رفتن به محتوای اصلی

سالام اليكيم

سالام اليكيم
ناشناس

سالام اليكيم
جريحه دارکردن غرورملی و قومی ۲
ميرموسی هاشمی
دکترجواد هيئت، درمقاله ای تحت عنوان نقدی
برکتاب (روشنفکران آذری و هويت ملی و قومی) چنين
می نويسد: «دکتر محمود افشار مؤسس ايران جوان و

مجله آينده متعلق به ايل افشار از شش ايل قزلباش (ترک) بود که بخشی از آنان ساکن يزد شده بودند. وی استبداد فرهنگی و تعميم زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی راه حل وحدت ملی ايران می دانست».

با درنظرگرفتن مراتب فوق معلوم می شودکه مروجين پان فارسيسم و يا ملی گرائی بر اساس زبان فارسی و باستان گرائی درايران اغلب غيرفارس ها يعنی ترک زبان ها (کسروی. دکتر ارانی، کاظم زاده ايرانشهر، دکتر محمود افشار. تيمورتاش. داود سليمان ميرزای قاجار، اميراحمدی. شيخ الاسلامی. يحيی ذکاء ...) و يا غير ايرانی ها مانند ميرزا فتحعلی آخوندوف، ملکم خان ارمنی... بوده اند. همچنانکه رواج دهندگان پان ترکيسم و ترک گرائی افراطی نيز ازخارج (ترکيه) بودند و نخستين آنها آرمينوس وامبری ترک شناس مجارستانی و عامل سرويس جاسوسی انگلستان بود.تان بود.

مؤلف درجواب روشنی بيگ، پان ترکيست معروف که در مجله ينی مجموعه همه آذربايجانی ها را به اتحاد با جمهوری جديد ترکيه فرا خوانده بود. درمجله ايرانشهرکه بوسيله حسين کاظم زاده دربرلين منتشر می شد. شعری را از عارف قزوينی نقل می کند تا نظر روشنفکران ملی گرای متجدد ايرانی را بهتر نشان دهد:

زبان ترک از برای از قفا کشيدن است.

صلاح پای اين زبان ز مملکت بريدن است.

دو اسبه با زبان فارسی از ارس پريدن است.

نسيم صبحدم برخيز،

بگو به مردم تبريز،

که نيست خلوت زرتشت.

جای صحبت چنگيز. ( ص ۱۷۱ و ۱۷۲ )

البته جواب معقول و دندان شکن روشنی بيگ های خيال پرست را کمال آتا تورک مؤسس ورئيس جمهور ترکيه جديد درنطق تاريخی شش روزه خود درمجلس ملی ترکيه داده بود و مؤلف هم قسمتی ازترجمه آنرا با قدری روتوش ازکتاب « ظهور ترکيه نوين» نگارش برنارد لويس (B,Lewis) درصفحه ۳۰۶ آورده است. من همين قسمت ازنطق مذکوررا درکتاب «تاريخ زبان ولهجه های ترکی» بدون روتوش نقل کرده ام و دراينجا لزومی برای تکرارآن نمی بينم.

درمورد شعرعارف قزوينی قضاوت را به خوانندگان عزيز واگذار ميکنم. فقط ازمؤلف محترم وهمفکران ملی گرايشان (که قوم گرايند) سئوال می کنم، آيا نيرويی قويتر از اثرتحقير آميز اين شعر وگفته ونوشته های آقايان ملی گرای ترک ستيزکه شرح آنها درکتاب ايشان رفته است، می تواند احساس خفته قومی و هويت خواهی مردم بويژه روشنفکران ترک ايرانی و يا به قول مؤلف آذری را تحريک و بيدار نمايد؟ آيا با وجود اين شعرا و نويسندگان خودی نيازی به تبليغ و تحريک بيگانه باقی می ماند؟ به اين ترتيب اگر دکتر براهنی گفته است، استعمار به ويژه استعمارفرهنگی «همانند سازی يا ممنوعيت استفاده از زبان مادری توسط اقوام مختلف ايرانی عامل تجزيه طلبی است،» سخنی به گزاف نگفته است.

من شخصا خاطره تلخی از عارف قزوينی دارم که ميزان تعصب اين شاعر به اصطلاح ملی گرا را دردشمنی با ترک زبانان مسلمان ايرانی نشان ميدهد. دربين سالهای۱۳۱۱- ۱۳۰۷ شمسی که پدرم مرحوم ميرزا علی هيئت رئيس دادگستری همدان بود و ما هم نزد او زندگی می کرديم. عارف قزوينی گاهگاهی برای ديدن پدرم به منزل ما می آمد. يکروز از روزهای گرم تابستان که به ديدار پدرم آمده بود و مرحوم علی اکبر مستخدم منزل ما قدری دير درب منزل را که آن گوشه حياط بود باز کرد، مرحوم عارف که ازگرمای نيمروز ناراحت شده بود، به او فرياد می زند که چرا در را دير بازکردی. مستخدم ما که فارسی بلد نبود ولی ازلحن کلام عارف به اعتراض او پی برده بود، می گويد: ائشيتمه ديم، يعنی نشنيدم. عارف عصبانی می شود و می گويد: ای ترک... چرا نشنيدی؟ تو ... و نمی فهمی! مرحوم علی اکبر هم معطل نمی کند و با دستهای قوی که داشت چند سيلی به سر و صورت او می زند و به ترکی می گويد ... خودتی. سر و صدا ی عارف به گوش پدرم می رسد و پدرم دوان- دوان به درکوچه می آيد و عارف را از چنگ علی اکبر بيرون می کشد و از او می پرسد، چرا به عارف توهين کردی و او را کتک زدی. علی اکبر هم ماجرا را تعريف ميکند و دشنامی را که عارف داده بود و شامل همه و ازجمله پدرم هم می شد، نقل می کند! ضمنا ياد آور می شوم که عارف عمامه کوچکی بر سر و هميشه سگی را هم همراه داشت!

درمورد اسکان اجباری عشايرنيز همين اشتباه و يا سياست عوضی اعمال شده است. مؤلف درصفحه (۱۸۱) کتاب از قول جان فوران (مقاومت شکننده: تاريخ