
در میانه بیم و امید
اولی: در سطح بینالمللی واکنشها به ناآرامیها و اعتراضات اخیر در ایران متفاوت است، از خوشبینی صد در صدی که این بار مردم خواست خود را به این یا آن میزان به کرسی مینشانند تا تا این نظر که این ناآرامیها هم (متاسفانه) مثل دفعات سابق سرکوب میشوند.
دومی: البته دستکم در سطح سیاستمداران کشورهای غربی تردیدها و احتیاطهای اولیه جای خود را به حمایت از اعتراضها و هشدار به حکومت در باره کاربرد وحشیانه خشونت داده. بلینکن گفته که اگر حکومت ایران میخواهد از جایگاه یک حکومت مطرود دربیاد باید به سرکوب زنان پایان بدهد و ...
اولی: آره، البته اکثر کشورهای غربی هم بنا به تجربه سابق، ملاحظه به خطرنیانداختن کامل مذاکرات شل و ول احیای برجام را دارند و در این که رژیم هم در سرکوب "ابتکار عمل" را از دست داده باشه و فقدان رهبری اعتراضات هم به پاشنه آشیلی برای اون بدل نشه هم لزوماً بیتردید نیستند. منتهی در رسانهها نقطهنظراتی مختلفی مطرح میشوند که بعضا قابل دقت هستند.
دومی: درسته. من همین دیروز دیدم روزنامه القدس العربی در لندن تفسیری نوشته شده که از جمله درش گفته میشود: «در خاورمیانه رژیمهای اقتدارگرا کارشون فشار و سرکوب زنان است، چرا که هم میتوانند افکار عمومی را از ناتوانی خود در حل مسائل واقعی جامعه منحرف کنند و در عین حال محدودسازی زنان و سرکوب آزادی و اختیار آنها محملی برای جلب حمایت آن بخشهایی از جامعه است که درک و دریافتهای سنتی و واپسگرا دارند. این هم هست که تهاجم به نیمی از جمعیت که لزوماً با مخالفت و مقاومت نیمی دیگر (مردان) که بهرهبر از ساختارها و مناسبات و محدودیتهای مستقر است روبرو نمیشود، راحتتر است. و به همین دلیل تظاهرات و اعتراضات بعد از مرگ مهسا یکی از خبرهای خوب از آن منطقه است که بله، بالاخره زن و مرد در کنار هم و بر بستر حقکشی علیه زنان علیه یک سیستم استبدادی وارد میدان شدهاند. این برآمد مشترک نشان میدهد که کل جامعه سرکوب را با پوست و گوشت حس میکند و یادآور وضعیتی است که به "بهار عربی" معروف شد و پروسهای از تحولات را در منطقه دامن زد، ولو که تنها یک گام در تداوم گامهای قبلی و بسترسازی برای گامهای بعدی بشود."
اولی: حالا مقایسه با بهار عربی که به خزان بدل شد البته جای حرف داره، هر چند شاید به درستی میگه که این هم مرحلهای ولو ناموفق از مبارزات اجتماعی مردم منطقه بوده. البته در ابراز سریعتر همبستگی توام با نگرانی و ناآمیدی از این که اعتراضات کنونی به تحولی منجر بشه، نشریات دیگری هم مطالبی نوشتهاند.
مثلا من هم دیدم که لا رازون، نشریه مکزیکی تفسیری نوشته با این جملات که «از زمان به قدرت رسیدن رئیسی فشار و سرکوب علیه زنان در ایران شدت گرفته است... تحریمها هم اقتصاد ایران را زمینگیر کردهاند و به موجهایی از اعتراضها منجر شدهاند، اعتراضهایی که با کشتار احتمالا صدها نفر همراه بودهاند، تا رژیم تداوم اقتدار خودش را به کرسی بنشاند، از جمله در برابر زنان. اعتراضات کنونی هم شاید یک موفقیت موقت باشند، لحظهای از آزادی و هیجان که شاید دوامی نیاورد. چین و روسیه همکاری و همگامی خود با تهران را تشدید خواهند کرد، به خصوص که خودشان هم از بروز اعتراضات مشابه نانگران نیستند. غرب هم شاید دغدغه بازگشت به برجام برایش مهمتر از کمک و حمایت واقعی از تظاهرات و اعتراضات در ایران باشد. جامعه ایران خسته و فقیر شده است و مشکل هم این است که با یک دستگاه امنیتی و سرکوب روبرو است که نمیتواند بر آن غلبه کند.»
دومی: البته هستند رسانههایی که از زاویههای دیگری هم وارد بحث شدهاند.
دو روز پیش تفسیری در یک روزنامه سوئیسی به چاپ رسیده بود که میگفت در دورهای شراکت مردم ایران در انتخاباتها لزوما انتظاراتی را که میخواستند برآورده نکرد، ولی هم، این پیامرسانی از طریق انتخابات که به نمایندگان سوگلی قدرت حاکم نه میگفتند و هم کل تحولات زیرپوستی در جامعه بیش از پیش شکاف در هسته سخت قدرت را بیشتر و بیشتر کرده است. مفسر نوشته بود که ناآرامیهای اخیر را هم میشه ادامه شراکت در انتخاباتهای ظاهراً بینتیجه به حساب آورد که شاید اینها هم به نتیجه عاجل و ملموسی در لحظه نرسه، ولی همین که هسته قدرت را با شکاف و اختلافات بیشتری مواجه میکنه و ناتوانترش میکنه شاید حداقل دستاوردهای این اعتراضها باشه ولو که با سرکوب خشن "جمعش کنند".
اولی: البته اکثر تفسیرها و تحلیلها توام با امیدواری است و بعضا گفته میشود که "تو بمیری این دفعه، تو بمیری دفعات قبل نیست" و ...
دومی: هم این گونه تحلیلها هست و هم تحلیلهای کمی شاید دوراندیشانهتری که در آنها اشاراتی هم هست که این برآمد کنونی سرریز و تبارز نوعی مناقشه و نبرد فرهنگی در جامعه ایران است که قدمتی به درازای عمر جمهوری اسلامی دارد و لزوما هم این بار سرنوشت قطعیاش تعیین نخواهد شد،
https://www.deutschlandfunk.de/interview-mit-azadeh-zamirirad-swp-zu-pr…
هر چند که گفتمان و "فرهنگی" که حکومت با اتکای به بخشی از جامعه در صدد القا و تحمیل همگانیاش بوده روز به روز در حال عقبنشینی است، بدون آن که این عقبنشینی همین فردا وضعیت قطعی پیدا کند و سرنوشت قطعی این انتقال شاید در دوران پساخامنهای تعیین شود...
این تاکید هم میشود که هم در داخل و در خارج انتظارات توهمآلود از هر دفعه برآمد جامعه فوراً به اوج میرود و کمتر از سرنگونی فوری رژیم آز آن توقع نمیرود. نگرانی از این که شاید این دوره انتقالی در مراحل اولیه نه ناظر بر بهترشدن اوضاع که بدترشدن آن باشد هم در تحلیلها مطرح است... ولی چکیده اغلب تحلیلها این است که با این همه، اگر برآمد کنونی هم سرکوب شود که حکومت ابزارهای کمی هم برای آن ندارد، باز هم دستاوردش بیاثر و غیرممتد نخواهد ماند، دستاوری که ناظر بر درگیرشدن بخشهای هر چه بیشتری از جامعه به شمول راس حکومت با مسئلهای است که نیمی از جامعه درگیر آن بوده و کمتر در دهههای قبل حساسیت جمعی و عمومی برانگیخته و ...
اولی: یعنی تاریخ مناقشات و جدالهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه باجمهوری اسلامی و پایگاه اجتماعی آن را از منظری میتوان به قبل و بعد از مرگ مهسا هم تقسیم کرد...
دومی: تاریخ بعد ...
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید