من با این بار دوبار اعلام
ناشناس
من با این بار دوبار اعلام میکنم که نام دیگری جز الی جهنم و جدیدا نگهبان جهنم ندارم اسم های قبلی من حاج بیطار و پالاندوز هم توسط کامنتیه سانسور میشود
........
بگذریم به مناسبت روز جهانی خر بهتر است
کمی درباره این حیوان گفتگو کنیم چون هر اندازه شناخت ما از خر ها بیشتر شود رفتار شناسی انها را بهتر درک میکنیم
و در مواجهه با انها هم بهتر عمل خواهیم کرد
* «آدمی است از پی کاری بزرگ// گر نکند، اوست حماری بزرگ»
o امیر خسرو
* «آسوده کسی که خر ندارد// از کاه و جوش خبر ندارد»
o ناشناس
* «آلت اسکاف پیش زرگر// پیش سگ کَه استخوان درپیش خر»
o مولوی
* «آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// یک شکم در آدمی نگذاشتی»
o سعدی
* «آنکس که نداند و بداند که نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند»
o فخرالدین رازی
* «از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ// آن همچو شیر گندهدهان، پیس چون پلنگ»
o سوزنی سمرقندی
* «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم»
o مولوی
* «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود»
o روحی
* «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر میبینم»
o حافظ
* «اگر خر نیاید به نزدیک بار// تو بار گران را به نزد خر آر»
o فردوسی
* «اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر»
o فرخی سیستانی
* «اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل دیبا فقیه»
o امیر خسرو
* «ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ، جان به منزل برد»
o سعدی
* «بار گوناگون است بر پشت خران// هین بیک
«بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند// همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود»
o فرخی سیستانی
* «بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب// خری خیره مده، مستان خیاری»
o ناصرخسرو
* «به هندوستان پیری از خر فتاد// پدر مردهای را به چین گاو زاد»
o نظامی
* «به یک دل مهر پیوستن نشاید// چو خر، کش بار بر یکسو نیاید»
o فخرالدین اسعد گرگانی
* «بیچاره خر آرزوی دم کرد// نایافته دم دوگوش گم کرد»
o ایرجمیرزا
* «پیش از آن کت برون کنند ز دِه// رخت بر گاو و بار بر خر نه»
o نظامی
* «پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است»
o مولوی
* «پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پیشین، خر پسین را پل بود.)
o قرهالعین
* «تو چهدانی که که بود آن خرک لنگت// که همی بر اثر استر او رانی»
o ناصرخسرو
* «تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
o سنایی
* «تو هستی همچنان مرد قدم سست// نشسته بر خـر و خـر را همی جست»
o عطار نیشابوری
* «جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان// وینها ز آدمند چرا جملگی خرند»
o ناصرخسرو
* «چو برکنده شد گوش خر از بنه// جهید همچو آتش ز آتشزنه// گریزید و تیزید و شد همچو باد// پی شاخ شد، گوش بر باد داد»
o ادیب پیشاوری
* «چون مهر کند فلکسواری// از چالش لاشهخر چه خیزد»
o کمالالدین اسماعیل
* «چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// که مرگ خر بود سگ را عروسی»
o نظامی
* «خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند»
o نظامی
* «خر بار بر به از شیر مردمدر»
o سعدی
* «خر به سعی آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد»
o سعدی
* «خر رفت که آورد سرویی// ناورد سرو دوگوش بنهاد»
o کمالالدین اسماعیل
* «خر عیسی است که از هر هنری با خبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحبهنر است// خر عیسی را آن بیهنر انکار کند// که خود از جملهٔ خرهای جهان بیخبر است// قصد راکب را بیهیچ نشان میداند// که کجا موقع مکث است و مقام گذر است// چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود// او هم اندر بر خرها همه پیغامبر است// من به جز مدحت او مدح دگرخر نکنم// جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است»
o ایرجمیرزا
* «خر عیسی گرش بمکه برند// چون بیاید هنوز خر باشد»
o سعدی
* «خرکی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// کآب نیکو کشم و هیزم چست»
o خاقانی
* «خر ِمانده کز ریـش نالان بود// چه سود ار ز دیباش پالان بود// چو کاهل بود نافه در خاستن// چه باید به خلخالش آراستـن»
o امیر خسرو
«خلق گویند مغز خر خورده است// هرکه در احمقی تمام بود»
o کمالالدین اسماعیل
* «خوشبخت آنکه کرهخر آمد الاغ رفت// بی چاره آنکه گرفتار عقل شد»
o ناشناس
* «در سرش مغز نیست پنداری// مغز او را خری دگر خوردهاست»
o کمالالدین اسماعیل
* «گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست// تا مر تراست سیم بخروار در خره»
o کمالالدین اسماعیل
و در مواجهه با انها هم بهتر عمل خواهیم کرد
* «آدمی است از پی کاری بزرگ// گر نکند، اوست حماری بزرگ»
o امیر خسرو
* «آسوده کسی که خر ندارد// از کاه و جوش خبر ندارد»
o ناشناس
* «آلت اسکاف پیش زرگر// پیش سگ کَه استخوان درپیش خر»
o مولوی
* «آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// یک شکم در آدمی نگذاشتی»
o سعدی
* «آنکس که نداند و بداند که نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند»
o فخرالدین رازی
* «از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ// آن همچو شیر گندهدهان، پیس چون پلنگ»
o سوزنی سمرقندی
* «از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم»
o مولوی
* «اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود»
o روحی
* «اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر میبینم»
o حافظ
* «اگر خر نیاید به نزدیک بار// تو بار گران را به نزد خر آر»
o فردوسی
* «اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر»
o فرخی سیستانی
* «اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل دیبا فقیه»
o امیر خسرو
* «ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ، جان به منزل برد»
o سعدی
* «بار گوناگون است بر پشت خران// هین بیک
«بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند// همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود»
o فرخی سیستانی
* «بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب// خری خیره مده، مستان خیاری»
o ناصرخسرو
* «به هندوستان پیری از خر فتاد// پدر مردهای را به چین گاو زاد»
o نظامی
* «به یک دل مهر پیوستن نشاید// چو خر، کش بار بر یکسو نیاید»
o فخرالدین اسعد گرگانی
* «بیچاره خر آرزوی دم کرد// نایافته دم دوگوش گم کرد»
o ایرجمیرزا
* «پیش از آن کت برون کنند ز دِه// رخت بر گاو و بار بر خر نه»
o نظامی
* «پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است»
o مولوی
* «پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پیشین، خر پسین را پل بود.)
o قرهالعین
* «تو چهدانی که که بود آن خرک لنگت// که همی بر اثر استر او رانی»
o ناصرخسرو
* «تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
o سنایی
* «تو هستی همچنان مرد قدم سست// نشسته بر خـر و خـر را همی جست»
o عطار نیشابوری
* «جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان// وینها ز آدمند چرا جملگی خرند»
o ناصرخسرو
* «چو برکنده شد گوش خر از بنه// جهید همچو آتش ز آتشزنه// گریزید و تیزید و شد همچو باد// پی شاخ شد، گوش بر باد داد»
o ادیب پیشاوری
* «چون مهر کند فلکسواری// از چالش لاشهخر چه خیزد»
o کمالالدین اسماعیل
* «چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// که مرگ خر بود سگ را عروسی»
o نظامی
* «خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند»
o نظامی
* «خر بار بر به از شیر مردمدر»
o سعدی
* «خر به سعی آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد»
o سعدی
* «خر رفت که آورد سرویی// ناورد سرو دوگوش بنهاد»
o کمالالدین اسماعیل
* «خر عیسی است که از هر هنری با خبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحبهنر است// خر عیسی را آن بیهنر انکار کند// که خود از جملهٔ خرهای جهان بیخبر است// قصد راکب را بیهیچ نشان میداند// که کجا موقع مکث است و مقام گذر است// چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود// او هم اندر بر خرها همه پیغامبر است// من به جز مدحت او مدح دگرخر نکنم// جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است»
o ایرجمیرزا
* «خر عیسی گرش بمکه برند// چون بیاید هنوز خر باشد»
o سعدی
* «خرکی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// کآب نیکو کشم و هیزم چست»
o خاقانی
* «خر ِمانده کز ریـش نالان بود// چه سود ار ز دیباش پالان بود// چو کاهل بود نافه در خاستن// چه باید به خلخالش آراستـن»
o امیر خسرو
«خلق گویند مغز خر خورده است// هرکه در احمقی تمام بود»
o کمالالدین اسماعیل
* «خوشبخت آنکه کرهخر آمد الاغ رفت// بی چاره آنکه گرفتار عقل شد»
o ناشناس
* «در سرش مغز نیست پنداری// مغز او را خری دگر خوردهاست»
o کمالالدین اسماعیل
* «گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست// تا مر تراست سیم بخروار در خره»
o کمالالدین اسماعیل