سالام اليكيم
ناشناس
سالام اليكيم
آیا باید مجسمه فردوسی را پایین کشید؟
اعتراضات ضد راسیستی در سراسر جهان در هفته های گذشته به تخریب و پایین کشیدن مجسمه افرادی منتهی شد که نقشی در تاریخ بردهداری داشتند.
موضع گیری اخیر رئیس جمهوری فرانسه که اعلام کرد هیچ مجسمهای را در فرانسه به دلیل اینکه در تاریخ این کشور نقش منفی داشته است از شهرها و خیابانها بر نخواهند داشت باعث بحثهایی در این کشور شده و با انتقادهایی از سوی تاریخدانان مواجه شده است.
بحث اصلی درباره مجسمههایی که در فضای عمومی شهرها نصب می شود این است که انتخاب افرادی در تاریخ (که شامل بی شمار شخصیتهاست) و بر کشیدن مجسمههای آنها در میادین شهرها، یک انتخاب سیاسی است. هر رژیمی، هر قوم مسلطی تلاش می کند چیزی از تاریخ بیرون بکشد که به نفع سلطه خودش باشد مگر اینکه نهادهای دموکراتیک و بحثهای دموکراتیک در یک جامعه ممکن باشد که به مرور زمان ما بتوانیم با ظهور موضوعاتی که برای ما تا آن زمان بعنوان امر «شر» ظاهر نشدهاند، اما جنبشها و درکی جدید «شر» بودنشان را هویدا می کنند، «حافظه»مان را تغییر دهیم.
نظامهای سیاسی بطور بیطرفانه دست نمی کنند در کیسه تاریخ تا بطور شانسی یک شخصیت را بیرون بکشند. آنها دست به انتخابی سیاسی می زنتد چرا که می خواهند کسی یا نقشی را از «تاریخ» بیرون بکشند و در «حافظه» مردم جا دهند، تا نوعی نظام سلطه در ذهن ها مشروع جلوه کند. بنابراین چنین انتخابی بدون تردید انتخابی سیاسی است و چون انتخابی سیاسی است بنابراین قابل تغییر است و جنبشهای و اعتراضات مردمی باید به بحث دموکراتیک درباره این مجسمهها و سرانجام به تغییر آنها بیانجامد. نکته دیگر اینکه هیچ کسی نمی تواند تاریخ را حذف کند، مثلا اینکه یک شخصیت برده دار در تاریخ مثلا فرانسه نقش داشته، قابل تغییر نیست و اساسا کسی دنبال تغییریا حذف آنها در تاریخ نیست بلکه بحث بر سر تغییر «حافظه» است که امری ممکن است.
در ایران مجسمه فردوسی از جمله موضوع همین بحث است. حاکمیتها قبل و بعد از انقلاب ۵۷ تلاش کردهاند مجسمه فردوسی را تا می توانند در این سو و آن سوی مملکت بالا ببرد و او را به موضوعی «مقدس» تبدیل کنند. مجسمه اش را مثلا به شهر سلماس برده اند که اساسا شهری تورک نشین است که بعد از اعتراضات پایین کشیده شد و بعد دوباره سر جایش قرار داده شد. در تهران در یکی از میادین مهم شهر جای دارد، در دانشگاه تهران، در کتابخانه ملی و بسیاری از جاهای دیگر که شخصا از شهرهایی که مجسمه فردوسی در آنجا نصب شده، مطلع نیستم و کاش لیستی از هر جایی که مجسمه او را گذاشتهاند شکل بگیرد.
فردوسی از نظر تاریخی قابل حذف شدن نیست، کسی بوده که در دورهای از تاریخ داستانهایی را به نظم درآورده و ابیاتی در مذمت تورک و عرب گفته است که امروزه بطور واضح نژادپستانه تلقی می شوند اما اینکه یک گرایش سیاسی ملیگرایانه که مبنی بر ملی گرایی زبانی و تحقیر تورک و عرب است تلاش می کند این مجسمه را به شهرهایی ببرد که اساسا فارس زبان نیستند گویای سیاستی برای گسترش ایدئولوژی ناسیونالستی با هدف بدیهی جلوه دادن فردوسی در «حافظه» مردم بویژه در مناطقی که اساسا مردم فارس زبان نیستند.
وقتی شما موفق شدید «حافظه» مردم را اشغال کنید اساسا توانستند حساسیتهای آنها را دستکاری کنید و این از تکنیکهای مهم تغییر ذائقه عمومی است. وقتی «فردوسی» مساوی «ایران» تلفی شد و «زنده کننده عجم» که البته اغراقی است واضح، مساوی «ایران» تلقی شد شما سیاستی پیش می گیرید که مجسمهاش در همه جا نصب شود تا معادل ملی گرایی و عرق ملی تلقی شود و با این کار بویژه عرب و تورک را منکوب کنید.
از این منظر پایین کشیدن مجسمه فردوسی بوضوح کمک اندکی است در پیراستن «حافظه» عمومی و جایگزین کردن آن با شخصیتهایی که نقشی در مبارزه برای برابری ایفا کردهاند، دیگر ستیز نبودهاند و نماد ملیگرایی سرکوب گر صد سال اخیر ایران نیستند. چنین اقدامی قدمی است در قدسی زدایی از شخصیتهایی تاریخی و گفتن اینکه هرنامی و مجسمهای بر خیابانی و میدانی بالا رفته است، امری است سیاسی
بحث اصلی درباره مجسمههایی که در فضای عمومی شهرها نصب می شود این است که انتخاب افرادی در تاریخ (که شامل بی شمار شخصیتهاست) و بر کشیدن مجسمههای آنها در میادین شهرها، یک انتخاب سیاسی است. هر رژیمی، هر قوم مسلطی تلاش می کند چیزی از تاریخ بیرون بکشد که به نفع سلطه خودش باشد مگر اینکه نهادهای دموکراتیک و بحثهای دموکراتیک در یک جامعه ممکن باشد که به مرور زمان ما بتوانیم با ظهور موضوعاتی که برای ما تا آن زمان بعنوان امر «شر» ظاهر نشدهاند، اما جنبشها و درکی جدید «شر» بودنشان را هویدا می کنند، «حافظه»مان را تغییر دهیم.
نظامهای سیاسی بطور بیطرفانه دست نمی کنند در کیسه تاریخ تا بطور شانسی یک شخصیت را بیرون بکشند. آنها دست به انتخابی سیاسی می زنتد چرا که می خواهند کسی یا نقشی را از «تاریخ» بیرون بکشند و در «حافظه» مردم جا دهند، تا نوعی نظام سلطه در ذهن ها مشروع جلوه کند. بنابراین چنین انتخابی بدون تردید انتخابی سیاسی است و چون انتخابی سیاسی است بنابراین قابل تغییر است و جنبشهای و اعتراضات مردمی باید به بحث دموکراتیک درباره این مجسمهها و سرانجام به تغییر آنها بیانجامد. نکته دیگر اینکه هیچ کسی نمی تواند تاریخ را حذف کند، مثلا اینکه یک شخصیت برده دار در تاریخ مثلا فرانسه نقش داشته، قابل تغییر نیست و اساسا کسی دنبال تغییریا حذف آنها در تاریخ نیست بلکه بحث بر سر تغییر «حافظه» است که امری ممکن است.
در ایران مجسمه فردوسی از جمله موضوع همین بحث است. حاکمیتها قبل و بعد از انقلاب ۵۷ تلاش کردهاند مجسمه فردوسی را تا می توانند در این سو و آن سوی مملکت بالا ببرد و او را به موضوعی «مقدس» تبدیل کنند. مجسمه اش را مثلا به شهر سلماس برده اند که اساسا شهری تورک نشین است که بعد از اعتراضات پایین کشیده شد و بعد دوباره سر جایش قرار داده شد. در تهران در یکی از میادین مهم شهر جای دارد، در دانشگاه تهران، در کتابخانه ملی و بسیاری از جاهای دیگر که شخصا از شهرهایی که مجسمه فردوسی در آنجا نصب شده، مطلع نیستم و کاش لیستی از هر جایی که مجسمه او را گذاشتهاند شکل بگیرد.
فردوسی از نظر تاریخی قابل حذف شدن نیست، کسی بوده که در دورهای از تاریخ داستانهایی را به نظم درآورده و ابیاتی در مذمت تورک و عرب گفته است که امروزه بطور واضح نژادپستانه تلقی می شوند اما اینکه یک گرایش سیاسی ملیگرایانه که مبنی بر ملی گرایی زبانی و تحقیر تورک و عرب است تلاش می کند این مجسمه را به شهرهایی ببرد که اساسا فارس زبان نیستند گویای سیاستی برای گسترش ایدئولوژی ناسیونالستی با هدف بدیهی جلوه دادن فردوسی در «حافظه» مردم بویژه در مناطقی که اساسا مردم فارس زبان نیستند.
وقتی شما موفق شدید «حافظه» مردم را اشغال کنید اساسا توانستند حساسیتهای آنها را دستکاری کنید و این از تکنیکهای مهم تغییر ذائقه عمومی است. وقتی «فردوسی» مساوی «ایران» تلفی شد و «زنده کننده عجم» که البته اغراقی است واضح، مساوی «ایران» تلقی شد شما سیاستی پیش می گیرید که مجسمهاش در همه جا نصب شود تا معادل ملی گرایی و عرق ملی تلقی شود و با این کار بویژه عرب و تورک را منکوب کنید.
از این منظر پایین کشیدن مجسمه فردوسی بوضوح کمک اندکی است در پیراستن «حافظه» عمومی و جایگزین کردن آن با شخصیتهایی که نقشی در مبارزه برای برابری ایفا کردهاند، دیگر ستیز نبودهاند و نماد ملیگرایی سرکوب گر صد سال اخیر ایران نیستند. چنین اقدامی قدمی است در قدسی زدایی از شخصیتهایی تاریخی و گفتن اینکه هرنامی و مجسمهای بر خیابانی و میدانی بالا رفته است، امری است سیاسی