سالام اليكيم
ناشناس
سالام اليكيم
https://t.me/qocatabriz/11739
«صمد بهرنگی» تاریخ تولد و تاریخ مرگ ندارد. برای او نمیشود شرح احوال و تراجم ترتیب داد. مرگ او آنقدر باورنکردنی است که زندگیاش بود. و زندگیاش همیشه آن
آن چنان آمیخته با هیجان بود که بیشباهت به یک افسانه نبود. یک معلم بود. اگر چه تبعیدی روستاها، ولی عاشق روستاها. توی دهات بین او و دهاتی جماعت هیچ فرقی نبود. او با آن کت مشکیاش سالهای سال توی جادهها بود. پای پیاده از دهی به دهی دیگر میرفت. همه او را میشناختند...
شاهکار او، زندگیاش بود... او تمام مدت در حال یاد گرفتن و یاد دادن بود. در ساعات فراغت و استراحت، در کتابفروشیها کمین میکرد تا جوانانی را که برای خرید کتاب میآیند، راهنمایی کند. گاه جلوی مشتری یک کتابفروشی پرت، خیلی جدی میایستاد و بحث میکرد و چانه میزد و او را قانع میکرد که کتاب دیگری انتخاب کند. در کتابخانههای عمومی میگشت و میزها را نگاه میکرد و بعد سر بحث باز میشد...
...بعد از چاپ هر کتاب، هزاران نامه از بچهها میرسید و او برای همه جواب مینوشت و چه حوصله عجیبی در این کار داشت و جیبهایش همیشه پر بود از نامههایی که بچهها برایش نوشته بودند...
مرگ او برای هیچ کس باورکردنی نیست و واقعا آیا صمد مرده است؟امکان ندارد. صمد نمرده است. صمد زنده است. او همین حالا توی راه ممقان با بچهها بحث میکند. به «پکه جین» رفته است. در دهات اطراف مراغه به میوهچینها کمک میکند. پای صحبت پیرزنها نشسته است. پشت باغ گلستان پای معرکهگیری پهلوان دورهگردی نشسته، صلوات میفرستد. توی کتابخانههاست. و توی چاپخانهها مشغول تصحیح «افسانه محبت» دیگری است...
نه. دروغ است. باور نکنید. صمد نمرده است. صمد زنده است. صمد زنده است.
غلامحسين ساعدی
شاهکار او، زندگیاش بود... او تمام مدت در حال یاد گرفتن و یاد دادن بود. در ساعات فراغت و استراحت، در کتابفروشیها کمین میکرد تا جوانانی را که برای خرید کتاب میآیند، راهنمایی کند. گاه جلوی مشتری یک کتابفروشی پرت، خیلی جدی میایستاد و بحث میکرد و چانه میزد و او را قانع میکرد که کتاب دیگری انتخاب کند. در کتابخانههای عمومی میگشت و میزها را نگاه میکرد و بعد سر بحث باز میشد...
...بعد از چاپ هر کتاب، هزاران نامه از بچهها میرسید و او برای همه جواب مینوشت و چه حوصله عجیبی در این کار داشت و جیبهایش همیشه پر بود از نامههایی که بچهها برایش نوشته بودند...
مرگ او برای هیچ کس باورکردنی نیست و واقعا آیا صمد مرده است؟امکان ندارد. صمد نمرده است. صمد زنده است. او همین حالا توی راه ممقان با بچهها بحث میکند. به «پکه جین» رفته است. در دهات اطراف مراغه به میوهچینها کمک میکند. پای صحبت پیرزنها نشسته است. پشت باغ گلستان پای معرکهگیری پهلوان دورهگردی نشسته، صلوات میفرستد. توی کتابخانههاست. و توی چاپخانهها مشغول تصحیح «افسانه محبت» دیگری است...
نه. دروغ است. باور نکنید. صمد نمرده است. صمد زنده است. صمد زنده است.
غلامحسين ساعدی