سالام اليكيم
ناشناس
سالام اليكيم
https://t.me/sarrizat/11048
از تلاشهای بیهودهی پانایرانیستها
قسمت پنجم
مئشهباشلی
@meshebashli
پانایرانیستها از جمله سید جواد طباطبایی خود را به آب و آتش میزنند تا "فرزانگی سیاسی" قوم فارس را به اثبات رسانند. اینان در این راستا در فقدان هیچ سند و منبعی بناچار ترجمهی کتاب کلیله و دمنه را به عنوان منبع فرزانگی سیاسی قوم فارس در بوق و سرنا میدمند! البته هیچ وقت از خود نمیپرسند و جواب ندارند و نخواهند داشت که اگر ترجمهی کتابی که در هندوستان نوشته شده است و بواسطه ترجمهی آن قوم فارس فرزانهی سیاسی نامیده میشوند، پس ملت هندوستان، خالق آن را چه نام نهیم بهتر است؟
اگر قومی بواسطهی ترجمهی یک کتاب فرزانهی سیاسی نامیده شوند، در آن صورت یونانیان باستان را که خالق ده ها کتاب و مبتکر دهها مکتب فکری از آن جمله اپیکوریان، رواقیون، افلاطون با سوسیالیسم و فیلسوف شاهاش، ارسطو با منطقاش، گورگیاس و پرتوگیاس و دیگر سوفیسطاییان و... را چه بنامیم بهتر است؟ یونانیانی که مبتکر و تاسیس کنندهی دمکراسی بودند چه بنامیم بهتر است؟
بگذریم انگار از پانایرانیستها به جز تلاش بیهوده در جهت مبالغهی بیاساس دوران باستان ایران کار دیگری ساخته نیست.
طباطبایی مینویسد: «... چون پادشاهی به کسری نوشیران خف الله عنه رسید ...انوشیروان مثال داد تا آن را [کتاب کلیله و دمنه] به حلیتهااز دیار هند به مملکت پارس آوردند و به زبان پهلوی ترجمه کرد. و بنای کارهای ملک خویش بر مقتضای آن نهاد و اشارت و مواعظ آن را فهرست مصالح دین و دنیا و نمودار سیاست خواص و عوام شناخت و آن را در خزاین خویش موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد و تا آخر ایام یزدجرد شهریار، که آخرملوک عجم بود، بر این قرار بماند.» (کلیله و دمنه، ص ۱۹، به نقل از طباطبایی)
وی ادامه می دهد: «با کمال تاسف، در دورهی اخیر و به دنبال زوال اندیشه در ایران، کتابی مانند کلیله و دمنه که یکی از چند منبع مهم فرزانگی سیاسی ایرانیان است، به گفتهی نصرالله منشی، جز "به سبب هزل" خوانده نشده ...» (طباطبایی، ۱۳۹۰، ص ۱۱۰ خواجه نظامالملک گفتار در تداوم فرهنگی ایران)
طباطبایی از "به سبب هزل" خوانده شدن کلیله و دمنه تاسف میخورد و احتمالاً از اینکه بسان ایران باستان "اشارت و مواعظ" آن در امر حکومتداری بکار گرفته نمیشود، ناراحت است. این تاسف و ناراحتی وی در زمانهای است که انسان اروپایی دهها ایدئولوژی برای بهتر زیستن انسانها، و انسانی و دمکراتیک کردن حکومتها خلق و بکار گرفته است. اما هگلشناس پانایرانیستها هنوز اندر خم یک کوچه است!
اگر قومی بواسطهی ترجمهی یک کتاب فرزانهی سیاسی نامیده شوند، در آن صورت یونانیان باستان را که خالق ده ها کتاب و مبتکر دهها مکتب فکری از آن جمله اپیکوریان، رواقیون، افلاطون با سوسیالیسم و فیلسوف شاهاش، ارسطو با منطقاش، گورگیاس و پرتوگیاس و دیگر سوفیسطاییان و... را چه بنامیم بهتر است؟ یونانیانی که مبتکر و تاسیس کنندهی دمکراسی بودند چه بنامیم بهتر است؟
بگذریم انگار از پانایرانیستها به جز تلاش بیهوده در جهت مبالغهی بیاساس دوران باستان ایران کار دیگری ساخته نیست.
طباطبایی مینویسد: «... چون پادشاهی به کسری نوشیران خف الله عنه رسید ...انوشیروان مثال داد تا آن را [کتاب کلیله و دمنه] به حلیتهااز دیار هند به مملکت پارس آوردند و به زبان پهلوی ترجمه کرد. و بنای کارهای ملک خویش بر مقتضای آن نهاد و اشارت و مواعظ آن را فهرست مصالح دین و دنیا و نمودار سیاست خواص و عوام شناخت و آن را در خزاین خویش موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد و تا آخر ایام یزدجرد شهریار، که آخرملوک عجم بود، بر این قرار بماند.» (کلیله و دمنه، ص ۱۹، به نقل از طباطبایی)
وی ادامه می دهد: «با کمال تاسف، در دورهی اخیر و به دنبال زوال اندیشه در ایران، کتابی مانند کلیله و دمنه که یکی از چند منبع مهم فرزانگی سیاسی ایرانیان است، به گفتهی نصرالله منشی، جز "به سبب هزل" خوانده نشده ...» (طباطبایی، ۱۳۹۰، ص ۱۱۰ خواجه نظامالملک گفتار در تداوم فرهنگی ایران)
طباطبایی از "به سبب هزل" خوانده شدن کلیله و دمنه تاسف میخورد و احتمالاً از اینکه بسان ایران باستان "اشارت و مواعظ" آن در امر حکومتداری بکار گرفته نمیشود، ناراحت است. این تاسف و ناراحتی وی در زمانهای است که انسان اروپایی دهها ایدئولوژی برای بهتر زیستن انسانها، و انسانی و دمکراتیک کردن حکومتها خلق و بکار گرفته است. اما هگلشناس پانایرانیستها هنوز اندر خم یک کوچه است!