینویسد: 

 توسط یکی از اعضا در جریان قصد ناصر فخرآرایی برای ترور شاه قرار گرفته و ضمن پیگیری ماجرا سیاست حزب و نظر کمیته مرکزی مبنی بر مغایرت رسیدن به «اهداف انقلاب از راه ترور» را به او اعلام کرده است....‌

دو نکته مهم در ارتباط با ترور شاه وجود دارد. اول اینکه شاه بدنبال این ترور، بخشی از دموکراسی نیم بند آنزمان را محدودتر کرده و  استبداد خودش را گسترش داد و دوم اینکه در پی ترور خواهان، امتیازاتی به شاه داده میشود، که در قانون اساسی برای وی پیش بینی نشده بود، به عنوان مثال: حق انحلال نمایندگان مجلس،حق انتخاب وزیر جنگ و اعلام وضعیت فوق العاده.

 

جمعیت فدائیان اسلام

فدائیان اسلام را سید مجتبی نواب صفوی تاسیس کرده بود. اولین حرکت گروه ، ترور احمد کسروی تاریخ نویس مشهور دوران مشروطه بود. این گروه به حکومت اسلامی گرایش داشت. گرچه درک روشنی از ویژگی های چنین حکومتی ارائه نمیداد.  آنها طرفدار آیت الله کاشانی و مخالف سرسخت آیت الله بروجردی بودند. تفاوت ایندو ظاهرا در عدم تمایل آیت الله بروجردی در شرکت علنی و فعال در سیاست است. قتل هژیر و رزم آرا هم بدست اعضاء این گروه صورت پذیرفت. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق ابتدا از او حمایت کردند. این بدان معناست که مبارزه علیه امپریالیسم انگلیس فقط در صورت ایجاد یک حکومت مشروعه، قابل پذیرش برای آنان بود. پس از شروع اختلاف میان مصدق و آیت الله کاشانی، با مصدق به مخالفت پرداخته، حتی از کودتای 1332 علیه دکتر مصدق حمایت کردند. ولی  بدلیل عدم رعایت اصول اسلامی از سوی شاه، مجددا مخالفت خود را با شاه اعلام نمودند. در سال 1334 با ترور نخست وزیر وقت حسین علاء که ناکام ماند، دستگیر شده و رهبری آن اعدام شد. پس از آن فدائیان اسلام، فعالیتی نداشتند. در مورد جبهه ملی و فعالیت های بعدی فداییان به بررسی بیشتری خواهیم پرداخت.

 به هر صورت پس از  ترور شاه حکومت نظامی بر قرار شد. تعدادی نخست وزیر و کابینه آمدند و رفتند.  بیات، حکیمی، هژیر و سپهبد حاجی علی رزم آرا جز آنانند. این دوتای آخر بدست فدائیان اسلام ترور شدند. اوضاع در ایران هر لحظه رادیکال تر میشد. ظاهرا از ترور رزم آرا همه رازی بودند. ملی گرایان او را که حامی قرار داد                      " گس_گلشائیان" و از عوامل انگلیس می دانستند، دربار به دلایلی از او هراس داشت، گویا ترس از یک کودتای ضد سلطنتی خواب را از شاه گرفته بود و اسلام گرایان تندرو که او را ترور کردند نیز معتقد به ضد اسلامی بودن وی بودند. ماجرا تا آنجا پیش رفت که ضارب وی بر اساس مصوبه مجلس مورد عفو قرار گرفت. این ماده واحده با توشیح شاه قانونی شد. خلیل طهماسبی آزاد گردید. این تنها توافق مشترک تمامی جریانات سیاسی ایران است. از حزب توده، جبهه ملی، دربار، کاشانی و فداییان اسلام، همه این قتل سیاسی را مثبت ارزیابی نمودند.

یک روز پس از مرگ سپهبد رزم آرا لایحه ملی شدن نفت به مجلس ارائه و در مورخ 29 اسفند 1329 به تصویب مجلس رسید و مصدق هم پس از تصویب لایحه خلعیت از شرکت نفت ایران وانگلیس، نخست وزیر شد.

قبل از اینکه، این بحث را بپایان ببرم، ضروری میدانم دو نکته بسیار مهم و ارزشی را روشن کنم.

اول مورد عفو قرار گرفتن ضارب سپهبد رزم آرا از سوی مجلس، غیر انسانی و غیر قابل پذیرش است. حتی با تصویب مجلس، زیرا با چنین اقدامی هرج و مرج و ترور نهادینه میشود. منظورم دفاع از رزم آرا نیست، اما چنین عملی این حق را به هر گروه، دسته یا سازمانی میدهد که راسا دست به اعمالی بزنند که وظیفه یک دادگاه با حضور هیئت منصفه، وکیل و حق عادلانه دفاع برای هر متهم باشد.  اوایل انقلاب، اغلب وابستگان، سیاست مداران ونظامیان بلند مرتبه رژیم گذشته بدون برخورداری از حقوق اولیه انسانی یک متهم به جوخه های اعدام سپرده شدند. این اشتباه در مقطع پیروزی انقلاب، مورد تایید اکثر سازمانهای سیاسی آنزمان ایران بوده است.  بنظر من باید به این اشتباهات اعتراف نمود و آنها را بی رحمانه نقد کرد تا از تکرار آنها جلوگیری شود. نکته دوم، استدلال رزم آرا در ارتباط با قرارداد  " گس_گلشائیان" بود. او میگفت در حال حاضر ایران فاقد تکنولوژی استفاده و بهره برداری از صنعت نفت است و ما به خارجی ها برای اکتشاف، بهره برداری، پالایش و فروش نیاز داریم، پس بجای ایجاد تنش با انگلیس با یک قرارداد عادلانه تر ( مثلا 50-50) در شرایط فعلی سود بیشتری خواهیم داشت. البته رزم آرا این استدلال را بشکلی بیان می کرد که برای اغلب ایرانیان توهین آمیز جلوه می نمود، مثلا میگفت، مملکتی که یک پیچ هم نمیتواند بسازد چگونه می خواهد صنعت عظیم نفت را اداره کند. این شیوه بیان در آن موقع مورد قبول فراکسیون های مجلس، حزب توده و جبهه ملی قرار نگرفت. رد این نظر البته به دلیل،  فقط خطا در این نظریه نبود. در واقع این نظریه هیچگاه مورد نقد و بررسی جدی قرار نگرفت. مشکل اصلی خود انگلیس بود. انگلیس هم به چنین درخواستی پاسخ مثبت نمی داد. از سویی ملییون و اکثریت مردم ایران این اعتقاد را داشتند که با ملی کردن صنعت نفت شرٍ استعمار انگلیس را از سر ایران کوتاه خواهند کرد. مسئله ایی که خود به رویارویی مستقیم دولت مصدق و امپراتوری بریتانیای کبیر و نهایتا به کودتا و سرنگونی مصدق منتهی شد.       

 

ادامه دارد...
--------
بخش های پیشین: 

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش اول)
 http://www.iranglobal.info/node/17967

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18180

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش سوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18404

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش چهارم)
http://www.iranglobal.info/node/18621

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید